تعداد بازدید :189
از مکتبخانه تا دانشگاه

زیرساختهای هر تغییری، دانش است. دانش با خود،آگاهی به همراه میآورد و آموزش و پرورش و آموزش عالی توأمان، پایههای دانش و آگاهی را میسازند. مطالعه تاریخ آموزش در کشور نشان میدهد که چه بزرگانی با اندیشههای متعالی که گاه جانشان را فدای تحقق آن کردند، برای شکلگیری بنیانهای دانش در این سرزمین کوشش کردند.
کیست که نداند بسیاری از صدماتی که امروز در بحثهای اجتماعی و فنی و مهندسی متوجه ماست مانند آنچه در سیل اخیر شاهد آن بودیم، از همین نقطه یعنی غفلت از دانش نشأت میگیرد.
برای برنامهریزی در تمامی بخشهای عمرانی، اقتصادی، مدیریتی و اجتماعی در کشور و نیز فهم و ریشهیابی موضوعات و مسائل، اگر نخواهیم به هزاره قبل باز گردیم لااقل باید آغاز تحولات آموزشی روی داده در صد سال اخیر را با دقت بکاویم تا ببینیم از کجا آغاز کردیم و چرا و چگونه به اینجا رسیدیم. فقط در یک بررسی تاریخی است که کجرویهای سیاستگذاریهای آموزشی و به تبع آن چرایی اسیر شدن در انبوه تصمیمات غلط مدیریتی، آشکار میشود.
پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فنآوری، همایشی را با عنوان «از مدرسه نوین تا دانشگاه در ایران» برگزار کرد.
دکتر رضا ماحوزی، فیلسوف، عضو هیأت علمی این پژوهشکده و دبیر این همایش اعلام کرد: ما در این صد و هفتاد سال راه طولانی و درازی را طی نکردهایم، اما بیشک آنچه طی کردهایم، راهی پر فراز و نشیب بوده است چرا که این راه به ویژه در دهههای اخیر، تمامی شئون جامعه ایرانی را درگیر خود ساخته و در تمامیت خود، این راه با شئون اجتماعی و سیاسی و اقتصادی درگیر بوده است. ما در کشوری زندگی میکنیم که درصد بسیار قابل توجهی از مردمان آموزش عالی دیدهاند و برای توسعه آموزش عالی بهویژه در دهههای اخیر، تمامی هستی این جامعه را عرضه داشتهایم و واحدهای مکرر در مکرر آموزشی درست کردهایم، بیآنکه با این همه تلاش، از شرایط موجود راضی باشیم یا صورتبندی دقیقی از چرایی این همه توسعه در دست داشته باشیم.
در این همایش بسترها و عوامل تاریخی شکلگیری مدارس نوین و دانشگاهها در ایران، الگوهای خارجی نظام آموزش، تأثیر و تأثر شرایط سیاسی و اجتماعی حکومتها بر آموزش در تاریخ ایران و همچنین موانع موجود در مسیر پیشرفت آموزش از نگاه کارشناسان بررسی میشود.
رویارویی مکتب و مدارس نوین
اقبال قاسمی پویا، استاد پژوهشگاه تعلیم و تربیت با اشاره به موضوع «مدارس جدید از آغاز تا حکومت پهلوی» میگوید: پایههای نخستین نظام آموزشی امروز ما در دوره حکومت قاجارها گذاشته شد. در این دوره بود که بنیادهای نظام آموزش کهن اندک اندک و در رویارویی با روشنگران و طرفداران نظام نوین درهم ریخت و سرانجام جای خود را به نظام جدید آموزشی داد.
این نظام نوین نخست با تأسیس مدارس جدید توسط اصلاحگران و طرفداران فرهنگ نو، البته با تحمل رنجها و تهمتها، گاه به قیمت جان بانیان این مدارس پیریزی شد. نظام آموزش رسمی امروز ما برآمده از این نظام آموزشی است. عقبماندگیهای اجتماعی و سیاسی داخلی باعث رویارویی مکتبخانه و مدارس جدید در دوران قاجار بود.
ایرانیها در قرن ۱۸ و ۱۹ با تفکرات غربی آشنا شدند و مسئولان آموزش و روشنفکران تصور میکردند با افتتاح مدارس اوضاع کشور سامان مییابد، اما چنین نشد.
ورود مدارس از غرب با سه نگرش متفاوت از سوی اندیشهگران رو به رو شد. یکی، پذیرش هر آنچه غرب میگوید. دیگر، رد هر آنچه غرب میگوید حتی علم و دموکراسی و سوم، نگاه گزینشی به غرب که اگر طرحی به نفع کشور است، باید پذیرفته شود.
زمینه آموزشی نامناسب در مکتبخانهها باعث شد برخی اندیشهگران مثل مستشارالدوله، ابراهیم بیک مراغهای و ایرج میرزا مکتبخانه را نقد کنند و آرزوهای خود را در غرب جستجو کنند.
یکی از بانیان بزرگ ایجاد مدارس جدید میرزا حسن رشدیه است. در آن زمان میرزاحسن رشدیه معتقد بود که با روش جدید آموزشی نمیتوانیم سوادآموزی را گسترش دهیم. در این خصوص او هم به خارج کشور روی آورد و روش نوینی را آموخت که طبق آن بچهها در عرض سه چهار ماه خواندن و نوشتن یاد گرفتند. در زمان قاجار تفکر حاکمیت این بود که بچهای که در عرض چهار ماه خواندن و نوشتن را یاد میگیرد، نمیشود کنترل کرد و باید بلاهت را در سطح جامعه حفظ کرد. باید دانشآموز و کودک، ابله و احمق تربیت شود تا بتوان به آنها حکومت کرد. بنابراین با میرزاحسن رشدیه مخالفتهای زیادی شد، اما در نهایت مدرسهسازی شروع شد.
پس از آن در دوران پهلوی، رضاشاه پا به پای آتاتورک حرکت میکرد و سعی داشت جامعه را از طریق گسترش آموزش سکولار کند؛ این نوع آموزش که دربار به آن علاقه داشت تا سال ۱۳۲۰ ادامه پیدا کرد. تربیت معلم هم در سال ۱۲۹۷ بسیار دیر شروع شده بود. موضوع «نبود تربیت معلم صحیح» در عصر حاضر نیز وجود دارد. امروز اگر برخی دانشآموزان در کوچه و خیابان بازی کنند، مفیدتر از آن است که به مدرسه بروند و با این محتوای آموزشی و توسط چنین معلمانی تحصیل کنند!
از نظر قاسمی پویا، مشخص نبودن برخی مفاهیم، درد بزرگ آموزش عالی امروز است و نیاز داریم تمامی مفاهیم و موضوعات روشن شوند. بسیاری از مشروطهخواهان هم مفهوم مشروطه را نمیدانستند. هم اکنون نیز از علم صحبت میکنیم، اما منظور از علم مشخص نیست؛ در حالی که باید محتوای صحیح از مفاهیم ایجاد شود.
آموزش در ایران از قاجار تا پهلوی
دکتر حسین میرزایی، رئیس پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی است. موضوع سخنرانی وی «آموزش در ایران از قاجار تا پهلوی» است و میگوید: باید به این واقعیت توجه داشته باشیم که در یکصد سال اخیر رنجها و مشکلات زیادی در جهت ارتقاء دانش عمومی در کشور داشتهایم.
در سال ۱۲۹۷دانشآموزان مقطع ابتدایی فقط سه دهم درصد از جمعیت کل کشور را تشکیل میدادند و در سال۱۳۰۱ این درصد به حدود نیم درصد از کل جامعه افزایش یافت. درپایان دوره پهلوی اول هم این آمار به ۲ر۵ درصد افزایش یافت. تعداد دانشجویان دانشگاه تهران هم در سال ۱۳۱۳حدود ۱۴۰۰ نفر و در پایان پهلوی اول حدود ۲۰۰۰ دانشجو بود. این آمار حکایت از وضعیت تقریباً نحیف آموزش در سالهای نه چندان دور در کشور ما دارد. البته ممکن است تاریخ اروپا هم همینطور باشد؛ اما آنچه در سابقه تاریخی خودمان میبینیم، نشان میدهد باید به وضعیت تاریخی خودمان توجه داشته باشیم و بر اساس آن قدم برداریم.
زمینههای تأسیس دانشگاه تهران
مقصود فراستخواه، عضو هیأت علمی مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی در ادامه این همایش با تأکید بر نقش تقاضای اجتماعی در روند تحولات آموزشی به تأسیس دارالمعلمین و دارالمعلمات در دوره قاجار تا پهلوی اشاره میکند: دارالمعلمین و دارالمعلمات برآمده از تقاضای اجتماعی دوره قاجار تا پهلوی بود که تا تأسیس دانشگاه تهران امتداد یافت.
دورههای قاجار و اوایل پهلوی همواره با نظامی از تقاضا و عرضه اجتماعی برای ورود علوم و فنون جدید روبهرو بود. از این رو، در خوانش اجتماعی تاریخ آموزش نوین در ایران باید به هویت اجتماعی و نسبت تقاضا و عرضه توجه کرد.
این جامعهشناس در ادامه به مطالبه ایرانیان طی دو سده مبنی بر تغییر و تحول اشاره میکند و اظهار میدارد: از فاصله تأسیس دارالمعلمین تا دانشگاه تهران با انبوهی از تلاشهای کنشگران علمی و فرهنگی برای تغییر ساخت اجتماعی ایران روبرو هستیم؛ تغییری که با تأسیس دانشگاه تهران شکل ملیتر و توسعه یافته تری به خود گرفت. نهادهای آموزشی بخشی از پروژه یا طرح بزرگ معطوف به تغییر، تحول یا توسعه هستند که البته این طرح اجتماعی ایرانیان ناتمام مانده است.
بنابراین پویاییشناسی اجتماعی در ایران را داریم که بخشی از آن نهادهای آموزشی در سطوح مختلف هستند. این موضوع باید به توجه به منطق درونی جامعه ایران مطالعه شود.
تعبیری داریم که بر اساس آن گفته میشود، ایران در آموزش عالی عرضهگرا است در حالی که این طور نبود. تقاضا در جامعه بود و عرضه هم به دنبال آن صورت میگرفت، به عنوان مثال مدرسه سیاسی در سال ۱۲۸۷در پی نیاز به دیپلماسی تأسیس شد. چنان که مدرسه طب، مدرسه داروسازی، آموزشگاه علمی پرستاری با توجه به نیازهای هر حوزه تشکیل شد.
دارالمعلمین هم در دامن مدرسهها به وجود آمد چرا که مدرسهها زیاد شد و متوجه شدیم باید مشاور مدرسه، مدیر مدرسه و غیره داشته باشیم. بنابراین تأسیس دارالمعلمین در پی رسیدن به پویایی اجتماعی و رشد مدارس محقق شد. باید در نظر داشت که جنبش آموزش در ایران خونین و هزینه بر بوده و سیر دیالکتیکی داشته است.
درکی ناقص از علم
صحبتهای رضا منصوری،عضو هیأت علمی دانشگاه صنعتی شریف درباره این است که ایرانیان چه برداشتی از علم، مدرسه و دارالفنون در جهان داشتند: واژه علم و مدرسه سابقه در دوران اسلامی ما دارد و واژه دارالفنون و دانشگاه بر ساختههای جدید در ۱۵۰ سال گذشته است؛ اما از کلمه تا مفهوم فاصله زیادی است.
پیشینیان ما از «علم و دانش» و نیز «مدرسه» مفهومی در ذهنشان تداعی میشده که میراث دوران طلایی گذشته و نیز دوران رکود و انحطاط بعد از سلجوقیان بوده است؛ و کمترین تصوری از تحول و انقلابی گسسته در مفهوم این دو کلمه، که در بخش دیگری از دنیا اتفاق افتاده بوده، نداشتهاند.
این چنین بود که نهادهای مدرنی مانند دارالفنون یا دانشگاه بر مبنای مفهومی منسوخ پایهگذاری شدند و فقط موفق شد بعضی ظواهر این نهادها را کپیبرداری کنند. ما در این مدت ۱۵۰ ساله کمترین تلاش را نکردهایم که به گفتمانی برای درک این مفاهیم و فهم مشترک از آنها در فرهنگمان بپردازیم. از این رو هنوز گرفتار درکی منسوخ از مفاهیم مرتبط با نهادهای مدرن علم و مدرسه و دانشگاه هستیم.
منصوری در مورد دانشگاه تهران یادآور می شود: قدیمی ترین سندی که از این دانشگاه وجود دارد مربوط به مرحوم فروغی در مذاکرات بعد از جنگ جهانی اول در پاریس است که می نویسد، ما به دانشگاه نیاز داریم. در زمان دارالفنون و تاسیس دانشگاه تهران ما ایرانیان هیچ تصوری از علم به معنای مدرن و دانشگاه که یکی از نهادهای علمی است، نداشتیم.
تنها چیزی که دیده بودیم ساختمان هایی بود که در برلین، پاریس یا رم به آن دانشگاه می گفتند.
از نظر وی، به دنبال درک ناقص از علم، امروز حتی در مورد مقایسه هزینههای پژوهشیمان با دنیا با فاصلههای بزرگی داریم؛ بخشی از کارهای علمی در پژوهشگاه سرن به عنوان بزرگترین پژوهشگاه علمی دنیا و یکی از پروژههای این پژوهشگاه با موضوع فیزیک در حال انجام است که ۱۲ میلیارد یورو هزینه به دنبال دارد و میتوان این رقم را با کل هزینه پژوهشی در ایران مقایسه کرد.
این هزینه در ایران حدود نیم میلیارد یورو است؛ یعنی برای یک پروژه فیزیک ۲۴ برابر کل بودجه پژوهشی یک سال ایران هزینه میشود. بیش از ۱۰ پروژه از جمله ژنوم انسانی با این میزان هزینه در دنیا وجود دارند که میلیاردها دلار بودجه به آنها اختصاص یافته است. در برخی از این پروژه ها بیش از چهار هزار نفر کار میکردند و بخشی از این افراد را مهندسانی در بخش ساخت تجهیزات یا دانشمندانی حتی از ایران تشکیل میدادند.
بیش از ۱۰۰ مرکز تحقیقاتی دنیا در پروژه فیزیک فعالیت میکنند. یکی از این مراکز هم با نام پژوهشگاه دانشهای بنیادی در ایران قرار دارد. در واقع ما پروژههای ریز و درشت علمی داریم اما اگر اخبار سیاستگذاری علمی را در چین، اروپا و آمریکا دنبال کنید میببینید ارقام قابل تصور نیست.
ترامپ چندسال پیش اعلام کرد قصد دارد برای یک پروژه ساده به اسم خیز کوانتومی سرمایهگذاری کند. بلافاصله بنیاد ملی آمریکا در این زمینه سرمایهگذاری و برای فراخوان تأسیس موسسههای پژوهشی در این زمینه، ۱۵۰ هزار دلار هزینه کرد؛ کاری که ما در ایران اصلا متوجه آن نیستیم.
در این فراخوان حدود سه مؤسسه تأسیس شدکه هر سال پنج میلیون دلار به عنوان بودجه دریافت میکنند تا در مورد آینده کاربردهای کوانتومی تحقیق کنند. کل رقمی که ترامپ برای هزینه در خیز کوانتومی اعلام کرد ۱٫۲ میلیارد دلار است و یک میلیارد یورو هم چند ماه قبل از آن، اروپای متحد برای این امر هزینه کرد.
در کشور ما هم حدود هفت ماه قبل، رئیس سازمان انرژی اتمی ایران اعلام کرد ایران هم مرکز تحقیقات کوانتومی راه اندازی میکند. رقم هزینه شده ۲ میلیارد تومان بود. فقط یک کیت آزمایشگاهی در این مرکز قرار دادهاند و آن را به عنوان ورود ایران به تحقیقات کوانتومی، اعلام کردهاند. این رقم را با ۱٫۲ میلیارد دلار آمریکا مقایسه کنید. البته در علوم فیزیکی، مقداری به دنیا نزدیکتر شدهایم و حداقل با بزرگترین مرکز تحقیقاتی دنیا همکاری میکنیم و دانشجوی دکتری به آنجا اعزام کردهایم و در مدت ۱۷ سال ۲۴ دانشجو به این مرکز فرستادهایم، اما پاکستان ۵۰ دانشمند در این مرکز داشته است؛ پاکستانی که فقیر است و از هند و چین هم اصلا صحبت نمیکنم. ما هنوز نمیتوانیم علم را از دانش تفکیک کنیم. علم در دنیای مدرن یک پدیده برآمده است. این علم مدرن هیچ سنخیتی با علم پیشامدرن ندارد.
واکاوی ایده و برنامه اعزام محصل و دانشجو به خارج
هادی خانیکی، مدیر گروه ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی و رئیس کرسی ارتباطات علم و فناوری یونسکو در دانشگاه علامه طباطبایی در سخنرانی خود از موضوع خروج دانشجویان از کشور و عدم بازگشت برخی از آنان به کشور به عنوان مسألهای جدی یاد میکند: ایده اعزام محصل و دانشجو به خارج از کشور به تأسیس کرسیهای آموزشی در کشورهای پیشرفته بازمیگردد که به نوعی با اندیشه پیشرفت گره خورده است.
بعد از شکست ایران در دو جنگ با روسیه، عقبماندگی آموزش، به عنوان دلیل عقبماندگی در توسعه عنوان شد و راه حل این بود که محصل به خارج از کشور اعزام کنیم.
این بحث که چرا دانشجویانی که به خارج از کشور میروند، باز نمیگردند نیز مسأله جدیدی نیست و همچون دیگر مسائل توسعه، مسألهای بیزمان و مکان است. اولین موضوعی که در اعزام دانشجو در دوران قاجار مطرح شد، اندیشههای جبرانی عباسمیرزا بود؛ به عبارتی به دنبال شکلگیری نظام جدید آموزشی، پنج مسأله دنبال شد: آشنایی با آموزشها و فناوریهای نظامی، نظمبخشی به نظام مالیات، ترجمه کتب، تأسیس چاپخانه و چاپ روزنامه و اعزام محصلان برای تحصیل به اروپا.
خانیکی با اشاره به اینکه در زمان عباس میرزا دو اعزام صورت گرفته، توضیح میدهد: اولین اعزام بنا بود تا ذیل مذاکرات و عهدنامه با فرانسه و در جهت تحکیمبندیهای دیپلماتیک انجام گیرد که ناموفق بود. در آن زمان فتحعلیشاه با ژنرال گاردان فرانسوی مذاکراتی داشت و قرار بود که گاردان یکی از شاهزادگان را به دربار بفرستد و در طرف فرانسوی نیز این اندیشه وجود داشت که گسترش نفوذ دنبال شود. با این حال با تیرهشدن روابط ناپلئون و فتحعلیشاه، این اعزام عملی نشد.دو سال بعد از بستهشدن پیمان دوستی با انگلستان، عباسمیرزا با سفیر انگلیس مذاکره کرد و قرار شد دو نفر به انگلیس اعزام شوند. این دو نفر محمدکاظم، پسر نقاشباشی و میرزابابا معروف به حاجیبابا، پسر یکی از افسران بودند که این مورد دوم به طب تجربی روی آورد. پسر نقاشباشی که برای یادگیری نقاشی به انگلستان اعزام شده بود، بعداً فوت کرد. در این اعزام افراد، سن بالایی داشتند و به زبان فارسی هم چندان مسلط نبودند.
در سال ۱۸۱۵میلادی، گروه دوم شامل ۵ نفر اعزام شدند که مهمترین آنان میرزا صالح شیرازی بود. او بعدها به ایران آمد و به تقلید از روزنامه غربی، اولین روزنامه یعنی کاغذ اخبار را تأسیس کرد؛ همچنین چاپخانه را به ایران آورد و اولین کسی است که با یک فرد خارجی وصلت کرد.خانیکی، مشیرالدوله را یکی دیگر از این پنج نفر نام میبرد و میگوید: مشیرالدوله نخستین هیأت وزیران را تشکیل داد و چون کاغذسازی خوانده بود، بعدها در اداره پست استخدام شد.
در دوران محمدشاه، دسته سوم و در دوران ناصرالدین شاه دسته چهارم متأثر از اصلاحات امیرکبیر ۴۲ نفر به فرانسه اعزام شدند. دسته پنجم (۳۰نفر) بعد از مشروطه و در سال ۱۲۹۰شمسی اعزام شدند با این شرط که پدر و مادر، توانایی تأمین مخارج تحصیل آنها را نداشته باشند، سنشان بالای ۱۵سال باشد و از طریق آزمون در این اعزام شرکت کنند.آخرین دوره منظم اعزام در دوران رضاشاه (سال ۱۳۰۸) صورت گرفت. از آن زمان به بعد ظرف ۶سال مجموع ۶۴۰ نفر به خارج از کشور اعزام شدند که تعهد خدمت دو برابر زمان تحصیل داشتند. از چهرههای شاخص این اعزامها میتوان به مهدی آذر، دکتر بازرگان، خلیل ملکی و عبدالله ریاضی اشاره کرد.
خوانش مدرنیستی از دارالفنون
در ادامه آرش حیدری، استاد دانشگاه به خوانش مدرنیستی از دارالفنون میپردازد: تاریخنگاری رایج، دارالفنون را همچون نهادی بازنمایی میکند که یکسر به تقلید از نسخههای غربی در دوره ناصری تأسیس شده است. خوانش مبتنی بر سنت ـ مدرنیته، دارالفنون را همچون امری مدرن که در گسست از سنت پدید آمده است بازخوانی میکند و لذا در توضیح اثرگذاری آن یا تولیدات و دگرگونیهایی که ممکن کرده است، گاه راه اغراق میپیماید.
به باور من، سه نیروی اصلی در میدان شکلبندی دارالفنون مورد بررسیاند. یکی جریانی که علم جدید را در گسست از علم قدیم میفهمد و چهره کلیدی آن انصاری کاشانی است، دیگری جریان ناظر بر عقلانیت فنی و سازمان علم است که در میرزا ملکمخان متجلی است، نیروی سوم که کمتر مورد توجه محققان بوده نیرویی است که علم را در بستر وضعیت میفهمد و چندان در دوگانه علم قدیم ـ علم جدید جای نمیگیرد؛ بلکه علم را در تداومی انباشتی میفهمد. چهرههایی همچون نجمالدوله و اعتمادالسلطنه نمایندگان چنین نگاهی به علم هستند.
هر سه این نیروها در لحظه شکلبندی دارالفنون و سالهای بعد از آن حضور دارند. در سالهای بعد است که یکی از این نگاهها (نگاه گسستی) بر سایر نگاهها غلبه میکند و تاریخنگاری معاصر در مواجهه با دارالفنون این عرصه را فقط ذیل آن نگاه میخواند و بخش بزرگی از نیروهای درون ماندگار این وضعیت را در پرانتز میگذارد.
استادیار دانشگاه علم و فرهنگ در توضیح سه جریان عقلانیت ملکمخان، نگاه مدرنیستی انصاری کاشانی و جریان نجمالدوله تشریح میکند: نگاه ملکمخان به علم این است که عقل طبیعی داریم، اما آنچه ما را دچار بحران کرده نبود فن و تکنیک است؛ بنابراین میتوان گفت ملکمخان به نوعی در پی سازماندهی به علم است و فرهنگ موجود را ناکافی میداند، در حالی که میشود فن و تنظیمات را به کشور وارد کرد.
نجمالدوله و اعتمادالسلطنه به پیروی از حکمای گذشته همچون ابن سینا، علم جدید را انباشتی از «آنچه موجود است» میدانند. این در حالی است که انصاری کاشانی از معلمان دارالفنون، متون خود را به سمت تدوین رسالهای در باب تربیت اطفال پیش میبرد و معتقد است که فرهنگ کشور منحط شده و مردم در جهل مرکب به سر میبرند. نکته قابل توجه آنکه این سه نگاه تا زمان تأسیس دارالفنون در همزیستی با هم وجود دارند.
مدرسه علوم سیاسی، از تأسیس تا ادغام
سیدعبدالامیر نبوی، عضو هیأت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی در این همایش درباره مهمترین اهداف تأسیس مدرسه علوم سیاسی در دوره قاجار سخن گفته و معتقد است: مدرسه علوم سیاسی در آذرماه ۱۳۱۷هجری قمری توسط میرزا حسنخان و در زمان پادشاهی مظفرالدین شاه تأسیس شد ولی ظاهراً تأسیس آن به زمان ناصری باز میگردد. هزینه ساخت این مدرسه نیز از صادرات فیروزه تأمین شده بود.
ایده ساخت مدرسه این بود که خانوادههای اصیل وارد مدرسه شوند. شرط سنی ورود دانشآموزان نیز ۱۵تا ۲۲سال بود که در این میان ۱۴الی ۱۷نفر با آزمون وارد مدرسه شدند. در آن زمان سه آموزشگاه وجود داشت. مدرسه طب قدیم، مدرسه نظام و مدرسه علمیه که مدرسه علوم سیاسی دومین آموزشگاه مدرن در ایران قبل از انقلاب مشروطه بود. به دانشآموزان این مدرسه دیپلم علوم سیاسی هم اعطا میشد.
در این مدرسه، بالاترین استانداردهای آن زمان برای انتخاب دانشآموزان رعایت میشد و افراد بزرگی نیز در این مدرسه به تحصیل پرداختند که از میان آنها میتوان به محمدعلی فروغی، علیاکبر سیاسی، علیاکبر دهخدا و فرزندان مصدق اشاره کرد.
از جمله اهداف ساخت این مدرسه تربیت کارمند و دیپلمات روابط خارجی، تربیت فرهنگی اشخاص، حفظ زبان فارسی، تقویت هویت صنفی تشکیلاتی، افزایش سطح آگاهی و شکلگیری دیسیپلین بوده است.
بازسازی آموزش عالی و فهم پیشینه تاریخی دارد
شروین وکیلی، جامعهشناس و پژوهشگر مسائل اجتماعی از دیگر سخنرانان همایش از مدارس نوین تا دانشگاه در ایران است.وی با اشاره به موضوع رویکرد سیستمی به تکامل نهاد آموزش عالی، میگوید: آنچه که آموزش عالی در گذشته بوده حائز اهمیت است زیرا جایگاه فعلی را مشخص میکند و برای بازسازی و نوسازی آن باید روی پیشینه تاریخی این حوزه کارکرد.
ساختار دانشگاههای ایران با دانشگاههای اروپا تفاوت دارد زیرا خاستگاه، هدف و دین در آنها متفاوت است. باید بررسی شود چرا دانشگاه های مدرن در کشور آسیب دیدهاند؟ در این موضوع باید ساختار فعالیتی و اصلی مورد مطالعه قرار گیرد.
این جامعهشناس با نگاهی تاریخی به موضوع رویکرد سیستمی به تکامل نهاد آموزش عالی در ایران، میافزاید: در این زمینه فاصله زمانی ۱۲۱۰ و ۱۳۱۰ هجری خورشیدی در آموزش که با تأسیس دارالفنون آغاز و با دانشگاه تهران پایان مییابد، بررسی میشود.
مفهوم دانشگاه یا نهاد آموزش عالی، سسله مراتبی عقلانی است که دانشی تخصصی را آموزش میدهد. همچنین نویسا است یعنی تودهای از مردم میتوانند از آن استفاده کنند و عملا مستقل از نهادهای دیگر به خصوص نهادهای سیاسی است. زمانی که آموزش عالی به چرخه کشور وارد میشود با دین، سیاست و اقتصاد ارتباط برقرار میکند.
وکیلی با اشاره به وضعیت کشور در دوره قاجار، میگوید: اختلاف طبقاتی در آن دوره بسیار بوده است، اما نخستوزیران به جز عینالدوله همراه طبقه پایین بودهاند که باعث شد بسیاری از افراد از قشر پایین به مدرسه بروند. نهاد آموزش عالی تحرکات در جامعه ایجاد میکند زیرا افراد با سطح طبقاتی پایین به مدرسه میروند و با امکان انواع ارتباطات سیاسی فارغالتحصیل میشوند.
وی اضافه میکند: مدرنیته اتفاقی در اروپا است که کانون لاتینی (فرانسه) کانون سیاسی، انگلوساکسونی (انگلیس) و کانون قارهای ژرمنی دارد که از دل آن دستکم سه پیکربندی متفاوت برای مفهوم آموزش عالی وارد ایران میشود.
از قرن ۱۸به بعد مفهوم دانشگاه به شکلی که امروز میشناسیم وارد کشور میشود. در این زمان سه گفتمان حکیمانه، فقیهانه مبتنی برحقوق دینی و صوفیانه یا عرفانی موجود بوده که با هم تداخل چشمگیر داشتهاند. با این حال تأسیس دانشگاه در ایران حاصل به هم افتادن منافع و ضرورتها است.
آنچه که طی این ۱۰۰ سال صورت گرفت (۱۲۱۰ - ۱۳۱۰) دو نهاد شاخص دارالفنون و دانشگاه تهران را ایجاد کرد که در سه موج فاشیست، لیبرالیست و سکولار تفسیر میشوند و پیکربندی جامعه را تشکیل میدهند. مخالفت با دانشگاه و مدارس جدید به دلیل سه موج فوق و فرهنگ اروپایی نبود، بلکه بر سر منافع شخصی مسئولان آن دوره بود.
تأسیس مدارس دخترانه
سعید وزیری، پژوهشگر اجتماعی و دیگر سخنران این نشست نیز به تحلیل وضعیت مدارس دختران در سالهای ١٢٨٠ تا ١٣١٧ پرداخت.
وی طی سخنانی با عنوان «مدارس دختران از ۱۲۸۰تا ۱۳۱۷» میگوید: دلیل انتخاب من برای سال ۱۲۸۰ این است که اولین مدرسه دختران در این سال تأسیس شد که «امالمدارس» نام گرفت. دلیل انتخاب من برای سال ۱۳۱۷هم این است که اولین گروه زنان که به دانشگاه وارد شدند و لیسانس گرفتند، در این سال بودند که تعداد آنها به ۱۲نفر میرسد که از این میان پنج الی ۶ نفر نیز زنان نامآور شدند و به درجه استادی رسیدند.
در ۲۸آبان سال ۱۲۹۰مصوبهای به تصویب رسید مبنی بر اینکه افرادی که درس میخوانند، باید مدرک تحصیلی دریافت کنند. در سال ۱۲۹۰فقط ۶ نفر موفق شدند تصدیق ششم ابتدایی را دریافت کنند.
وزیری اضافه میکند: خانم مهرتاج رخشان که خانوادهای تحصیلکرده داشت، در ۱۶سالگی تصمیم به درس خواندن گرفت و هنگامی که موضوع را با پدرش مطرح کرد، با مخالفت وی روبرو شد. زیرا در آن زمان مدرسه رفتن دختران متداول نبود. مهرتاج بعدها توانست به یک مدرسه آمریکایی برود که خانم و آقای جردن آن را مدیریت میکردند.
وی پس از یک امتحان در کلاس چهارم ابتدایی قبول شد. این خانم بعدها در سن ۲۰سالگی اولین مدرسه دختران یعنی «امالمدارس» را تأسیس کرد که با مدیریت خود و خواهرش اداره میشد.
رخشان همچنین اولین زن دیپلمه ایران در سال ۱۲۸۴بود. وی موفق شد بعد از گرفتن دیپلم در مدرسه جردن به تدریس زبان فارسی بپردازد و ۴۰سال فعالیت خود را ادامه داد. این زن به شهرستانهای مختلف سفر کرد تا در آنجا مدرسه ایجاد کند. همچنین تأسیس خانه امید نیز از دیگر دستاوردهای اوست.
این بانو در سال ۱۳۱۱به علت بیماری به دماوند رفت و تا آخر عمر خود را در انزوا زندگی کرد و همانجا نیز به خاک سپرده شد. به جرأت میتوان گفت افرادی که این خانم به تربیت آنها پرداخت، به مقامات بالا رسیدند.
نظام آموزشی نوین؛ انگلیس و فرانسه
رضا ماحوزی، دانشیار پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی در این همایش به تأثیر نظام فرانسه یا انگلیس بر نظام آموزشی نوین ایران میپردازد و به این سوال پاسخ میدهد که چطور فرانسه به عنوان قبله آمال آموزش عالی ایران مطرح شده است: تا اواسط دوره ناصری فرانسه مقصد جدی کشور نیست چون با بقیه کشورها هم ارتباط داریم. این در حالی است که این کشور بعدها برای جان سالم به در بردن از دو کشور انگلیس و روسیه قبله آمال کشور ما میشود.
زمانیکه فضای سیاسی فرانسه وارد ایران میشود و در دارالفنون قوت میگیرد، گفتمان یک کلمه با رمز «قانون» به جای استبداد شکل میگیرد و سرانجام مشروطه به پیروزی میرسد. این در حالی است که بعد از شکست محتوایی مشروطه، افرادی چون طالبوف پشت سر ملکمخان قرار گرفتند و گفتمان مقابل یعنی گفتمان آموزش برای نجات مشروطه را شکل دادند. میوه این گفتمان آموزش ملی بود که در پی آن دارالمعلمین و دانشسرای آموزش عالی شکل گرفت.
وی سپس به مصوبه مجلس در سال ۱۳۰۳ اشاره می کند و میگوید: در آن زمان ۹۱درصد بورسیهها به کشور فرانسه رفتند و بنا شد تا ۳۵درصد آنها در حوزه تعلیم و تربیت آموزش ببینند. به عبارتی همه متحد شدند تا ایده آموزش ملی را اجرا کنند. در این زمان مدارس ملی یکسان شکل گرفتند. شور میهنپرستی بیش از حد لزوم وجود داشت و به جای وجه عملی بر تئوری تأکید میشد. این در حالی است که ساختار فرانسوی آموزش نیز حاکم بود و اقتدارگرایی آموزش عمومی به گونهای بود که الگوی از بالا به پایین پذیرفته شود.
سپس وارد گفتمان آموزش لیبرال میشویم. در این زمان تقیزاده مطرح کرد که آموزش نباید عامرانه باشد در حالی که پارادوکس دانشگاه مدرن و حکومت توتالیتر وجود داشت.
با شکلگرفتن گفتمان جدید، سهم فرانسه به عنوان کشور مقصد اعزام بورسیهها از ۹۱درصد به کمتر از ۵۰درصد کاهش یافت و سنت انگلوساکسونی که بر آموزش لیبرال تأکید داشت در پایان پهلوی اول آغاز به کار کرد. این در حالی است که موج دوم دانشگاههایی که محمدرضا پهلوی تأسیس میکند آماده پذیرش الگوی تجدد عامرانه آمریکایی هستند و پارادوکس این الگو با گفتمان آموزش لیبرال تنشی را در آموزش عالی ایجاد میکند.
دانشگاه تهران نماد آموزش عالی مدرن
رضا صمیم، استادیار پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی نیز در سخنرانیاش با تأکید بر تاریخنگاری آموزش عالی مدرن در ایران میگوید: رویکرد قالب در تاریخنگاری آموزش عالی مدرن در ایران نقطه آغاز را تأسیس دارالفنون در سال ۱۲۳۰ شمسی میداند در حالی که دانشگاه تهران، استقرار آموزش عالی مدرن در ایران را ممکن ساخت.
وی معتقد است؛ اگر چه دانشگاه تهران آغازی نو به شمار میآید اما تولید علم، نقش استراتژیک آن نبوده و اکنون نیز کارکرد اصلی این دانشگاه نیست. استادیار پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی تشریح میکند: در سال ۱۳۱۳دانشگاه تهران به عنوان نخستین نهاد عمومی در مناسبات اجتماعی ایران تأسیس میشود، این در حالی است که در این زمان دربار وجود ندارد و دانشگاه تهران به جای دربار، نمادهای مشروعیتبخش همچون دکتر، مهندس، مجتهد و غیره را تولید میکند. دولت بعد از قانون لغو الغای القاب و مناصب، دیگر گروه خاصی را نمایندگی نمیکند بلکه نهاد روحانیت و بازار سنتی را که از قبل به جا مانده نمایندگی میکند.
بنابراین پول بازار با ساز و کار مالیاتی به دولت تزریق میشود اما تا این زمان نیز شرایط برای تأسیس مداوم و مکرر نهادهای عمومی فراهم نشده است.
میتوان گفت دانشگاه تهران بعد از تصویب قانون لغو الغای القاب و مناصب، قانون ممیزی مالیات و بازنگری در قانون دارسی به وجود آمد و کارکرد تولید و توزیع نمادهای مشروعیتبخش را بر عهده گرفت که تا به امروز نیز ادامه دارد.
سمیه میرزایی
برگرفته از دنیای اقتصاد