تعداد بازدید :272
ظهور اندیشههای چپ در اروپای شرقی

«کمونیست کسی است که مارکس را میخواند و ضد کمونیست فردی که او را
میفهمید.» این یکی از دیالوگهای سوتلانا آلکسییویچ در کتاب «نیمه
وقت» است. در این کتاب برنده جایزه نوبل ، تأثیر فروپاشی اتحاد جماهیر
شوروی را در زندگی فردی انسان بطور مستندی بازگویی میکند.
افکار کودکی من در مولدوای یکی از جمهوریهای شوروی سابق با خاطرات
تلخ آن دوران احاطه شده است. پدربزرگ و مادربزرگ من قربانی سرکوب
استالینیستی شدند. پدربزرگم، پدر و سه خواهر و برادر خود را به دلیل
قحطی ناشی از عملکرد دولت در سالهای ۴۷ـ۱۹۴۶ از دست داد. مادربزرگ
کار تدریس خود را از دست داد چون کودک چهار ماههاش را طبق مراسم
مسیحی دفن نمود. والدین من در هنگام افتتاح بایگانی اتحاد جماهیر
شوروی در هنگام پروسترویکا تازه فارغ التحصیل بودند. اسناد نشان داد
فکر ایجاد اردوگاههای کار از آنِ لنین بود و نه استالین . تا حال
استالین را مسؤول برپایی اردوگاههای کار اجباری میدانستند و از
اینرو احساس کردند زندگی آنها سراسر دروغ بود. اکنون مدارکی اثبات
میکرد لنین در باره ضرورت اعدام در اردوگاههای کولاک نوشته بود.
بعضی اوقات کافی بود تا یک گاو یا چندین گوسفند داشته باشند تا نامزد
عنوان «دشمنان مردم» بشوند. در لابلای این مدارک دلایل و توجیهات کافی
وجود دارد که نشان میدهد نسل والدین من شاید به دموکراسی سوسیالیستی
اعتقاد داشتند. شاید بگویند برای رسیدن به این دموکراسی شما نیاز به
نفت و ثروت دارید. ولیدر هرصورت نسل قبلی ازین موضوعات خسته
شدهاند. میگویند «میدانیم چگونه تفکرات چپ به سادگی میتواند
تغییر جهت داده و به توتالیتاریسم منجر بشود.»
حالا من بر رمان تاریخی در باره متفکران فمینیستی شوروی کار میکنم،
این متفکران با استالین همکاری میکردند. من به باشگاه خوانندگان
مارکس پایتخت پیوستم که توسط دوستان و فعالان چپ در وطنم، مولداوی
تأسیس شده است. همه ما جوان هستیم و کمونیسم شوروی را از طریق دست اول
تجربه نکردهایم. ما چپ را با برنی سندرز ارتباط میدهیم و نه
گولاکها. ما در بین خودمان درسهای انسان شناسی دیویدهاروی را تکرار
میکنیم و غالبا این جمله مارکس را میگوییم:
«احمق، من فطرت انسان را فراموش کردم». ما دقیقاً مانند پدربزرگ و
مادربزرگهایمان با اقتدارگرایی و فساد دولت مخالفیم. ما همچنین به
شرایط جوامع غربی ، شرایط کار ، قدرت بنگاههای تجاری بزرگ و دسترسی به
خدمات اجتماعی و فضاهای عمومیمنتقد هستیم. چپ با الگویی غربی در میان
معدود جوانان اروپای شرقی از طریق گروههای شهروندی، تعاونیهای
هنری، هنرمندان، ناشران مستقل، سایتهای اینترنتی و امثالهم در
دانشگاهها گسترش مییابد. انتقاد اصلی آنها از جوامع معاصر اروپای
شرقی بر افزایش نابرابری است و این انتقادی درست است از زمان سقوط
دیوار برلین، با وجود این واقعیت که زندگی در کشورهای اروپای شرقی
بهتر شده ، فقرا در این کشورها فقیرتر و ثروتمندان غنی تر میشوند.در
طول دهه ۱۹۸۰ درآمد نیمه فقیر جمعیت اروپای شرقی حدود ۲۵ـ ۳۵ درصد از
درآمد ملی بود. از زمان پایان کمونیسم،این رقم در برخی کشورها به
۱۷درصد کاهش یافته است. کشور دارای بیشترین نابرابری روسیه است.
کشوری که ثروتمندها با ۱ درصد جمعیت، ۲۷درصد درآمد ملی را دارند و
این یک پرش دراماتیک ۳٫۵ درصدی نسبت به دوره قبل از سقوط پرده آهنین
است.
اما در حالی که در غرب راه حلهای مربوط به نابرابری پیشنهادی چپ به
وضوح امکان پذیر است در اروپای شرقی همه چیز پیچیده تر شده است. ممکن
است من در انگلستان به حزب کارگر یا محافظه کار رأی دهم،
جایی که من هفت سال گذشته زندگی کردهام ؛ اما در مولداوی یا رومانی
تمایل به احزاب میانی دارم. این بدان دلیل است که بزرگترین دشمن مشترک
تمامیطیفهای سیاسی اروپای شرقی ، فساد است. هرچند احزاب لیبرال
اروپا محور ، فاقد پاسخها به بسیاری از سؤالات هستند اما آنها آمادگی
بیشتری برای مقابله با فساد دارند.
ائتلاف راست گرای سابق رئیس جمهور پیشین رومانی ، برایان تریاس بسسکو
یک دبیرخانه ملی مبارزه با فساد تأسیس کرده است . این دبیرخانه علی
رغم همه نقصهای موجود توانسته برخی از با نفوذ ترین سیاستمداران فاسد
را به زندان بفرستد.، به همین دلیل این روش به کل منطقه اروپای شرقی
توصیه میشود. در مولداوی ، حزب اقدام و همبستگی نخست وزیر مایا ساندو
، اولین حزبی است که کاملاً شفاف در مورد منابع مالی حزبش سخن
میگوید.
سطح تکان دهنده فساد همراه با میراث کمونیستی بدان معنی است که سیاست
اروپای شرقی را نمیتوان به راحتی در طیف مشهور چپ - راست ترسیم کرد.
آن نوع تقسیم بندی رفتار رای دهندگان را در بسیاری از کشورهای اروپای
غربی توضیح میدهد.. در اینجا مسایل بسیار پیچیده تر است. آرمانها و
شعارهای چپ گرایانه متأثر از تجربه توتالیتاریسم هستند ، در حالی که
پوپولیستها برای پیروزی در انتخابات جمعیت فقیر ، بازنشسته و پیر را
فریب میدهند. افرادی که دچار نوستالژی دوران جوانی خود هستند ، اغلب
آرای خود را برای یک جفت جوراب یا یک کیسه آرد میدهند..
یکی از متقلب ترین احزاب چپ منطقه ، حزب سوسیال دموکرات رومانی (PSD)
است که تا ماه جاری رهبری ائتلاف حاکم را بر عهده داشته است . این حزب
از سال ۱۹۸۹ حاکم بر سیاست است بطور معمول منافع شرکتهای بزرگ را بر
منافع دولت ترجیح میدهد. مورد سال ۲۰۱۳ وجود دارد که دولت اجازه
افتتاح یک معدن طلا در منطقه باستانی روشیا مونتانا با استفاده از روش
سیانور برای استخراج داد. این موضوع باعث تظاهرات گسترده ای شد. حزب
سوسیال دموکرات رومانی متهم به سواستفادههای شخصی در نهادهای دولتی و
هیأتهای مدیره و همچنین بی اثر سازی قانون ضد اختلاس و اخراج قضات
است. رهبر این حزب امسال به دلیل اختلاس زندانی شد . طبیعی است
شهروندان رومانی هیچ اعتقادی به نهادهای دولتی ندارند.
در سیاستهای حزبی هرج و مرج حاکم است. سیستم تأمین اجتماعی رسما
متعلق به دولت است اما به طور غیر رسمینیمه خصوصی است. برروی کاغذ
در سراسر اروپای شرقی مراقبتهای بهداشتی رایگان، حفاظت از کودکان،
آموزش پایین و متوسطه رایگان را حفظ کردهایم. درعمل به ویژه در
اوکراین، مولداوی، رومانی، لیتوانی و مجارستان، بسیاری مجبور به
پرداخت غیرقانونی برای این خدمات هستند. از بیماران غالباً انتظار
میرود هدیهای برای معاینه پزشک یا برای جراحیهای بدون در نظر گرفتن
بیمه درمانی بطور پیش پرداخت کنند. همچنین اغلب از والدین انتظار
میرود کلاسهای اضافی،
امتحانات و «هدایا» را برای معلمان بپردازند.
بدترین میراث کمونیستی، بزرگ برادر ـ که از نظر بسیاری از غربیها
یک نقص تاریخی کوچک است
ـ هنوز هم بسیار وجود دارد. رومانی بیشتر از آلمان، ترکیه یا کانادا
برای سرویسهای امنیتی SRI پول صرف میکند. در مولداوی (۳٫۵ میلیون
نفر) در سال ۲۰۱۷، تعداد تماسهای تلفنی ضبط شده توسط سرویسهای مخفی
سه برابر بیشتر از انگلیس بود. پلیس غالباً از سیاستمداران فاسد و نه
شهروندان دفاع میکند - این یکی دیگر از بقایای یک دولت پلیسی است. در
سال ۲۰۱۸ ، پلیس رومانی گازهای اشک آور برای معترضین آرام پرتاب کرد.
این تظاهرکنندگان خواستار آن بودند دولت از طرح قانون برای فرار
سیاستمداران فاسد از زندان اجتناب کند. پلیس مولداوی سال گذشته با
خشونت تظاهرات ضد دولتی را سرکوب کرد . تظاهر کنندگان پرچمهای
اتحادیه اروپا را حمل میکردند و فریاد «مرگ بر مافیا» را
سردادند. عدالت هرگز راضی از دستگیریها، ضرب و ستمها، تجاوزها
و قتلها در هنگام اعتراضات گسترده علیه تقلب در انتخابات مولداوی در
آوریل ۲۰۰۹ توسط حزب کمونیست این کشور نیست. از بسیاری جهات مشکل در
اروپای شرقی دولت است . دولت واقعیتی بزرگ، فاسد، ناکارآمد و
سرکوبگر است. این مساله توضیح میدهد چرا اصلاح طلبان چپ و میانه و
گروههای جدید چپ در قالب انجمنهای غیر دولتی به دنبال راه حلهایی
فراتر از راه حلهای موجود هستند.
عشق و فراق
در آفاق شعر الکسا شانتیچ ، شاعر صرب بوسنیایی
الکسا شانتیچ، شاعر صرب بوسنیایی (۱۹۲۴ - ۱۸۶۸) یکی از مهمترین
شاعران غزل سرای بوسنیایی است. اشعار او بخشی از موسیقی سودالنیک
بوسنی و هرزگوین است. شانتیچ متولد موستار در دوره عثمانی بود. شعر
شانتیچ پر از احساس و غصه عاشقانه است. شعر این شاعر صرب تحت تأثیر
غزلیات ادبی بوشنیاک و موسیقی سودالنیکا است. اشعار عاشقانه شانتیچ
تصویری از زندگی او است. او شاعر دردها و شاعری است که همه قومیتهای
بوشنیاک، کروات و صرب به شعر او علاقه و دلبستگی نشان میدهد. در این
فرصت سه شعر از شانتیچ تقدیم میشود. شعر نیستی چرا to te nema از
زیباترین اشعار در زبان بوسنیایی است.
شعر دوم امینا emina حکایت عشق ناکام شاعر به دختری به نام امینا
است. امینا تا چند سال قبل در قید حیات بود . شعر سوم بمانید اینجا
ostajte ovde است. شانتیچ در جریان انضمام بوسنی و هرزگوین به حکومت
اتریش ـ مجارستان به سال ۱۸۷۸ دراشعاری به بقای مسلمانها در این
منطقه توصیه میکرد و آنها را از مهاجرت به نقاط دیگر منع کرد. او را
باید شاعر دوره فرهنگی و تمدنی اسلامیعثمانی بوسنی هرزگوین دانست ،
شاعری که صرب و مسیحی ارتدوکس و محبوب تمامیبوسنیایی ها است.
نیستی چرا to te nema
نیستی چرا ، نیستی چرا؟
هنگام شکوفه بهاریر و فروغ مروارید فام مهتابر روحم با یادتر به
پرواز در میآیدر نیستی چرا ، نیستی چرا؟
هنگام خوابر در تنهاییر در آرامشر و سکوتر بغض قلبمر در سکوت
میشکندر نیستی چرا، نیستی چرا
همه جا شکوفهر چونان روزهای زیبای گذشتهر شمیم گل سرخر زلال چشمهر
زیر لالههار نگاه سنبلر شکوفهها برایم میگریندر وخونابه درد جاری
استر نیستی چرا، نیستی چرا؟
در پرتو آفتاب شرقر دلم بیدار شعرر نیستی چرا، نیستی چرا؟
به گاه شادیر به هنگام اندوهر محبوبم آواز میخوانمر نیستی چرا ،
نیستی چرا؟
امینا emina
دوش در بازگشت از سفرر پس از تماشای نرتوای بزرگ و پرخروشر در حیات
مسجد یافتمشر زیر سایه یاسر در همان باغچه
ابریقی نقره ای در دستر ایستاده بودر امینا…ر خدا را…ر چه شور بخت
ایستاده بودمر نزد سلطانر شرمگین نبودم
نرم و خرامان گام میزدر دعا و نصیحت مرهم دردم نیستر به ایمانم قسم،
سلامش دادمر اما جوابی از شکربن دهان امینا نیامد
ابریق نقره ایی اش آرام نگرفتر گلهای باغچه را سیراب کرد و
رفت
نسیم گردنش را نمایان میکردر و موهای بافته و درهم تنیده اش را!ر
عطر موهایش چونان سنبل آبی خوش بور اما…ر سردی غریبی در مغزم
دوید
اما…ر امینای زیبا نزدم نیامدر نه سلامیو نه گوشه چشمی
دمیبا تندی بر من نظر کردر با دلم چه کرد…ر نمیداند.
بمانید اینجا OSTAJTE OVDJE
بمانید اینجا …ر آفتاب غربتر شما را گرمایی نمیبخشدر آنجا…ر سرزمینی
غریبر بی برادرر و…ر بی خویشاوند
چه کسی بهتر از مادر؟ر وطن …؟ر مادر شمار
همینجا ست
کوه و دشت و مزار اجدادت را بنگرر در این دیار بزرگر آنان یار و یاور
و رهنمایتان بودند
در اینجا بمانیدر و خون خویش را فدا کنیدر بی شمار یخبندان سرزمین
تان آغاز میشودر و چونان شاخهای خشک که در باد پاییزی یخ میزند،
میشکند
مادر در فراق فرزندانش میگریدر نگذارید اشک مادرتان جاری شودر به
دامان مقدسش بازگردیدر چنان زندگی کنید که بتوانید سربلند بمیریدر تا
افتخار ابدی نصیب تان باشد
اینجا همه تو را میشناسند و دوستت دارندر آنجا کسی تو را نخواهد
شناختر کوههای سخت و سنگی اینجا به ازر هزاران گل باغ و دشت گل غربت
است
اینجا…ر برادرانه دستت را میفشارندر برای شما در غربت نفرت جاری
است
این کوهها!ر شما را به هم پیوند میزندر نام ، زبان ، برادران و خون
مقدس
بمانید اینجا …ر آفتاب دیار غربتر شما را گرمایی نمیبخشدر آنجا…ر
سرزمینی غریبر بی برادرر و…ر بی خویشاوند.
برگرفته از روزنامه اطلاعات