تعداد بازدید :248
خرده فرهنگها را به ضدفرهنگ بدل نکنيم

نشستي از سلسله نشستهاي «انسانشناسي و فرهنگ» طي روزهاي اخير در
پژوهشگاه فرهنگ،هنر و ارتباطات با عنوان گشت و گذاري درپياده راه
خيابان برادران مظفر برگزار شد، که دکتر فردين عليخواه جامعه شناس و
استاد دانشگاه از زاويهاي متفاوت به آن پرداخت.
در ابتداي اين نشست، فيلم «والسي براي تهران» به کارگرداني زينب
تبريزي به نمايش درآمد، اين فيلم مستند بهطور کلي به روايت رنجهاي
نوازندگان خياباني اختصاص داشت و کاراکتر اصلي اين مستند نوازنده
جواني بود که در خيابانها آکاردئون ميزد. هرچند اين مستند تنها به
روايتهاي اين نوازنده اختصاص نداشت و کارگردان به گفته خودش تلاش
کرده بود با ساخت چنين فيلمي، برخورد اجتماع و نهادهاي نظارتي با
موسيقي را تصوير کند.
درعينحال به اين مسئله اشارهاي داشته باشد که موسيقي خياباني از
بدو پيدايش در سالهاي گذشته تا امروز چه سيري را به فراخور شرايط
اجتماعي در جامعه پيموده است. چندان که مخاطب در اولين سکانس فيلم با
برخورد و اساسا رفتار نهادهاي بازدارنده با عملکرد نوازندگان خياباني
مواجه ميشود.
رنج پنهان نوازندگان در خيابانهاي تهران
هرچند نوازندگاني که در اين مستند نقشآفريني کردهاند تلاش ميکنند
در برهههاي مختلف فعاليتشان در سطح شهر، جايگاه موسيقي خياباني را در
بطن جامعه پررنگتر سازند و تلاشهايشان حتي به بار هم مينشيند ولي
در نهايت اين گروه از نوازندگان که با عشق به موسيقي هر روز در
خيابانهاي شهر به نواختن قطعات مختلف ميپردازند، تصميم ميگيرند کار
نوازندگي در سطح شهر را کنار گذاشته و حرفه ديگري در پيش بگيرند.
«والسي براي تهران» اگرچه مضموني زيبا و پرکشش دارد، ولي پايانبندي
فيلم با نوازندگي جواني که بدون ساز آکاردئون روي جدول خيابان
مينوازد از مستند «والسي براي تهران» اثري غمگين ساخته است.
نقش مردان در ونداليسم شهري
بعد از پايان فيلم،فردين عليخواه با دستمايه قرار دادن خيابان شهيد
برادران مظفر به پژوهش ميگويد: بحثي که امروز قصد دارم به طرح آن
بپردازم ادامه موضوعاتي است که طي اين مدت با موضوع «جوانان و تهران»
برگزار شده است. وقتي چنين موضوعي را براي پژوهش در نظر گرفتم به اين
مسئله فکر ميکردم که هميشه نسبت به جوانان دو نوع نگاه منتقد و مدافع
وجود دارد. با تحقيقاتي که در زمينه جوانان داشتهام به اين مسئله
رسيدم بخشي از ادبياتي که در غرب درباره جوانان وجود دارد به
«ونداليسم شهري» اختصاص دارد و اينکه اساسا جوانان ميتوانند چه
صدماتي را به شهرها وارد سازند. جالب اين که براساس تحقيقاتي که در
غرب نسبت به جوانان صورت گرفته نشان ميدهد جوانان بهخصوص مردها در
بحث ونداليزم شهري به شهر لطمه وارد ميکنند و دراين بين نسبت خانمها
کمتر بوده است. هرچند جامعهشناسان سالهاست تلاش ميکنند اين مسئله
را مورد بررسي و کاوش قرار بدهند.
زير ذرهبين نهادهاي نظارتي
اين جامعهشناس ادامه ميدهد: وقتي صحبت از جوانان در يک جامعه به
وجود ميآيد، بياختيار نام نهادهاي نظارتي مانند پليس هم به ميان
کشيده ميشود و اين سوال پيش ميآيد که اساسا کنترل نهادهاي رسمي چقدر
ميتواند در زمينه عملکرد جوانان بازدارنده باشد؟! بحث ديگري که در
ارتباط با جوانان مطرح ميشود مسئله اخلاق است. بعضي براين باورند
جوانان به شکل بالقوه در جامعه ميتوانند برهم زننده نظم به اجتماعي
که در آن زندگي ميکنند باشند. بهعنوان مثال، وقتي جوانان مجرد به
دنبال خانههاي مجردي ميگردند ناخودآگاه باوري نسبت به آنها شکل
ميگيرد که مثبت نيست و حتي با يکجور بدبيني هم توام است.اولين فکري
که در ارتباط با جواني که قصد دارد خانه مجردي تهيه کند اين است که او
ميخواهد به کار ناهنجار و خلاف عرف جامعه دست بزند. در نتيجه هميشه
نسبت به جواناني که در خانههاي مجردي زندگي ميکنند ديدگاهي توام با
شک و ترديد وجود دارد.
خرده فرهنگها خارج از کنترل
مسئله «خرده فرهنگهاي جواني» نکته ديگري بود که دکتر فردين عليخواه
به آن ميپردازد و ميگويد: در سالهاي گذشته جريانهايي در کشورهاي
ديگر به وجود آمد که باعث بروز خرده فرهنگهايي در کشورهاي غربي شد.
نمونه بارز آن پيدايش «هيپيها»، «پانکها» و «رپرها» بود.هرکدام از
اين گروهها همراه با آمدن خود، فرهنگهاي منحصر به خود را هم پديد
آوردند. به اين معني که هرکدام ازاين گروهها به دليل ويژگيهاي ظاهري
که داشتند خرده فرهنگهايي را در زمينه لباس، مدل مو و غيره به وجود
آوردند. چندان که در غرب بحثهايي مبني بر «سياست خيابان» شکل گرفت و
بعضي از جامعهشناسان و نهادهاي رسمي در اين کشورها به اين مسئله فکر
کردند که چطور ميتوان با اين گروههاي ضد فرهنگ در جامعه رفتار کرد.
به همين خاطر بود که در برههاي از زمان بعضي از اين گروهها که عمدتا
فعاليت موسيقايي هم داشتند به خارج از کلانشهرها ارجاع داده ميشدند.
چرا که اين گروهها در بيرون از شهر آزادي بيشتري به نسبت خيابانهاي
شهر داشتند. يا حتي در برههاي اين گروهها به ورزشگاهها انتقال داده
ميشدند،چون نهادهاي رسمي تصورشان براين بود که کنترل اين گروههاي به
قول خودشان ضد فرهنگ در چنين فضاهايي آسانتر است.
بعضي از فضاهاي عمومي تهران شخصيسازي شدهاند
عليخواه با اشاره به اينکه جامعه ايراني در سالهاي اخير به سمت
تنوع جنسيت و قوميت رفته ادامه داد: بحث اين است که جامعه چقدر
ميتواند با اين تنوع رفتاري جوانان مدارا کند، اصلا مدارا خواهد کرد؟
يا رفتارهاي خارج از عرف بعضي از جوانان از سوي جامعه مورد پذيرش
نخواهد بود و نهادهاي رسمي تلاش ميکنند تا اين تنوع را به سمت يکساني
و تشابه پيش ببرند تا همه افراد جامعه مثل هم باشند؟ براساس مطالعات
شهري که صورت گرفته به اين نتيجه رسيدهايم مفاهيم توليد شده مانند
شخصيسازي فضاهاي عمومي يا قلمروسازي در جامعه پررنگتر شده است.به
اين معني که بعضي از جوانان سعي کردهاند دراين سالها پاتوقهاي خاصي
را در سطح شهر براي خود ايجاد کنند. نهتنها جوانان که گروههاي سني
ديگر هم تلاش کردهاند دراين سالها به شخصيسازي فضاهاي عمومي
بپردازند.بهعنوان مثال امروز خيابان توپخانه بيشتر در اختيار
موتورسواران است. يا وقتي به بعضي پارکها قدم ميگذاريم ميبينيم
بعضي افراد محدودهاي از پارک را بهعنوان قلمرو دائمي خود
درآوردهاند. بنابراين وقتي به چنين محدودههايي ميرسيم ناخودآگاه
مکث ميکنيم، يک ببخشيد ميگوييم و مسيرمان را تغيير ميدهيم. امروز
در بعضي نقاط شهر شاهد قلمروسازي جوانان هستيم، خيابان شهيد برادران
مظفر يکي از اين خيابانهاست که در سالهاي اخير چنين قابليتي پيدا
کرده است.
تفرجگاه تا پاتوقي براي اهالي هنر
اين جامعهشناس با برشمردن مولفههاي خيابان شهيد برادران مظفر
ميگويد: درسالهاي اخير،اين خيابان به همت شهرداري پيادهرو سازي و
سنگفرش شده است، ضمن اينکه ما دراين خيابان شاهد چيدمان مبلمان شهري
هم هستيم. از ورودي خيابان طالقاني يک سايهبان بر سر خيابان شهيد
برادران مظفر گذاشته شده، به نوعي قصد براين بوده که اين خيابان مبدل
به تفرجگاه شود،هرچند هنوز هم شاهد حضور ماشينهاي پارک شده دراين
خيابان هستيم. با اينحال اين خيابان به دليل ويژگيهايي که دارد قرار
بوده خياباني معطوف به هنر باشد. اگرچه محيط اجتماعي که خيابان مظفر
را از چند طرف احاطه کرده هم به اين شکل است.چندان که ميبينيم در
اطراف اين خيابان، موسسات و نهادهاي هنر تشکيل شده است. پژوهشکده هنر
و معماريِ، دانشکده هنر و معماري، جهاد دانشگاهي، ساختمان تئاتر
شهر،سينما فلسطين و انواع نهادهاي هنري از جمله مراکزي هستند که دراين
خيابان واقع شدهاند. بنابراين انتظار ميرود بيش از مردم عادي،
آدمهايي که دراين خيابان تردد ميکنند هنرمند يا از اهالي هنر باشند.
نکته بعدي تعدد کافه دراين خيابان است که دراين بين کافههايي چون
«ريچارد» از شهرت زيادي برخوردارند. هميشه صندليهاي اين کافه پر است
و اگر بخواهيم به آن وارد شويم بايد بيرون از کافه منتظر بمانيم تا
صندلي خالي پيدا شود. درعينحال، طرز پوشش و لباس جواناني که در
خيابان برادران مظفر رفتوآمد ميکنند نيز قابل تامل و قابل پژوهش
است. درکنار آدمهاي ثابتي که هميشه در اين خيابان هستند، مثل
دانشجويان رشته هنر،ما به يک سري از آدمهاي شناور هم دراين خيابان
برميخوريم که ربطي به دنياي هنري ندارند. مانند کارکنان ادارهها،
درواقع ميتوان گفت خيابان برادران مظفر بيشتر عصرها در اختيار جوانان
قرار دارد، البته نيمه شبها هم افرادي چون کارتنخوابها دراين
خيابان تردد و اتراق ميکنند. من در تحقيقاتي که نسبت به اين خيابان
انجام دادهام تلاش کردهام نحوه مواجهه پليس با جوانان خيابان
برادران مظفر که بهنوعي جوانان متفاوت پوش و متفاوت رفتاري هم هستند
تحليل کنم.
«برادران مظفر» حساسيتبرانگيزشده است
عليخواه ادامه ميدهد: گاه شنيده ميشود که اين خيابان در سالهاي
اخير تبديل به محلي براي رفتو آمدهاي غير معمول شده است. ولي با
وجود آنکه براي تحقيق مدتهاي زياد دراين خيابان رفت و آمد داشتم به
چنين نکتهاي برنخوردم. بههرحال نسبت به اين خيابان هميشه
موضعگيريها و حساسيتهايي از سوي نهادهاي عمومي وجود داشته
است.
بهعنوان مثال، وقتي شوراي شهر تهران متوجه شد که من دارم روي خيابان
برادران مظفر تحقيق ميکنم از من سوال کرد اين خيابان چه جور خياباني
است؟ و اساسا ارزيابي من نسبت به اين خيابان چيست؟ اين سوال نشان از
آن داشت که نهادهاي رسمي هم در سالهاي اخير نسبت به اين خيابان دچار
حساسيت شدهاند و آن را به نوعي زير ذرهبين گذاشتهاند.
رسوخ جوانان در بافت محلههاي سنتي شهر
فردين عليخواه با اشاره به اينکه جوانان در سالهاي اخير به
بافتهاي سنتي شهر رسوخ پيدا کردهاند ميگويد: ما در سطح شهر
محلههايي را داريم که ساليان سال است به شکل سنتي نگهداري ميشوند و
اساسا افرادي که دراين محلهها زندگي ميکنند سير سنتي را طي
کردهاند. با اينحال ميبينيم در سالهاي اخير بعضي جوانان به اين
محلهها رفتو آمد پيدا کردهاند و به واسطه کسب و کارهايي که دراين
مناطق ايجاد کردهاند باعث دستخوردگي بافت سنتي اين محلهها شدهاند.
«عودلاجان» يکي از اين محلههاست که ما بيش از سالهاي گذشته شاهد
حضور جوانان دراين محله هستيم. به نظرميرسد حضور جوانان در اين
محلهها باعث شده تا تحمل اجتماعي محلههاي سنتي ارتقاء پيدا کند. ولي
بهطور کلي براساس پژوهشهاي انجام شده،اينطور به نظرميرسد که گويي
تفکر غالب جامعه اين است که اساسا جوانان به حاشيه رانده شوند. انگار
هنوز عدهاي از افراد جامعه آماده پذيرش اين مسئله نيستند که جوانان
هم سهمي دراين شهر دارند. چرا که ميبينيم بعضي نهادهاي رسمي، جوانان
و حضور آنها در بعضي خيابانهاي شهر را به رسميت نميشناسند و به
گونهاي با آنها رفتار ميکنند انگار که قراراست اين گروه از جوانان
در فضاهاي عمومي ظاهر نشوند. نتيجه چنين رفتارهايي از سوي نهادهاي
رسمي اين ميشود که جوانان کمکم به فکر قلمروسازي ميافتند و اينکه
يک محله يا خيابان خاص را به عنوان پاتوق دائمي خود انتخاب کنند، مثل
خيابان برادران مظفر. تصور ميکنم به حاشيه راندن جوانان در سطح شهر
ميتواند آسيب بيشتري براي جامعه به همراه داشته باشد.
به حاشيه راندن جوانان در جامعه خطرناک است
اين جامعهشناس و استاد دانشگاه با اشاره به مفهوم «گريز» در حيطه
مطالعات اجتماعي اضافه ميکند: اينطور به نظر ميرسد که اصولا جوانان
هم از ديدگاه نهادهاي رسمي نسبت به خودشان آگاهي پيدا
کردهاند،بنابراين تلاش ميکنند با تکيه بر عنصر فرار از نظارت
خانواده و اين نهادها دور شوند. درحاليکه بايد بپذيريم در يک جامعه
افراد مختلف با رفتارهاي مختلف زندگي ميکنند و نميتوان انتظار داشت
که همه افراد جامعه از يکساني رفتار بهره بگيرند و شبيه هم باشند. به
اين خاطر است که ميبينيم جوانان معمولا در واکنش به نظارت نهادهاي
رسمي، گريز را انتخاب ميکنند تا تفنن آنها آسيب نبيند. درحاليکه به
شخصه، حضور جوانان در فضاهاي عمومي را پديدهاي مثبت تلقي ميکنم. در
سالهاي اخير، شبکههاي اجتماعي لطمات زيادي به بنيان خانواده وارد
کردهاند، به اين معني که هرفردي در خانواده بيشتر از آنکه با ديگر
اعضاي خانواده همکلام شود،با تلفن همراهش درگير است. حتي آمارهايي
منتشر شده بود مبني براينکه اگر افراد خانواده در سالهاي گذشته روزي
نيمساعت با هم حرف ميزدند، امروز اين مقدار به دو دقيقه تنزل پيدا
کرده است.
طبقه خاص اجتماعي براي جوانان اهميتي ندارد
فردين عليخواه در پايان صحبتهاي خود بازهم به مسئله خيابان برادران
مظفر اشاره ميکند و ميگويد: نکته جالب اين است که ما در خيابان
برادران مظفر فضاي جنسيت نداريم، يعني فقط شاهد حضور مردان و پسران
دراين خيابان نيستيم، دختران هم همپاي پسران دراين خيابان رفتوآمد
ميکنند.
آدمهاي خيابان برادران مظفر ريشه طبقاتي خاصي را دنبال نميکنند،
آنها به اين مسئله که چه کسي متعلق به جنوب شهر است يا شمال شهر
اهميتي نميدهند و اين به نظرم اتفاق خوشايندي است، چرا که دراين
خيابان آنچه بيش از ساير المانها اهميت دارد سبک زندگي است.
نبود تساهل نسبت به حضور جوانان متفاوت
او اضافه ميکند: تصور ميکنم تفاوت اصلي ما با کشورهاي صنعتي اين
است که آنها وقتي شاهد پا گرفتن خرده فرهنگها در جامعهخود بودند
آنها را به حاشيه و خارج از شهر ميراندند. اين رفتار تا جايي ادامه
يافته بود که «پانکها»، «هيپيها» و «رپرها» در مواقعي خودشان هم
تمايل زيادي به ماندن در شهر نداشتند و ترجيح ميدادند در خارج از شهر
بمانند تا از آزار و نظارت نهادهاي رسمي دور باشند. در سالهاي اخير
در غرب پديدهاي به نام «مسافران هزاره» شکل گرفته است،به اين معني که
گروههايي که از نظر جامعه هنجار شکن و عرف گريز هستند و بيشتر هم
فعاليت هنري ميکنند در خارج از شهرها يا حومهها، يک ون يا اتوبوس
تهيه و در آن زندگي ميکنند. يکجور سيستم کوليوار که تاحدودي
ارتقاء پيدا کرده است. درحاليکه در کشور ما نبود تساهل نهادهاي رسمي
باعث شده خرده فرهنگها به تدريج به ضد فرهنگ تبديل شوند.
مانند جمعآوري سگهايي که افراد آنها را در پارکها و معابر عمومي
گردش ميدهند، ولي نهادهاي نظارتي طوري با کساني که سگ دارند رفتار
ميکنند که بياختيار اين حرکتها رنگوبوي سياسي به خود ميگيرد. به
نظرم نکته مهمي که ميتواند مورد توجه نهادهاي نظارتي و رسمي قرار
بگيرد اين است که مراقب باشند با عملکردهايي که انجام ميدهند کاري
نکنند خرده فرهنگها به ضد فرهنگ و در نهايت آسيب و تهديدي براي جامعه
تبديل شوند.
آزاده صالحي
برگرفته از روزنامه اطلاعات