تعداد بازدید :372
ریاحی

محمدامین ریاحی در ۱۱ خرداد ۱۳۰۲ در خوی، در خانوادهای اهل فرهنگ به دنیا آمد. نیاکانش در دوره قاجار و پیش از آن مناصب کشوری و لشکری داشتند. پدرش میرزابزرگخان ریاحی، از اعیان خوی و از پیران طریقت ذهبیه بود. محمدامین دوره اول متوسطه را در خوی گذراند و سال ۱۳۱۸ برای تحصیل در دوره دوم متوسطه رهسپار ارومیه شد؛ اما با وقوع جنگ جهانی دوم در ۱۳۲۰ به خوی بازگشت. مهر ۱۳۲۱ تحصیلات خود را در دانشسرای مقدماتی تهران آغاز کرد و در خرداد ۱۳۲۳ از دانشسرای مقدماتی فارغالتحصیل شد. از ۱۳۲۳ همزمان با تحصیل در دانشسرای عالی، در دوره لیسانس (کارشناسی) دانشکده ادبیات دانشگاه تهران در رشته زبان و ادبیات فارسی تا ۱۳۲۷ درس خواند و دو دانشنامه لیسانس علوم تربیتی و زبان و ادبیات فارسی را دریافت کرد. بخشی از این دوران مصادف بود با سالهایی که ارتش شوروی استان آذربایجان را اشغال کرده و فرقه دموکرات آذربایجان به ریاست پیشهوری در آنجا دولت خودمختار تشکیل داده بود. در ۱۳۲۴ برای مقابله با این اوضاع، ریاحی و گروهی از میهندوستان «حزب وحدت ایران» را تشکیل دادند. پس از آزادی آذربایجان، این حزب در ۱۳۲۶ با احزاب دیگر درآمیخت و «حزب اتحاد» را پدید آورد. ریاحی دیگر تا پایان عمر عضو هیچ حزب سیاسی نشد، هرچند در جنبش ملی شدن صنعت نفت و پس از آن، هوادار مصدق بود و با بعضی از اعضای جبهه ملی دوستی داشت.
در وقایع آذربایجان، گذشته از اینکه سردبیر روزنامه شفق، ترجمان (ارگان) حزب وحدت ایران بود، با نشر اشعار شورانگیز و مقاله در روزنامه کیهان و روزنامه اختر شمال (چاپ تبریز)، در راه آزادی آذربایجان بسیار کوشید و در ۱۳۲۵ مجموعه شعرهای خود را درباره آذربایجان در کتابی کوچک با عنوان «در راه نجات آذربایجان» با هزینه شخصی منتشر کرد. وی از ۱۳۲۶ تا ۱۳۲۷ در دانشکده ادبیات، رئیس انجمن ادبی دانشجویان بود و هر ماه از استادی دعوت میکرد تا برای دانشجویان سخنرانی کند.
از مهر ۱۳۲۷ به دوره دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران وارد شد و همزمان تا ۱۳۳۲ در ادای تعهد خدمت خود به تدریس، در دبیرستانهای قزوین، حکیم نظامی قم، و ایرانشهر گرگان درس داد و در گرگان، ریاست دانشسرا را عهدهدار شد. در ۱۳۳۷ از رساله دکتری خود که تصحیح «مرصادالعباد» نجمالدین رازی ـ صوفی قرن هفتم ـ بود به راهنمایی مرحوم بدیعالزمان فروزانفر دفاع کرد. او از میان استادان خود به فروزانفر بسیار علاقهمند بود و ده سال در جلسههای درس او در دانشکده ادبیات حضور یافت.
در این سالها او در دبیرستانهای تهران تدریس کرد و مدتی مدیر دبیرستان محمد قزوینی بود. از ۱۳۳۴ تا ۱۳۳۵ هفتهنامه «کیهان فرهنگی» را بنیاد نهاد و سردبیرش شد؛ اما به علت هماهنگ نبودن با سیاستهای وزارت فرهنگ تعطیل شد. در همین سالها، عضو هیأت مدیره «جامعه لیسانسیههای دانشسرای عالی» بود. در ۱۳۳۴ به عضویت کمیسیون قوانین در وزارت فرهنگ درآمد و در ترمیم حقوق معلمان کوشید و طرح ترمیم حقوق فرهنگیان را در مجلس به تصویب رساند و از ۱۳۳۵ تا ۱۳۴۰ به دعوت دکتر محمد معین در سازمان لغتنامه دهخدا کار کرد و نیمه اول حرف «س» را تنظیم کرد. در ۱۳۴۰ مدیرکل نگارش وزارت فرهنگ شد و تا ۱۳۴۲ در این مقام باقی ماند. او در این سالها طرح تدوین کتابهای درسی را برای دبیرستانها پیریزی کرد. در ۱۳۴۲ به همت او «سازمان کتابهای درسی» تأسیس شد و ریاحی اساسنامه آن را نوشت. تا پیش از آن، کتابهای گوناگونی در دبیرستانهای کشور تدریس میشد و کتابهای درسی یکسان و هماهنگ نبود.
از ۱۳۴۲ برای پنج سال رایزن فرهنگی ایران در ترکیه شد. او در این مدت، برای تبادل فرهنگی و تبادل اسناد بین ایران و ترکیه، شورایی را پایهگذاری کرد که سالی یک بار در ترکیه تشکیل میشد. همچنین دبستانی را برای دانشآموزان ایرانی در آنکارا برپا کرد و درس تاریخ روابط ایران و عثمانی را طراحی و پایهگذاری کرد و خود پنج سال آن را در دانشکده ادبیات دانشگاه آنکارا بیهیچ حقالتدرسی درس داد. در این مدت، شماری از نسخههای خطی را هم از کتابخانههای ترکیه به صورت میکروفیلم درآورد و به کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران فرستاد.
در ۱۳۴۸ با حکم مشاور در وزارت فرهنگ و هنر مشغول به کار شد و تأسیس «بنیاد شاهنامه فردوسی» را پیشنهاد کرد و اساسنامه آن را نوشت و بنیاد با مدیریت علمی مجتبی مینوی آغاز به کار کرد. از ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۰، در گروههای ادبیات فارسی و تاریخی دانشگاه تهران تدریس کرد. از ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۴ دبیرکل «هیأت امنای کتابخانههای عمومی کشور» گردید و در این سمت باعث تأسیس حدود سیصدکتابخانه عمومی در شهرهای گوناگون ایران شد و طرح تشویق مؤلفان و ناشران را تهیه کرد و به اجرا گذاشت.
در ۱۳۵۴ به «فرهنگستان ادب و هنر» انتقال یافت و طرح تألیف فهرست جامع نسخههای خطی را ارائه کرد که عملی نگردید. وی تا ۱۳۵۷ رئیس بنیاد شاهنامه فردوسی و سرپرست دانشکده هنرهای دراماتیک (دانشگاه هنر) بود. او در بنیاد شاهنامه فردوسی سرپرستی «مجله سیمرغ» را که مختص فردوسی و شاهنامه بود، برعهده گرفت و بانی برگزاری دو مجمع شاهنامهشناسی، یکی در ۱۳۵۶ در بندرعباس و دیگری در ۱۳۵۷ در خرم آباد، شد. بنیاد شاهنامه مجموعه سخنرانیهای بندرعباس را با عنوان «شاهنامهشناسی» در۱۳۵۷ منتشر کرد. در ۱۳۵۶ با ناشری در پاریس صحبت کرد و باعث شد تا شاهنامه تصحیح ژول مول در ۶۲۵ دوره به یاری بنیاد شاهنامه فردوسی تجدید چاپ شود. همچنین پیشنهاد کرد تا یونسکو مراسمی را به مناسبت هزاره آغاز سروده شدن شاهنامه برگزار کند؛ این طرح بعدها در ۱۳۶۹ عملی شد.
در ۱۳۵۷ از ۱۵ دی تا ۲۲ بهمن وزیر آموزش و پرورش دولت بختیار شد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ۱۳۵۸ پس از آنکه در روزنامهها آگهی احضاریة مسئولان دولتی عالیرتبه در رژیم سابق به چاپ رسید، ریاحی خود را به دادستانی انقلاب معرفی کرد و نزدیک به شش ماه در انتظار دادگاه به سر برد. در دادگاه تبرئه و از حبس آزاد شد؛ اما مشمول قانون انفصال ابد از خدمات دولتی و تبعات حقوقی آن شد. او در سالهای پس از انقلاب به تألیف و چاپ آثار خود پرداخت و در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۸ در ۸۶ سالگی درگذشت و پیکرش را در قطعه نامآوران بهشت زهرا به خاک سپردند.
ریاحی شاعری توانا بود. تنها کتاب شعری که از او چاپ شده، «در راه نجات آذربایجان» است که قصیدههای میهنی او را در بر دارد. در دیگر قالبهای شعر فارسی، از جمله غزل و مثنوی و دوبیتیهای پیوسته نیز اشعاری استوار، رسا و پراحساس سروده است. وی در جوانی در انجمنهای ادبی تهران شرکت میکرد و با شاعران نامدار آن روزگار از جمله شهریار و سایه (هوشنگ ابتهاج) دوستی و مراوده داشت. اگر او با جدیت بیشتری شاعری را ادامه میداد، بیگمان امروز یکی از نامدارترین شاعران دوران معاصر بود، اما ترجیح داد عمر خود را بیشتر صرف خدمت به فرهنگ و آموزش و پرورش ایران و تحقیقات ادبی کند. دیگر کتاب شعری که او در جوانی در تهران در ۱۳۲۶ به چاپ رساند، دیوان رشید یاسمی است.
آثار علمی
آثار ریاحی را به سه دسته میتوان تقسیم کرد: ۱) تصحیح انتقادی متون کهن فارسی؛ ۲) تألیف کتابهای تحقیقی در زمینه ادبیات فارسی و تاریخ ایران؛ ۳) مقالهها. ریاحی روش تصحیح و تحقیق در متون کهن فارسی را با رساله دکتری خود که تصحیح «مرصادالعباد» نجم رازی بود، با راهنمایی استاد فروزانفر آزموده بود. او بعدها مرصادالعباد را به چاپ رساند و یکی از نمونههای دقیق و علمی و تحقیقی تصحیح متون را در اختیار دوستداران زبان فارسی قرار داد که در ۱۳۵۲ «کتاب سال» شناخته شد. اثر برجسته دیگری که با تصحیح و مقدمه و توضیحات ریاحی به چاپ رسید و منبعی مهم در بررسی سیر رباعی در تاریخ ادب فارسی به شمار میآید، «نُزههالمجالس» تألیف جمال خلیل شروانی در قرن هفتم است. دیگر تصحیحات او عبارتند از: «جهاننامه» تألیف محمدبن نجیب بکران؛ «مفتاحالمعاملات» و «معرفهالاسطرلاب» (معروف به شش فصل) هر دو تألیف محمدبن ایوب طبری، «رتبه الحیات» تألیف خواجه یوسف همدانی، به همراه «رساله الطیور» نجم رازی و «عالمآرای نادری» تألیف محمدکاظم مروی.
کتابهای تألیفی ریاحی یا درباره شعر کهن فارسی و شاعران نامدار ایران است که عبارتند از : «کسایی مروزی: زندگی، اندیشه و شعر او»؛ «گلگشت در شعر و اندیشه حافظ»؛ «سرچشمههای فردوسیشناسی: مجموعه نوشتههای کهن درباره فردوسی و شاهنامه و نقد آنها»؛ «فردوسی: زندگی، اندیشه و شعر او» یا درباره تاریخ فرهنگ و تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران است که عبارتند از: «داستانی به نام کتاب درسی: تاریخچه کتابهای درسی در ایران و گزارش اصلاح آن»؛ «سفارتنامههای ایران: گزارشهای مسافرت و مأموریت سفیران عثمانی در ایران» که حاصل مطالعات و تجربه او در دوران رایزنی فرهنگی ایران در ترکیه است؛ «تاریخ خوی: سرگذشت سههزارساله منطقه پرحادثه شمالغرب ایران و روابط سیاسی و تاریخی ایران با اقوام همسایه» که کتاب سال۱۳۷۲ شد؛ و «زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی» که ثمره مطالعات او در دوران رایزنی فرهنگی ایران در ترکیه است. از ریاحی دو کتاب «گزیده مرصادالعباد» در ۱۳۶۱ و «بگشای راز عشق: برگرفته از کشفالاسرار میبدی» در ۱۳۷۳ نیز منتشر شده است. نثر ریاحی متین، زیبا، خوشآهنگ و دلنشین است و مقالههای او از نمونههای فاخر نشر جدی معاصر است. از او بیش از هفتاد مقاله منتشر شده است. او نخستین مقالهاش را در شانزده سالگی درباره شاطر عباس صبوحی نوشت که در مجله ارمغان منتشر شد. یکی از آخرین مقالههای او «تربت شمس تبریز کجاست» نام دارد که به استناد منابع تاریخی میکوشد اثبات کند مقبره شمس تبریزی در خوی است. ریاحی مجموعهای از مقالههای خود را در دو کتاب «چهلگفتار در ادب و تاریخ و فرهنگ ایران» و «پایداری حماسی» در۱۳۷۹ منشتر کرد.
* دانشنامه جهان اسلام(با تلخیص و حذف منابع)