تعداد بازدید :108
باغ های از دست رفته

باغ سایهگاه خوش روندگان و زائران هست که زیر تابش بیامان خورشید
سوزان، پناه به آن میبرند. اینجا، خاک که به دستی آدمی را از خود
رانده است، به دستی دیگر، پیش میخواند. خاک که گورگاه استخوان تشنه
مردم خسته و دردمند است، به تهنیت آسمان دست تمنا گشوده است.
باغ در نظرگاه مردم مشرق زمین، تمثیل از فردوس برین و مکان دلانگیز
برای تعلق آدمی به طبیعت خاکی است. معنایی که باغ را در ذهن و زبان
شاعران ژرفاندیش، جایگاهی برین و ویژه بخشیده، پیوندی است که این
پدیده خیالانگیز در تقابل با چشمانداز بدیع فردوس برین و آب حیات
پیدا کرده است، در شعر و ادب فارسی، باغ و گل، فردوس و روضة رضوان،
خلد برین، سرای جاوید، روضة ارم، آب زندگانی، عشق و جاودانگی و صدها
تعبیر بدیع و زیبای دیگر معنایی همگون و آمیخته با بهشت نیکنامی و باغ
طبیعت دارند. آنگونه که شاعر جاودانه شیرازی حافظ میگوید:
حافظا خلد برین، خانه موروث من است
اندریــن منزل ویرانه، نشیمـن نکنـم
در طبیعتِ تابستانهای گرم و صحرایی و کم آب تبریز وجود باغ با تصوری
دلانگیز از زندگانی و خرمی همراه است و نویدی است از آب و خُنَکای
باد، و سایهسار شاخ و برگ درختانی که در برابر نور خیرهکننده و
درخشان خورشید، آسودن از گرمای سوزان را بر راهیان سختکوش ارزان
میدارد. باغ در شهر تبریز همچون قطعه صدفِ سبز رنگی است که در دل دشت
جای گرفته و در آن زندگی و تلاش جاری است و زمزمه جویبارانی که سرو و
کاج و بید و صنوبر و درختان سرسبز دیگر را سیراب میکند، همچون آهنگی
روحبخش و خیالانگیز است که اندیشه بلند شاعران را به تلاطم و سرودن
اشعار نغز و ژرف وامیدارد.
اما باغ «صفا»ی کوی سرخاب که «چون آن جائی به جهان کمتر بُوَد».
«هوای کوی روزها به تابستان گرمتر باشد که خورشید بر این کوه خشک
تابد و خاک کوی سخت و با ریگ مخلوط است و زمین آن رطوبت نباشد.» و از
شدت گرمی آفتاب صورت و دستهای همگان سوزد.
این چنین بود که ناچار در روزهای گرمتر تابستان، تند میکردی و خود
را به سایه و زاویه و بازارچه و باغچهای میرساندی و تشنه به دنبال
ظرف آبی بودی که معمولاً در کنار کارگاههای کوزهگری روی چارپایهها
کار میگذاشتند با ظرف سفالینه که از برکت خاک قرمز کوی میساختند و
در خورن آب قنات «شاه چَلَبی» و «حسن پادشاه» که آب آن اَعذَب میاه
تبریز و چنانی نبود، «خواجه علی بیگ» به ظروف دیگر از بلور و چینی و
مسی ترجیح میدادی چون آب «گاو دوش» قریه لیقوان، آبش خوشبو بود و
طعمش گوارا، به خصوص که قبل از خوردن با گلاب اِشْرابش میساختی و
چَمپاته میزدی و پشت بر دیوار میکردی و دست بر سر مینهادی و آب که
نه، زَمْزَم را لاجُرعِه سر میکشیدی.
دروازهاش «سرخاب قاپوسی» بود و بازارچهاش «سید حمزه» که در قسمت
دشت محله واقع بودند و شمالش حاشیه دامنه کوه بود پله پله تا
میرسیدیی به بقعه عینال و زینال:
خَلَــف خانـدان آلِ عَبـا شاه عبـاس، شـاه والا جـاه
بهر عون علی و زید علی از دو نســل علـی ولـی ا…
کرد عالی عمارتی انشـاء که ز ماهی کشید سر تا ماه…
اما این همه خارج از «بارو و خندق» شهر بود «… نائبالسلطنه به رغم
پیشآمدهای اندوهانگیز و نومید کننده [جنگهای ایران و روس] در
آبادانی و استواری تبریز میکوشید و در اندیشه بازسازی باروی تبریز و
کندن خندق در پیرامون شهر بود و به فرمود که تبریز از هر طرف به
اندازه یک تیر پرتاب وسیع شود و زمینها و آبادیهای خارج آن را خریده
داخل شهر کرده و خندقی به دور آن بکشند. چنین دور آبادی دارالسلطنه
تخمیناً هشت فرسخ شد. و از مشرق آبادی شهر متصل به کوه سرخاب و طرف
شمال شهر باز ماند»
«باغ صفا» در محلی احداث گردید که بقعه عونبنعلی در شمالش بود و
زاویه ابوالحسن حمزه، حسن محمد (سید حمزه) که با شانزده واسطه نسبش به
حضرت موسیبنجعفر میرسید در جنوبش مجموعه نفیسی از مساجد و مقابر و
حُجَرات و مدفن بزرگان و اعاظم دارالسلطنه از جمله مدفن میرزا عیسی
قائم مقام فراهانی و دستور اعظم زمان و «بعضی از مزارستانها که کُبار
اولیای عِظام و عرفا و اکثر علما و مؤلفین و مُصَنِّفین در آنجا
مدفونند» و از برکت همین عتبات عالیات و اولیایِ عظام و عرفا بود که
ملای رومی خاک پاک آن را تحفه خود میخواست. قریب به یقین در لیالی
متبرکه و روزهای پنجشنبه و جمعه این کوی مهماندار زوار شهر و کویهای
حول و حوش دارالسلطنه بود که بین اماکن مقدسه در صعود و فرود بودند و
نیز موقعیت طبیعت استثنایی محل «باغ صفا» دیدارکنندگان را مات و مبهوت
میساخت و به حق این قسمت مَسیره و تفرجگاه تبریز نیز بود. پس چرا
نایبالسلطنه در چنین محل ممتازی صالحاتی از خود باقی نگذارد پس برای
عملی ساختن نیت خیر خود در بهترین نقطه محل که مشرف به دشت و شهر بود
امر به احداث باغی نمود که «چون آن جایی به جهان کمتر بود…»
قدمت باغهای تبریز
«تبریز یکی از مشهورترین شهرهای ایران بوده که بارها از حیث آبادانی
و شکوه سرآمد شهرهای زمان خود گشته و بر اثر زَلْزَله یا حمله طوایف
دیگر تخریب و دوباره آباد گشته است. در اینجا باغهای مشهور و بزرگی
وجود داشته: ۱٫ باغ امیرالوزراء ۲٫ باغ وزیر ۳٫ باغ صاحب دیوان ۴٫ باغ
امیر ۵٫ باغ حاج فرج آقا پناهی ۶٫ باغ حیدرزاده ۷٫ شاهگلی ۸٫ باغ
کلانتر» و… که از دیرباز حدود ۷۰۰ قمری از هنگامی که ماکوپولو به این
دیار مسافرت کرد شهره آفاق بودند. بعدها آق قویونلوها پایتخت خود
تبریز را با باغ زیبایی به نام «هشت بهشت» زینت دادند و پسر اوزون
حسن، سلطان یعقوب با باغ «عشرت آباد بالاخره در زمان قاجاریه باغشمال»
بر زیبایی آن افزود. شاهزادگان قاجار در کل به زیبایی تبریز و حومه آن
توجه داشتند. به ویژه عباس میرزا که علاوهبر اقدامات متجددانه بسیار
دو باغ معروف و خاطرهانگیز بازسازی و احداث نمود که اولی «باغشمال»
بود و دومی «باغ صفا».
دانستههای کلی تشریج کننده موضع اقلیمی هر ناحیه چون بالاترین و
کمترین درجه حرارت، میزان بارندگی، توزیع باران سالیانه، شدت و جهت
وزش باد، تعداد روزهای آفتابی و ابری و برف و یخبندان و امکان بروز
سیل، شدت حرکت مسیر سِیلاب و بالاترین مقادیر بارندگی پیشبینی شده،
جملگی در طراحی باغ صفا حائز اهمیت و قابل توجه بود تنها به مورد سیل
اشاره میکند که علیرغم محله سیلاب و مسیل آن و دامنه کوه سرخاب
انتخاب زمین باغ در نقطهای که سوار شدن سیل بر زمین غیرممکن است
دقیقاً قابل مطالعه و صحت انتخاب محل باغ، امروز نیز با وجود ساخت و
سازها و تغییر و خاکبرداری زمین و زیرسازی و خیابانکشی باز مورد
تائید و تصدیق مهندسان امر است.
وجه تسمیه باغ معلوم نیست. شاید خواست نایبالسلطنه این بود که باغی
همنام «باغ صفای» مدینه منوره احداث کرده و عمارتی در آن برآورده
باشد» شاید هم، نام یافته از منظر طبیعی و اِشرافی که بر شهر داشت که
واقعاً با صفا بود و نیز «ایرانی بدون آب جاری «صفا» نمیتواند بکند.
با احداث قنات «شاه چلبی» و با وجود جویبارها و حوضها و فوارهها
نامی که بر ذهن شعرا و ادبا خطور میکرد. جز «صفا» نبوده است.
حد شِمالی بازارچه سیلاب در منتهیالیه شرق خیابان سرباز شهید و جنوب
قبرستان حسینیه (بوستان شقایق) کنونی حدود دویست سال پیش ضلع شرقی و
جنوبی ـ باغی بود که زمینهای ضلع شمالی آن در آن سالها لمیَزْرَع و
باز و منتهی به دامنه کوه بود. گورستان حسینیه و «باغ امیرالوزراء» از
مُسْتَحِدَثات بعدی است چنان که در نقشه سال ۱۲۹۸ دارالسلطنه نشانی از
آن دو نیست. احتمالاً حدود ۱۲۰ سال پیش باغی بود با درختان کم و
قسمتهای شمالی آن لم یزرع و رها شده بعدها موقعیتیبنا به نیاز، قسمتی
از این باغ را تبدیل به قبرستان کردهاند. قبرستان در غرب «سیلاب
ملازینال» واقع و راه ارتباطی محله سیلاب با کوی سرخاب بود. آگاهی
دقیقی از بانی و واقف و تاریخ آن در دست نیست و تمامی پرسوجوها ره به
جایی نبرد. الا این که از اواخر قاجاریه در همین وسعت، حدود چهار
هکتار بود. با این تفاوت که در آن زمان اطراف آن باز و بیابان بود و
از سمت شمال و شرق تا دامنههای کوه عینالی ادامه داشت.
دکتر سیروس برادران شکوهی