تعداد بازدید :546
رهیافت به طبیعت
انسان برای شناختن واقعیت خود و حقیقت آن، دو وسیله دارد: هنر و
فلسفه، از پیدایش هنر کمابیش همان اندازه زمان گذشته است که جامعه
بشری عمر کرده است. هنر در اصل زاییده مبارزه انسان برای پی بردن به
راز و شناخت طبیعت به منظور پاسداری از بقای خویشتن و تعامل با آن
برای چیرگی بر دشواریهای زندگانی است. انسان خود یک موجود طبیعی است
که در فرایند اجتماعی شدن از محدوده امکانات بی واسطة طبیعت فرا
رفته است. او با فعالیت خود قادر به انسانی و اجتماعی کردن واقعیت
طبیعی شده است، استعداد آن را یافته شرایط، وضعیت، پیشنیازهای آن را
دریابد و با طبیعت ارتباط برقرار کند. جهان هستی را بشناسد، آن را درک
و برای خود توضیح کند. در انسانی کردن طبیعت راههای متفاوت در پیش
گرفته و وسایل مقتضی برای کامیابی در آن را در نظر گرفته است، یکی از
آنها فعالیت هنر بوده است.
هنر آن شیوه رهیافت به طبیعت است که انسان در آن و با آن در ساحتی جز
سطح نظریـ عملی علوم توانسته است تاریخیت و اجتماعیت خود را کشف و
تصویر کند، به نیتهای خود جامه عملی تصوری بپوشاند، نسبت خود را با
جهان پیرامون در اثر هنری بیان کند و از آن خوشایندی زیباشناختی تجربه
کند. انسان در عین حال یک ارگانیسم زنده است، تعامل با محیط زندگی
ذاتی اوست. به مثابه موجود اجتماعی در تحت شرایط طبیعی از طبیعت
متمایز شده است، با دیگر موجودات تمایز ساختاری داراست انسان محیط
طبیعی را هدفمندانه بهکار میگیرد و از امکانات آن بهره
میبرد.
با تعامل خود آن را تجربه میکند، آگاهانه یا ناخودآگاه برخی
رفتارهای دیگر موجودات را به تناسب با ساختار فیزیکی خود وراثت یا
اقتباس میکند. او در تعامل با محیط زندگی، خود وضعیت آن را و به
همراه آن خود را تغییر میدهد.
ارتباط جاندار با محیط طبیعی در اساس محمل کسب تغذیه و تولید نسل
دارد. این تعامل بنابر مصرف مواد طبیعی دارد و ارتباط موجودات با
یکدیگر منحصراً محدود به مناسبات همخونی با افراد نوع (یا خانواده)
میشود. تجمع حیوانی فاقد خصلت سازمان اجتماعی است. این امر مؤلفهای
است که تجمع حیوانی را از اجتماع انسانی جدا میکند. با این همه انسان
هیچگاه از طبیعت و دادهها و امکانات غریزی آن کاملاً نگسسته
است.
رفتار و حرکات جمعی حیوانات در دفاع از خود و برای شکار، زمینهسازی
برای جلب توجه جنس دیگر، تفکیک خود از یکسانی صرف با محیط پیرامون و…
را میتوان با کیفیتی متفاوت در جماعتهای انسانهای بدوی نیز سراغ
گرفت. علاوه بر اینها برخی فعالیت جانداران (بویژه پرندگان) همچون
چهچهزدن، لانه و کاشانهآرایی، چینش چیزهای خوشرنگ برای زینت لانه
که نشانه از نوعی ذائقه حیوانی دارد، تداعیکنندة گونهای نطفههای
ارتباط استتیکی با جنس دیگر است.
در جماعت بشری مناسبات بینافردی نامحدود و آزاد وجود دارد. این تعامل
اجتماعی پایه ارتباط و رفتار فرهنگی است، این بویژه آنجا که معطوف به
تولید نیازهای مادی و معنوی است، اجتماع انسانی تنها در شرایط فرهنگی
اجتماع میسر است و میتواند به مثابه اجتماع عمل کند. وقتی این تعامل
در پرتو هنجارهای اجتماعی و تحصیلی جریان یابد جامعه برخوردار و متصف
به آگاهی میشود. چنین جامعهای مؤسس (CONSTITUTIVE)، حیث التفاقی
است، ولی هنوز بدون هدفپیشانه میباشد.
تامل انسان، طبیعی(منفعل، درونی) است یا فعال و بیرونی که در صورت
اخیر خصلت مؤسس پیدا میکند، این نوع دوم فرهنگ برخوردار از رفتار
گزینشی است. رفتار فرهنگی اکثر هنجارمند است، یعنی اجتماعاً ضروری و
مفروض است. فرهنگ شامل عناصر گزینشی نیز میشود، فعالیت هنری از جملة
آن است.
برای چیزهای بیروح صیانت وجود شاخص نیست؛ ولی برای ذیروح مفروض
است. ذیروح بودن برای موجود التزامهایی نیز به همراه دارد که پیامد
و حاصل ذیروح بودن است و به معنایی نوعی فراغت یا رهایی از وابستگی
صرف و بیواسطه به طبیعت غریزی است که بویژه درباره برخی جانداران
پیشرفته بیشتر مصداق دارد. این پدیده گویای تفکیک عمل غریزی در عین
حال غیرضروری (تسامحاً با مایة استتیکی) در تفاوت از اعمال غریزی
ضروری است که در عین حال نقش تدارک برای اعمال غریزههای ضروری
دارد.
برای مثال چهچهزدن پرندگان، لانهآرایی، نظافت و تزیین محوطة زیستی،
اینگونه رفتار غریزی فرامصرفی (یا اصطلاحا تجملی) وقتی با کنش ترکیب
شوند، رنگ آیینی به خود میگیرند. این تعامل که نطفههای حیوانی
(غیرانسانی) در وضعیت طبیعی دارد، نزد اقوام صدر تاریخی جوامع انسانی
خصلت آرمانیـ عملی و نوعی حیثالتفاتی به خود میگیرد. این فعالیت که
در اصل وسیله چیرگی بر دشواریهای در سر راه حفظ وجود و تأمین معیشت
داشته، معرف مایههای آن چیزی است که سرچشمة هنر جادویی (آیینی) بوده
است. در این نوع فعالیت هنری انسان برای تأمین موفقیت در فعالیت
موردنظر، پیشانه تدارک چیرگی ذهنی بر آن مانع را میدیده است (قربانی،
رقص دستهجمعی، حرکتهای آیینی و غیره).
دکتر محمود عبادیان