تعداد بازدید :33
علم درایران باستان

نام سرزمین آریاها در متون اوستایی، «اَئیریَ وَئهجَه» و در زبان پهلوی «ایرانوِیج» میباشد. ایرانشناسان داخلی و خارجی در مورد موقعیت جغرافیایی این مکان اتفاق نظر ندارند. بعضی این مکان را خوارزم و بعضی آن را «اران» یا قفقاز میدانند. به هر حال این واژه به مرور زمان به واژه «ایران» تغییر شکل داده و اکنون نام محدوده جغرافیایی سرزمین ماست. فرهنگ و تمدن ایران باستان آمیختهای از فرهنگ و تمدن گسترۀ وسیع اقوام مختلف ایرانی و متأثر از تعامل با اقوام همسایه مانند بابل و آشور بود. بهرهمندی از چنین مبنا و تعاملی، به رشد و تعالی فرهنگی ساکنان این سرزمین انجامید و به آن ویژگی خاص داد، به طوری که رشتههایی چون ریاضی، نجوم، پزشکی، داروسازی، صنعت، هنر، خزانه داری، حسابداری، آئین کشور داری و اداره امور مملکت، کشاورزی، دفاع و سازمان دادن لشکر، دریا داری ، تجارت، حقوق، دادرسی و قضاوت، تأمین اجتماعی و مکتبهای فلسفی و عرفانی توانستند به طور سریع رشد و توسعه پیدا کنند.
منابع امروزی برای آگاهی از پیشینه علمی و فرهنگی ایران باستان، عبارتند از: متون اوستایی، متون پهلوی و گزارشهای تاریخنویسان خارجی از جمله مورخان یونانی و مسیحی است. علاوه بر اینها، نویسندگان دوران اسلامی نیز به گزارش بعضی از وقایع علمی و فرهنگی ایران باستان پرداختهاند.
تاریخ این سرزمین بیانگر این حقیقت است که در طی دورههایی این مرز و بوم به اوج شکوفایی و قدرت رسید و پایگاه علم و معرفت قلمداد میشد؛ اما زمانهایی نیز بوده که در پی تهاجم برخی قبایل غارتگر و بیتمدن، عظمتش رنگ باخته است. از بین بردن کتابها و مراکز علمی و قتل و سرکوب دانشمندان، یکی از پیامدهای همین تهاجمات بوده است. اگرچه نسلهای بعدی تا آنجا که میسر بوده، به گردآوری و بازیابی بعضی از متون ارزشمند قدیمی همت گماشتهاند، ولی به هر حال این تاخت و تازها صدمه جبرانناپذیری به فرهنگ ما زده است. در پی به بررسی بعضی از علوم و مراکز علمی در ایران باستان پرداخته میشود.
علوم پزشکی
یکی از زمینههای مهم علمی که در ایران باستان پیشرفت چشمگیری داشت، علم پزشکی است؛ تا جایی که بعضی از دانشوران و شرقشناسان، ایران را زادگاه پزشکی میدانند. ریشه کلمه پزشک، واژه اوستایی baēšazya به معنی درمانگر و درمانکننده میباشد. این واژه با تغییرانی در طول زمان به واژه «پزشک» امروزی تبدیل شده است. دانش پزشکی در ایران باستان از چنان ارزش بالایی برخوردار بود که در متن اوستایی نیایش اهورهمزدا، درمانگری یکی از صفات خدای یکتا به شمار آمده است.
بنا بر متون کهن، پیامبر ایران باستان، زردشت خود پزشک ماهری بود که هم بیماریهای جسمی و هم بیماریهای روحی را معالجه میکرد. در این باره مواردی نیز به عنوان مثال آمده است.
در کتابهای وَندیداد و هوسپارَم نَسک
(huspāram-nask) که به زبان اوستایی هستند و همچنین در کتابهای پهلوی، از جمله بُندهش و دینکرت، در باره پزشکی، دامپزشکی، درمان و گیاهان دارویی مطالبی وجود دارد. این نوشتهها کهنترین متنهای ایرانی در مورد علوم پزشکی و دارو و درمان میباشند.
بنا بر نوشتههای اوستایی خاستگاه دانش پزشکی ایرانویج و اولین پزشکی که در این متون از وی یاد شده «تریتَه» است. در مورد تریتَه در کتاب اوستایی وَندیداد چنین آمده است: «زردشت پرسید: ای اهورهمزدا و ای خرد نیکوکار و آفرینندۀ جهان جسمانی، در میان درمانکنندگان، دانایان، نیکبختان، ثروتمندان، زیبایان، توانایان و پادشاهان پیشدادی، کیست نخستین کس که بیماری را در خود بیماری در بند نهاد؟ مرگ را در خود مرگ در بند نهاد؟ شمشیر را از تن مردان دور نمود؟ تب سوزان را دور نمود؟» اهورهمزدا پاسخ داد: «تریتۀ پزشک از میان درمانگران، دانایان، نیکبختان، درخشندگان، توانایان و پادشاهان پیشدادی نخستین کسی است که بیماری را در خود بیماری در بند نهاد؛ مرگ را در خود مرگ در بند نهاد؛ شمشیر چرخنده را از تن انسان دور نمود؛ تب سوزان را دور نمود.» باز مطابق متنون کهن، «شهریور» ـ ایزد موکل بر فلزات ـ کاردجراحی را برای درمان بیماری به تریتۀ طبیب تسلیم کرد.
پس از آن نام یک رشته از بیماریها در کتاب وندیداد میآید که بعضی از آنها معادل امروزی دارند و بعضی را نمیتوان حدس زد. در این متن، گیاهان دارویی درمانگر نیز ذکر میشوند. در کنار این داروها، اهورهمزدا از درمان بیماریهای جسم و تن انسانها با ادعیه و گفتار مقدس صحبت میکند. بنا بر متن اوستایی «هوسپارَمنَسک»، اهورهمزدا برای خواباندن هر ناخوشی، دست کم یک گیاه آفریده است.
بنا بر کتاب دینکَرت که متنی به زبان پهلوی است، سلامت بر دو نوع است: سلامت تن و سلامت جان؛ و پزشک بر دو دسته است، پزشکِ تن و پزشکِ جان (روح). به پنج وسیله میتوان بیماران را درمان کرد: کلام مقدس، آتش، گیاهان، کارد و داغ. مقصود از «داغ» گویا دود دادن عضو بیمار با برخی گیاهان معطر باشد. همچنین مقصود از «کلام مقدس»، اوراد و ادعیه است که یکی از مؤثرترین روشهای درمان به شمار میآمده است.
در دوران باستان بین امراض جسمانی و مشکلات روحی (مانند جهل، مکر، خشم، غرور، کبر، شهوترانی و غیره) پیوند قائل بودند و آنها را نیز باعث رنجوری تن میدانستند. به همین ترتیب مشکلات جسمانی (مانند خشکی، سردی، تعفن، فساد، جوع، عطش، پیری و رنج) را از علل بیماری میدانستند و ۴۳۳۳ گونه بیماری انسانی تشخیص داده بودند. ایرانیان از روزگاران کهن خواص گیاهان شفابخش را میدانستند و برای برخی بیماران، از روش «دارودرمانی» استفاده میکردند. در پارهای موارد نیز از «کارددرمانی» (عمل جراحی) استفاده میکردند و به جراح «کارد پزشک» میگفتند. روش دیگر برای درمان بعضی از بیماریها، «منترهدرمانی» (دعا، گفتاردرمانی) بود.
آنها با بهداشت به عنوان راهی برای پیشگیری از بیماریها آشنا بودند و برای جداکردن فرد مشکوک به آلودگی و بیماری از سایرین (یعنی آنچه امروزه قرنطینه کردن نامیده میشود) قوانین و مقرراتی داشتند. همچنین با دامپزشکی آشنا بودند. در متن اوستایی هوسپارَمنَسک برای درمان حیوانات اهلی مقرراتی آمده است. کتاب دینکرت نشان میدهد که مردم ایران باستان برای پاکی محیط زیست اهمیت بسیار زیادی قائل بودند و به طور کلی آلودن محیط زیست، بهویژه عناصر چهارگانه (آب، آتش، خاک و باد) را گناه میدانستند. همچنین از حیوانات حمایت میکردند و برای مثال در کتاب وندیداد برای کسی که سگ را بکشد، مجازات تعیین شده است.
ویژگیهای پزشک خوب
آنها بر این باور بودند که پزشک چیرهدست باید کتاب بسیار بخواند؛ با تنکَردشناسی (فیزیولوژی یا علم الاعضاء) بهخوبی آشنا باشد؛ بیمار را بهدقت معاینه کند؛ ادویه و گیاهان را بشناسد؛ محبوب و شیرینسخن باشد؛ با رنجوران از روی شکیبایی و مهربانی رفتار کند؛ بیمار را به پاکی و تدبیر و احتیاط درمان کند. اگر پزشک در معالجه رنجوران کوتاهی میکرد، او را جنایتکار میشمردند. در آن دوران به پزشکان گواهینامه و مجوز داده میشد. البته همیشه برای همه کس امکان دسترسی به چنین پزشکی وجود نداشت. اگر بیمار به پزشک ایرانی دسترس نداشت، میتوانست به پزشک بیگانه مراجعه کند؛ اما اگر به پزشک ایرانی دسترس داشت و به بیگانه روی میآورد، گناه به حساب میآمد.
پزشکان را به سه گروه تقسیم میکردند. بهترین پزشک آن بود که برای ثواب پزشک شده باشد. پس از آن پزشکی بود که هم مال دنیا را دوست داشت و هم به ثواب حرفهاش توجه میکرد و سومین نوع پزشک، آن بود که جز مال دنیا به چیز دیگری دلبستگی نداشت. به رئیس کل پزشکان کشور، «ایران درستبند» میگفتند. رئیس کل پزشکان جسم و پزشکان روح را «زرتشت روتوم» مینامیدند که به احتمال این لقب مؤبدموبدان بود.
مزد پزشکان: در کتاب وندیداد دستمزد پزشک و دامپزشک به تفصیل آمده است. میزان دستمزد پزشک، بنا به خدمت درمانی که برای هر طبقهای انجام میداد، متفاوت بود؛ برای مثال دستمزد پزشک برای معالجه فرماندار یک استان (زَندپَت)، چهار گاو نر بود، برای درمان رئیس یک خانواده (مانپَت)، یک گاو ارزانقیمت بود. به پزشک به عنوان دستمزد غلات نیکو، جامه زیبا، وجه نقد و اسب تندرو نیز میدادند. همچنین میزان دستمزد به این بستگی داشت که پزشک عضوی از اعضای بدن یا همه بدن را معالجه کرده باشد. آنان همچنین بین دستمزد برای بلای عام (امراض فراگیر) و ناخوشیهای غیر فراگیر تفاوت قائل بودند.
مراکز علمی و فرهنگی
بنا بر گزارشهای موجود پس از ظهور زردشت، یکی از قدیمیترین مکتبهایی که در مورد تندرستی و پزشکی پایهگذاری شد، مکتب «صد» است. این مکتب بنا بر روایتی صد سال پس از زردشت، به دست موبدی به نام سَُئینَ (saena) پایهگذاری شد و از آن روی «صد» نام گرفت که عمر بنیانگذارش صد سال بود و شیوهاش نیز صد سال دوام پیدا کرد. به علاوه، دوصد نفر در آن پذیرفته شدند. در این مکتب به علوم پزشکی یونانی، مصری و سُریانی نیز توجه داشتند. از حوزههای علمی دیگز نیز گزارشهایی وجود دارد. یکی از آنها «انجمن دانشوران اکباتان» است که ۷۰۰ سال پیش از میلاد آغاز شد. روحانیانی که این مکان را اداره میکردند، پزشک نیز بودند. در اینجا به دانشآموختگان پزشکی، پروانۀ کار میدادند.
پس از دوران مادها، در زمان هخامنشیان نیز از مراکز علمی دیگری گزارشهایی وجود دارند. دوران این مکتبها ۶۰۰ تا ۴۰۰پ.م است. پس از تصرف مصر در شهر «سائیس» دستور تأسیس نخستین مدرسه طب را دادند که در آن، پزشکان، فرزانگان (فیلسوفان)، ستارهشناسان و ریاضیدانان تدریس میکردند. برخی از پزشکانی که در این مرکز تحصیل کرده بودند، کتابهای پزشکی ارزشمندی نوشتهاند. به دستور داریوش مدرسههایی برای آموختن علوم مختلف نظری و عملی آغاز به کار کردند؛ از این رو عصر هخامنشی یکی از درخشانترین دورههای علمی ایران بوده است. فرمانروایان هخامنشی بهویژه به پزشکی و نجوم و ریاضی اهمیت میدادند. با حمله اسکندر این گنجینههای علمی یا به آتش کشیده شد یا به تاراج رفت.
از جمله مراکز علمی دوران ساسانی میتوان به «رِیو اردشیر» اشاره کرد. رئیس این مرکز یک شیرازی طرفدار مکتب نستوری بود که آثارش خاصه در هند آوازه داشت. در این مرکز عدهای دانشمند گرد آمده و به پژوهش و تدریس دانشهای گوناگون همچون پزشکی و نجوم مشغول بودند
از دیرباز روش آموزش و پرورش بیشتر شفاهی و کلامی بود و دانش سینه به سینه نقل میشد و از این روی، همواره به یادسپاری، بخش مهمی از یادگیری بوده است. در عصر ساسانی چون خط و نوشتار گسترش یافت، دانش یونانی، رومی، هندی و چینی و ترجمۀ تألیفات دانشمندان غیر ایرانی رواج پیدا کرد. عوامل چندی باعث شدند تا ایران کانون فرهنگ و تمدن و عامل نشر میراث فرهنگی مشرق زمین شود؛ به طوری که اردشیر ـ بنیانگذار دودمان ساسانی ـ کسانی را به هند و چین و یونان و سایر نقاط فرستاد تا کتابهای پراکنده علمی را که در حمله اسکندر و دوران سلوکی و اشکانی ار ایران خارج شده بود، گردآوری کنند و به ایران بازگردانند. این کتابها را که حدود ۸۰۰ نسخه بود، مترجمان به زبان پهلوی برگرداندند. اردشیر کارشناسان و دانشمندانی را برای بازدید و نقشهبرداری از مدارس بزرگ، به انطاکیه، اسکندریه و هند فرستاد تا بعد از بازگشتشان، دانشگاه عظیمی را تأسیس کند.
با این اقدام، در حقیقت او بنیاد دانشگاه «گندی شاپور» را گذاشت. هرچند نتوانست در زمان حیاتش به انجام این کار نایل شود، به فرزندش، شاپور اول، گفت: «شاید تو در زمان فرمانرواییات بتوانی کشورهای زیادی را بگشایی و خود را بلندآوازه گردانی؛ اما اگر میخواهی نام تو و دودمان ما جاودانه شود به تأسیس دانشگاهی که مقدماتش را فراهم کردهام، دل ببند و همت کن تا رستگار شوی.» شاپور به این خواسته پدر جامة عمل پوشاند و پس از هفت سال تلاش و کوشش، مرکز علمی بزرگی در شهر قدیمی «نیلاوه» تأسیس شد که از شهرهای معتبر خوزستان و محل سکونت اسیران رومی، پس از شکست امپراتور والرین از ایران بود. بعدها این شهر به «شاپورگَرد»، «گُندی شاپور» (لشکرگاه شاپور) و سپس به «جُندی شاپور» آوازه یافت.
مسیحیان آن زمان این شهر را «بیت لاباط» (یعنی «خانة شکست» که اشاره به شکست والرین دارد) نامیدند. این شهر در شرق شوش، جنوب شرقی دزفول و شمال شرقی شوشتر کنونی قرار داشت و دانشگاهش به مرور به یکی از برزگترین مراکز علمی و فرهنگی ایران باستان تبدیل گردید.
با توجه با اینکه استادان هندی، یونانی و رومی در این مرکز تدریس میکردند و دانشجویانی از کشورهای مختلف به این مکان میآمدند، میتوان گفت این مرکز یک دانشگاه بینالمللی به حساب میآمد. بعضی از استادان خارجی از سرزمین خود رانده و یا تبعید شده و به ایران پناه آورده بودند. جمعی از آنان فیلسوفان مدرسه آتن بودند که به ایران پناهنده شدند. ایزیدور، هرمیاس، پریسیائوس، راماسیسوس، اولامبوس، سیمپیلی سیوس و دیوژن از جمله این استادان بودند.
گفتهاند شاپور اول در روز گشایش این دانشگاه گفت: «شمشیر ما سرزمینها را میگشاید و دانش ما اندیشهها را تسخیر میکند.» و به دستور او بر سردر دانشگاه نوشتند: «دانش و هنر برتر از شمشیر و ثروت است.» وی اعلام کرد: «درِ گندیشاپور به روی همة علماندوزان گشوده است و همه کسانی که دوستدار دانشند، میتوانند به اینجا بیایند.» به فرمان او همه محصلان مقرری میگرفتند تا با خاطری آسوده به درس بپردازند. حتی کسانی که کشورشان در آن زمان از دشمنان ایران بودند نیز از مقرری بهرهمند میشدند.
گفتهاند شاپور خود در جلسه گزینش استاد شرکت میکرد و با دانشمندان یا داوطلبان استادی گفتگو میکرد. چنانچه افرادی برای استادی انتخاب میشدند، طی تشریفات خاصی، جامۀ استادی میپوشاندند که عبارت بود از ردایی بلند با آستین فراخ و حاشیهدوزی شده. در کتاب تاریخالحکمای قفطی آمده کتابخانه گندیشاپور ۲۵۹ اتاق بزرگ داشت و در همه آنها کتابهایی به پهلوی، سریانی، هندی و یونانی چیده شده بود. ادوارد براون مینویسد: در تاریخ تمدن جهان، هیچگاه نظیر کتابخانه این دانشگاه دیده نشده بود. در این دانشگاه، پزشکی، داروسازی، داروشناسی، دامپزشکی، ستارهشناسی، ریاضیات، فلسفه، حکمت، الهیات و موسیقی تدریس میشد. این دانشگاه، بهویژه در زمینه پزشکی و نجوم، به کشفیات و پیشرفتهای زیادی دست یافته بود.
زبان تدریس مرسوم در این دانشگاه، فارسی میانه یا پهلوی بود. دانشجویانی که از سرزمینهای مختلف دیگر به جندی شاپور میآمدند، آن را فرا میگرفتند و کتابهای علمی نیز به این زبان ترجمه میشد. البته منابع هندی (سَنسکریت)، یونانی و سریانی نیز مورد استفاده قرار میگرفت. دانشگاه جندیشاپور پس از انقراض ساسانیان نیز باقی ماند و در سدههای نخستین اسلامی مرکز مهم علم طب به شمار میرفت و سپس به بغداد انتقال یافت. آنچه امروزه از آن دانشگاه در خوزستان باقی مانده، ویرانهای است در محلی که شاهآباد نامیده میشود و بر سر راه شوشتر به دزفول قرار دارد.
در این نوشتار به طور خلاصه موقعیت علوم، بهویژه پزشکی مورد بررسی قرار گرفت؛ اما کشفیات جدید باستانشناسان در مکانی در ۵۶ کیلومتری زابل که آن را «شهر سوخته» مینامند و پیدا شدن جمجمه جراحی شده یک دختر و چشم مصنوعی یک زن در این مکان، حکایت از قدمت پنجهزار ساله علم پزشکی در این سرزمین کهن دارند. بنا به گفته مدیر کل میراث فرهنگی و گردشگری استان سیستان و بلوچستان، بهتازگی نزدیک شهر سوخته محوطههای جدید دیگری نیز کشف شده است که قدمت آنها به بیش از پنجهزار سال قبل بازمیگردد. به این ترتیب به نظر میرسد در آینده باستانشناسان، با کاوشهای بیشتر در این منطقه، مستنداتی را عرضه و در بسیاری از موارد باورهای گذشته را دگرگون کنند.
سرچشمهها:
ـ آموزگار، ژاله؛ تفضلی، احمد، (مترجمان)، دینکرت، (کتاب پنجم)، معین، تهران، ۱۳۸۶٫
ـ بهزادی، رقیه، (مترجم)، بندهش هندی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، ۱۳۶۸٫
ـ پورداود، ابراهیم، یشتها، ج۱و ۲، طهوری، تهران، ۱۳۴۷٫
ـ دارمستتر، جیمز، مجموعه قوانین زردشت یا وندیداد اوستا، ترجمه موسی جوان، دنیای کتاب، تهران، ۱۳۸۵٫
ـ رضی، هاشم، (مترجم)، وندیداد، بهجت، تهران، ۱۳۸۵٫
ـ فرهوشی، بهرام، فرهنگ پهلوی، چاپ دوم، دانشگاه تهران، ۱۳۵۲٫
ـ کریستنسن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، چاپ ششم، دنیای کتاب، تهران، ۱۳۶۸٫
ـ مشیری، منیژه، هرمزدیشت، ناشر: مؤلف، تهران، ۱۳۹۷٫
ـ موله، ماریان، ایران باستان، مترجم ژاله آموزگار، دانشگاه تهران، ۲۵۳۶٫
ـ هینلز، جان، شناخت اساطیر ایران، ترجمه ژاله آموزگار و احمد، تفضلی، چشمه، تهران، ۱۳۸۴٫
Bartholomae, Christian, Altiranisches Wörterbuch, Walter De Gruyter & Co., Berlin, 1961.
روزنامه اطلاعات