تعداد بازدید :138
قیام سیتیر و منافع عمومی

در بیست و پنجم تیرماه سال ۱۳۳۱، پس از آنکه شاه درخواستِ قانونی تغییرِ وزیر جنگ را از سوی دولت، رد کرد، محمد مصدق، نخست وزیر وقت، از سمت خود استعفا کرد و جای خود را به احمد قوام، سیاستمداری کهنهکار داد.
قوام، نویسنده فرمان مشروطیت و کسی که سابقه چهار دوره نخستوزیری را در کارنامه خود داشت، در ۲۷ تیرماه، یکی از پرحاشیهترین بیانیههای تاریخ معاصر ایران را از رادیو به گوش مردم رساند؛ بیانیهای که با این سخنان تحکمآمیز پایان مییافت: «وای به حال کسانی که در اقدامات مصلحانه من اخلال نمایند و در راهی که در پیش دارم مانع بتراشند یا نظم عمومی را بر هم بزنند. اینگونه آشوبگران با شدیدترین عکسالعمل از طرف من روبرو خواهند شد و چنانکه در گذشته نشان دادهام بدون ملاحظه از احدی و بدون توجه به مقام و موقعیت مخالفین کیفر اعمالشان را در کنارشان میگذارم. حتی ممکن است تا جایی بروم که با تصویب اکثریت پارلمان دست به تشکیل محاکم انقلابی زده هر روز صدها تبهکار را از هر طبقه به موجب حکم خشک و بیشفقت قانون قرینِ تیرهروزی سازم. به عموم اخطار میکنم که دوره عصیان سپری شده، روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرارسیده است. کشتیبان را سیاستی دگر آمد.» (محمدعلی موحد، خواب آشفته نفت، دکتر مصدق و نهضت ملی ایران، ج۱، ص۴۸۴).
بیانیه قوام، فضای ملتهب کشور را ناآرامتر کرد. سه روز بعد، در سیام تیرماه، تظاهرات به اوج خود رسید. در تهران طیفی گسترده از مردم به خیابانها آمدند. بازار، محلههای کارگرنشین شرقِ تهران، مسیر دانشگاه تا مجلس و بهارستان کانون اعتراضات بود. گروههای مختلف سیاسی به میدان آمده بودند. حزب زحمتکشان، حزب توده، جامعه مجاهدین اسلام و حتی فدائیان اسلام پشتیبانی خود را از محمد مصدق اعلام کردند. در نهایت، قیام سی تیر با برکناری قوام و تشکیل کابینه دوم مصدق به پیروزی رسید.
اما یکسال بعد، دولت مصدق در حالی که گروهی گسترده از حامیان خود را از دست داده بود، در کودتای بیست و هشتم مرداد سال ۱۳۳۲ سرنگون شد. بهراستی چگونه میتوان این دگرگونی را فهمید؟ آیا اتفاقات سیاسی بنیادینی موجب شده بود کفنپوشان دیروز به دشمنان امروز مصدق تبدیل شوند؟ به گمان نویسنده، ما بیش از آنکه به دنبال چنین اتفاقاتی بگردیم باید به دنبال فهم این نکته باشیم که توافق نیروهای سیاسی حاضر در سیام تیر بر سر چه مسائلی بوده است که آن را در نیمه راه رها کردند. بیست و هشتم مرداد ۱۳۳۲ را باید براساس سیام تیرماه ۱۳۳۱ فهمید.
سیاست تنها کنشی است که استفاده از آن در حوزه عمومی مشروعیت دارد؛ زیرا موضوع سیاست همواره منافع عمومی است و هر کنش دیگری، اعم از اقتصادی، طبقاتی و… که راهبر سیاست شود، آن را از رسالت اصلیاش بازمیدارد. متأسفانه توافقی که در سیام تیرماه بین نیروهای مختلف سیاسی شکل گرفته بود، کنشی سیاسی و بر پایه فهم منافع ملی و عمومی نبود. هماهنگ شدن گذرای منافع گروههای متخاصم را در یک زمان مشخص، نمیتوان به توافق بر سر منافع عمومی تعبیر کرد. سیام تیرماه با وجود تمامی دستاوردهای نیکوی آن، سرشار از حرکتهایی است که فاقد عنصر سیاست به معنای حفظ منافع عمومی است. وقتی افرادی همچون مظفر بقایی، رئیس حزب زحمتکشان، در سی تیر مردم را تهییج میکردند که خانواده افسران مهاجم را تکه تکه کنند (موحد، خواب آشفته نفت، ۴۹۶)، پیداست که چه درکی از عرصه سیاست و کنشگری در این عرصه را دارند. از همین رو، این گروهها نسبت به نابودی منفعت عمومی در بیست و هشتم مرداد بیتفاوت و حتی مشتاق بودند؛ زیرا منافع فردی یا حزبی یا عقیدتی آنان از راهی غیر از سیاست ملی تأمین میشد. سیاست که باید در حوزه عمومی راهبر اقتصاد و هر کنش دیگری باشد، به منفعتگرایی فرقهای و حزبی تقلیل یافت و دیگر حافظ منافع عمومی نبود.
رضا بابایی