تعداد بازدید :360
نوروزانه 98
در ادبیات طراحی شهری، مقوله جالبی هست تحت نام «جلوگیری از بزه به کمک طراحی شهری» (سی.پی.تی.ای.دی). در این مبحث روشهای متنوعی برای شادابی فضا و ایمنی روانی و کالبدی فضای شهری برای کاهش جرم و بزه مطرح میشود. شارحان این مقوله، به درستی، معتقدند فضا و کالبد معماری و شهر در وقوع یا کاهش جرم موثر است. معتقدند با تمهیداتی معمارانه و شهرسازانه میشود جامعه را به سمت سلامت برد و از دامنه بزهکاریها کاست.
جوهر بسیاری از روشهای پیشنهادی «سی.پی.تی.ای.دی»، ایجاد شادابی و اجتناب از یکنواختی و کسلکنندگی فضا است. گاه در حد ارائه پیشنهادهای ریز و جزئی هم پیش میرود و مثلا وجود دیوارهای بلند و طولانی در جداره خیابان را برنمیتابد و آن را بستر بزه میداند. این روش تاکید میکند از یک نواختی فضا باید اجتناب کرد و در سکانسهایی از فضا باید امکان مکث، بازنگری، و تنوع به وجود آورد.
و حالا حکایت ماست!
با آمدن هر نوروز، یک گام دیگر به آخر خط نزدیکتر میشویم. یک سال دیگر پیرتر میشویم. ولی چرا این پیرترشدن و نزدیکتر شدن به آخر خط را جشن میگیریم؟ چون فرصتی است برای درنگ. فرصتی است برای تغییر. فرصتی است برای فراموشی برخی اتفاقات و خاطرهها. ما نوروز را بهانه میکنیم تا لختی از فشار زندگی و یکنواختی 360 روزه آن کم کنیم. نوروز را غنیمت میشماریم برای اینکه گرد ملال از چهره پاک کنیم و با مهر مادرانه به سمت طبیعت رویم.
نوروز برای ما فرصتی است تا روزمرگیها را کناری نهیم و دل به بیخیالی و بیخبری خودخواسته بزنیم. تکتک سلولهای تن و ذرهذره روح و روان ما منتظر است تا نوروز آید تا مکث کنیم، آرام شویم و خودمان را بسازیم. نوروز غنیمت بزرگی در زندگی ما در طول صدها سال است.
نوروز، با تمام شکوه و شکایتهای «نداری»ها و تلواسههای «چه کنم چه کنم» هایش، فرصت بسیار زیبایی است تا به بهانه خرید یک یا چند تکه برای پوشش تنمان یا برای جوشش عشقمان، زمان بگذاریم و دست به انتخابهای وسواسی بزنیم. نوروز، زحمت دلنشین شست و روب دارد. نوروز دغدغه شورانگیز تهیه امکانات خرید دارد. نوروز به ما انگیزه میدهد برای دل خوش و لحظههای خوش احتمالیمان تلاش کنیم. نوروز ما را وامیدارد قدر داشتههای خود را بیشتر بدانیم و برای حفظ آنها بیشتر بکوشیم. نوروز تلنگر تندی است به ما که «زندگی زیباست/ زندگی آتشگهی دیرنده پابرجاست». نوروز بیخ گوش ما فریاد میزند اگر آتشگه زندگی را بیفروزی، «شعله اش در هر کران پیداست/ ورنه . . . »
«ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست». آری، زندگی زیباست.
نوروز یادمان میآورد که ما «روزگاری ساکن کویی بودیم/ ساکن کوی بت عربدهجویی بودیم». پس قدر زندگی را بدانیم. قدر خودمان را بدانیم. چه باک که با هر نوروز یک سال بیشتر پیر میشویم و یک گام دیگر به آخر خط نزدیکتر میشویم. چه باک؟ زندگی زیباست.
بهروز مرباغی/ نوروز 1398