تعداد بازدید :88
کتابها با درختان میسوزند

هنگامی که کتابها سوزانده میشوند درختان نیز با آنها میسوزند؛ قهرمان نوجوان یک رمان، هنگامی که پدرش کتاب داستانش را روی اجاق آشپزخانه به آتش کشید تا پسرش بیشتر درس بخواند، کنجکاو شد که بداند نخستین کتابسوز در تاریخ که بوده است.
او نخست فیلم فارنهایت ۴۵۱ فرانسوا تروفو را نگاه کرد و هراسید اما چیزی از فیلم دستگیرش نشد. در تاریخ پیدایش کتاب به مردی به نام کسروی در ایران برخورد اما دیری نپایید که پی برد هیتلر نیز مراسم کتابسوزان داشته است؛ اما برایش این پرسش پیش آمد که پیشوای نازیها کتاب سوزی را از که آموخته بود.
نوجوان داستان ما مراسم کتاب سوزی کلیسای کاتولیک را در سده میانه(پیشامدرنیته) مطالعه کرد که کتاب مخالفان، روانه شومینه کلیساها میشد. به جهان باستان رفت و نام اسکندر گجستک(نفرینی) را یافت که کتابخانه تختجمشید را در کام آتش خود فرو برد؛ و تازیان(اعراب) که کتابخانه ساسانیان را آتش زدند.
نوجوان سپس به افسانهها سرکشید و به داستان آدم نخستین برخورد که کتابی در برف یافته بود و به غاری پناه برده بود و آتشی از آن افروخته بود و همانگونه که خود را با آن گرم میکرد جملات کتاب را میخواند و خوشش آمد و با پوستین اش آتش را خاموش کرد و کتاب نیمسوخته را برداشت و گوشهای نشست و سرگرم خواندن شد و دید از خواندن و مطالعه گرم شده است و دریافت واژههای یک کتاب چگونه میتواند انسان را از درون گرم کند و با داناییبخشیدن، به وجود و مغزش گرما ببخشد.
فارنهایت ۴۵۱
انسانی به نام گای مونتاگ، یک آتشنشان است اما همه چیز وارونه و مسخشده و مفهومی دیگر یافته و مونتاگ آتشنشان به جای این که کارش خاموشکردن آتش باشد برپاکننده آتش است. سوزاندن کتاب کاریست که این آتشنشانبه آن میپردازد؛ مونتاگ و دیگر آتشنشانان برای توجیه کار خویش به مردم میگویند کتابها همه زیانبارند و به اخلاق و روح و روان جامعه گزند میرسانند.
در چنین فضایی روح و ذهن و جسم مردم تسخیر شده است، تلویزیون جایگزین گونههای دیگر هنر شده و بر فضای خانوادهها فرمانروایی میکند، هر شهروند خوبی موظف است همین که دریافت کسی از آشنایان و بستگان کتابی دارد نشانیاش را به پستهای ویژه آتشنشانی بفرستد.
گای مونتاگ نیز یکی از این افراد گنگ و بیخرد جامعهای است و میپندارد با سوزاندن کتابها به سلامت روح و روان جامعه کمک میکند.
اما ورود کلاریس به زندگیمونتاگ، دنیایش را دگرگون میسازد. کلاریس از او میپرسد آیا هرگز یکی از کتابهایی را که سوزانده، خوانده است. البته او هرگز چنین جنایتی- خواندن کتاب- رامرتکب نشده ولی سرانجام سخنان کلاریس کارساز میشود و مونتاگِ سرسپرده از دستورات مدیران سرپیچی میکند.
این داستانیست از کتاب فارنهایت ۴۵۱(ری برادبری)؛ جهانی که در آن به گونهای سیستماتیک کتابها در دمای ۴۵۱ درجه فارنهایت سوزانده میشوند؛ از این کتاب خواندنی، فرانسوا تروفو فیلمی دیدنی نیز ساخته است.
گرم شدن
کسانی مانند پابلو اسکوبار(سرکرده مافیای موادمخدر کلمبیا) با سوزاندن اسکناس خود را گرم میکرد. پسرش گفته است: یکبار پدرش هنگام فرار به همراه خانواده، نزدیک به دو میلیون دلار اسکناس را آتش زد تا با آنها گرم شویم و غذا بپزیم.
اما برخی دیگر مانند نازیها(میلشیای هوادار هیتلر) تنها با سوزاندن کتاب گرم میشدند. نازیها اما با همه کتابسوزی خود، شیفته نگهداری از کارهای هنری مشهور جهان بودند. دفتر یادداشت اگون اولنهاور- افسر رایش سوم در آلمان از مکان پنهانی گنجینه آلمان نازی سخن میگوید: «آدولف هیتلر دستور داد کارهای هنری همراه دیگر اشیای گرانبها هنگام عقبشینی از لهستان پنهان شود. این گنجینه در ۲۶۰ کامیون بارگیری شد و در یازده خاک کشور زیر اشغال لهستان پنهان شدند تا نیروهای مسلح شوروی نتوانند آنها را بیابند. در میان آنها ۴۷ تابلو هنری از بوتچلی، روبنس، کارا واجو، مونه، رافائل و رمبراند بود که از فرانسه برده شد تا در مخفیگاه نگهداری شود.»
اما چرا نازیها از کتاب هراس داشتند ولی از تابلوهای نقاشی نه؟ شاید برای آن که کتاب اندیشه را تغییر میدهد و تابلوی نقاشی تنها احساسات زیباشناسی را برمیانگیزد.
همانگونه که گفته شد نازیها(شبهنظامی) در سال ۱۹۳۳ کتابهای نویسندگان یهودی و نویسندگان مخالف خود از جمله کافکا(چک) را به آتش میکشیدند. کافکا سالها پیش از آن نازیزم و فاشیزم را در رمانهایش پیشبینی کرده بود.
کمپین کتابسوزان نازیها همه کتابهای ضد نازیزم را در بر میگرفت. ماموران هیتلر و باورمند به ایدئولوژی حزب سوسیالیست ملی کارگران آلمان از کتابخانهها و کتابفروشیهای سراسر آلمان، کتابهای مخالف را در یکجا گرد میآوردند که در مراسم رسمی کتابسوزی نابود کنند.
ژوزف گوبلز، وزیر تبلیغات آلمان نازی که برگزارکننده مراسم کتابسوزان بود در سخنرانی خود در شب مراسم گفت: «کتابهای فاسد بدتر از غذاهای فاسد است زیرا ذهن بچههای آلمانی را خراب میکند.»
آنان به کمک سازمانهای دانشجویی و استادان و کتابداران نازی، سیاهه بلندبالایی از کتابهای زیانبار تهیه کردند با این باور که اگر مردم آلمان آنها را بخوانند گمراه خواهند شد.
در شب پیش از مراسم، گدازههای مشعل در خیابانها دیده میشد؛ نازیها به کتابخانهها و کتابفروشیهای سراسر آلمان یورش میبردند و رژههای شبانه بهراه انداختند و سرود سر میدادند و سپس در آیینی بیش از ۲۵ هزار جلد کتاب را سوزاندند؛ در میان آتش نام نویسندگان یهودی از شمار آلبرت انیشتین و زیگموند فروید و کافکا نیز دیده میشد. برخی دیگر نیز به قلم نویسندگان غیریهودی مانند جک لندن، ارنست همینگوی و سینکلر لوئیس بود.
پس از جنگ دوم در ۱۹۹۵ م- بنای یادبودی از کتابسوزان نازیها در قلمرو شهر برلین گشایش یافت که طراح آن میشا اولمن است. اینک بنای یادبود کتابسوزان نازیها به شکل چهارگوش و با سقف شیشهای و قفسههای خالی از کتاب و به رنگ سفید دیده میشود؛ در درازنای شب این سازه با نور سفید روشن میشود و یادآور شب ۱۰ مه ۱۹۳۳ م- است که مراسم کتابسوزان در همان مکان انجام گرفته بود.
روشنایی باستان
هنوز هم در دوران باستان، نور خردمندی در کنار نور آتش برآمده از کتابسوزان دیده میشود. کتابسوزان در قدیم با انگیزههای سیاسی، دینی و اخلاقی انجام میشد.
در باستان در برخی موردها کتابهایی به آتش سپرده شد که نسخه دومی از آنها وجود نداشت و دسترنج سالیان یک نویسنده و میراث فرهنگی یک کشور برای همیشه دود میشد، مانند کتابخانه اسکندریه، کتابها و دانشمندانی که در چین سر به نیست شدند، نابودسازی کدکس(کتاب)های مایاها-تمدن مکزیک به دست اسپانیاییها. گاه نیز هراس شخصی سبب خودسوزی میشد مانند شعرهایی که خانواده حافظ شیراز از بیم جان شاعر میسوزاندند و شاعر دیگر هرگز نتوانست آنها را بازآفرینی کند.
در سال ۲۱۳ پیشاز زادروز مسیح- امپراتور چین دستور داد همه کتابها مگر پزشکی، کشاورزی و فال را بسوزانند و کارگزاران او همه کتابهای تاریخی و فلسفی را در همه استانها سوزاندند. او پا از این فراتر گذاشت و به زندهبهگور کردن بسیاری از روشناندیشان پرداخت که با کارهای او مخالفت میکردند.
سوزاندن کتابهای یهودیان نخستبار از سوی پاپ گرگوری نهم آغاز شد؛ او به لویی نهم پادشاه فرانسه پذیراند تا دوازده هزار نسخه از تلمود را در پاریس به آتش بکشد. این کار سپس از سوی دیگر پاپها ادامه یافت. کلیسا، تلمود را یک کتاب توهینآمیز به آموزههای مسیح میدانست. اما یهودیان از پای ننشستند و مدام در حال نسخهبرداری از کتاب خود بودند و با ساخت ماشین چاپ، کلیسا دریافت دیگر نابودسازی نسخههای تلمود شدنی نیست. کتابخانه اسکندریه در مصر نیز، بارها در آتش خودکامگان ژولیوس سزار یا تئودئوس سوخت.
بر سر اندیشه پارسی چه آمد؟
در کاخ آپادانا در تختجمشید نوشتههایی در ریخت کتیبههای چوبی، سنگ و رسی با نگاشتهای گوناگون وجود داشت که بسیاری از آنها از سوی اسکندر گجسته(۳۳۳ پیش از زادروز مسیح) نابود شد. کشف سیهزار کتیبه گلین در سال ۱۹۳۴ در زیرزمین ویرانههای کاخ آپادانا سندی بر این گفته است. باستانشناسان این بخش را کتابخانه استخر نامیدهاند.
اسکندر گجستک، همچنین بیستهزار چرم گاوی را که اوستا بر روی آنها نوشته شده بود، سوزاند. پس از اسکندر، تازیان در خوارزم کتابهای مغان را سوزاندند. هجوم هونها(ترکان ساکن مغولستانرسیبریرچین) همراه شد با سوختن کتابخانه شهریاری سامانیان در سده ۱۱ میلادی؛ گفتهمیشود ابوعلی سینا کوشید به میان گدازههای آتش برود و کتابها را از سوختن برهاند.
در یورش سلطان محمود غزنوی(از تیرههونها) به ری، کتابخانه آن قلمرو نیز به آتش کشیده شد. مغولها و تاتارها-۱۲۲۰ م- مسجدها را آخور اسبان کرده بودند و کتابهای دستنویس گرانبها را به جای هیزم در کورهها میریختند.
ارزش کتابهای فارسی در تاریخ کممانند است؛ برخی دستنوشتها و کتابهای دانشورانه(علمی) در دورانی پدید آمد که سنجه تحصیل نژاد بود نه استعداد؛ و تنها بزرگزادهها شایسته نشستن بر نیمکت دانشکدهها بودند و فرودستان حتی با استعداد نباید کتاب دست میگرفتند.
در آن دوران تنها تدریس شعر و دانش مذهبی چیره بود ولی نخبگان ایرانی فراتر از دانشکدهها میاندیشیدند و پژوهشهای فلسفی، اخلاقی، سیاسی، پزشکی، ستارهشناسی، هندسه، روانشناسی و جانورشناسی داشتند و کتابهای درخشانی نگاشتند. نوشتههای فارسی نابودشده از سوی دشمنان ایران بیشمار است ولی امروز هنوز نسخه برخی از آن کتابها در کتابخانهها و موزههای مشهور جهان وجود دارد.
در زمان ساسانیان-۲۲۵-۶۵۱ زادروز مسیح- دستکم دو کتابخانه بزرگ وجود داشت؛ اردشیر ساسانی همه کتابهای باستانی پراکنده ایرانیان را از هند تا چین گردآورد و در خزانه نگهداری کرد. پسر او شاپور اول راه پدر را رفت و همه کتابهای برگردان به فارسی را نیز در جهان گردآورد و اوستای پراکنده را نیز یک کتاب کرد و نگذاشت «اوستاسوزان» اسکندر سبب نابودی این کتاب شود تا سالها پس از آن نیچه بتواند از روی آن چنین گفت زرتشت را بنگارد.
بنای دیگری که در زمان ساسانی ساخته شد کتابخانه خسرو اول در دانشگاه جندیشاپور بود؛ شیفتگی آن شهریار به گردآوری کتابها از دورترین جاهای دنیا مشهور است.
جندیشاپور بهترین مرکز پژوهشی در دوران ساسانی بود، گروهی از دانشمندان در آنجا گرد آمده بودند و بسیاری از کتابها به دستور خسرو اول به فارسی برگردانده شد. افزون بر این دو کتابخانه بزرگ دیگر نیز وجود داشت و همه آتشکدهها و پرستشگاهها و بیمارستانها و پژوهشکدهها، گنجینهای از کتابهای ویژه خود را داشتند. دانشگاه ولابی در سالهای ۴۷۵-۷۷۵ م- ساخته شده بود و کتابخانه آن دربرگیرِ بخشهایی از ادبیات شرقی بود؛ این کتابخانه و دانشگاه بزرگ تا سده دوازده پابرجا بود تا این که با هجوم تازیان ویران شد.
به گفته گوته: تازیان به همه کتابها که از دید آنان زیانبار بود با هدف نابودی یورش میبردند به گونهای که کتاب کمی از زمان ساسانیان به دست ما رسیده است. مرتضی راوندی(تاریخ اجتماعی) نیز میگوید: یکی از پیامدهای یورش تازیان نابودی کتابهای دانشورانه بود؛ آنان همه کتابهای علمی و ادبی را به نام یادگار زندکیه(زندقه) نابود ساختند.
آتشی که جهانی سوزاند
در سال ۵۰۲ هـ ق در زمان فرمانروایی علیبن یوسفبن تاشفین در اندلس، به سبب مخالفتهای فقیهان شهر، همه نسخههای کتاب احیا علومالدین(محمد غزالی) را در مسجد قرطبه انباشتند و آتش زدند.
در کتاب دنکیشوت(سروانتس)، کشیش و خدمتکار کتابهای پهلوانی دنکیشوت را میسوزانند. از دهه پنجاه تا هفتاد م، هزاران جلد کتاب از کتابخانههای عمومی و شخصی در افریقای جنوبی گردآوری و در کورههای کتابسوزی انداخته شد؛ در آن زمان ۱۲ هزار نام از کتابهای گوناگون در لیست سیاه دیده میشد و کتابهای سیاسی، ادبیات کلاسیک و تیرههای مردمی در کنار کتابهای پورنو آتش زده میشد. شوروی پیشین نیز از هراس نزدیکی مردم پارسی تاجیکستان با مردم ایران، بخشی از کتابهای ادبیات فارسی در آن کشور را نابود کرد .(دهه سی میلادی)
استالین، هزاران کتاب را پنهانی گردآوری میکرد و سپس در خلوت به آتش میکشید بی اینکه مردم خبردار شوند؛ او گاهی تا بازپسین نسخههای یک کتاب را که خوشش نمیآمد نابود میکرد غافل از آن که برخلاف باستان، همیشه یک نسخه دستنویس وجود داشت و در جایی دیگر چاپ میشد مانند دکتر ژیواگو- بوریس باسترناک که در غرب چاپ شد و نوبل ادبی گرفت.
در ۱۹۴۶ فرماندهان متفقین سیاههای از نام بیش از سی هزار کتاب درسی تا شعر و همچنین آثاری از فون کلاوز ویتس را تهیه و بیشترشان را گردآوری و نابود کردند.
در دوران معاصر نیز سه کشیش در شمال لهستان، کتابهایی را که از دید آنان محتوای ضدمذهبی داشت از شمار کتابهایی مانند هریپاتر را سوزاندند. تصاویر این کتابسوزان در رسانههای و شبکههای اجتماعی جهان دستبه دست شد و خیزابی از اعتراضهای مردمی در کشورها برانگیخت.
سوزاندن کتابهای هریپاتر از سوی این کشیشان لهستانی، اعتراضهای گستردهای نیز در اروپای غربی به وجود آورد و مردم کارشان را با رفتار رژیمهای سرکوبگر برابر دانستند. کشیشها گفته بودند از دیدشان کتابهای هری پاتر محتوایی جادوگرانه و مذهبستیز دارد و بر مقدسات است. برخی در همان زمان به کنایه نوشتند که کشیشان اشتباه میکنند و نیروی جادوگری در قلم خانم رولینگ است نه در واژههای کتاب و باید خودنویس رولینگ را به آتش میکشیدند.
همانگونه که گفته شد کتابهای هریپاتر برای چندمین بار سوزانده میشود؛ این سری کتابها به قلم جی.کی.رولینگ پرفروشترین داستان چاپشده تاریخ است و برخی از پرسمانهای مسیحیت در کانون این مجموعه داستانها نشسته است مانند نبرد هریپاتر با اهریمن. کشیشان هنگام سوزاندن کتابهای هریپاتر مجسمهکوچک یک فیل و یک ماسک قبیلهای روی توده کتابها گذاشته بودند.
از آن جایی که تصاویر کتابسوزان هریپاتر در لهستان، با شتاب در جهان پخش شده بود، بیشتر مردم جهان آن را نکوهش و رد کردند و از مقامهای بالاتر کلیسا خواستند این رفتار را نکوهش کنند؛ آنان نوشتند چنین رفتارهایی همان نمایش کتابسوزی نازیهااست. یک نویسنده در صفحه خود نوشت چرا هنوز برخی انسانها به روش سده میانه(قرون وسطا) به جان کتابها میافتند و خواهان نابودی نویسنده و آثارش هستند.
رفتارهای اینچنینی نخستین بار نیست و بیگمان باز تکرار خواهد شد و راهی مگر آگاهیرسانی وجود ندارد.
مگر در لهستان در دیگر کشورها نیز کتابهای هریپاتر و کتابهایی از این دست به بهانه رواج جادوگری و پرداختن به نیروهای متافیزیک و بدآموزی به آتش سپرده شده است؛ برای نمونه در سال ۲۰۱۱ یک گروه مذهبی در نیومکزیکو نیز با اهریمنی خواندن رولینگ، کتابهای هری پاتر و دوکتاب دیگر را در آتش انداختند.
Isis(داعش) نیز قدیمیترین کتابخانه استان نینوا را زغال کرد. این کتابها و نسخههای نایاب دستنویس آن همگی در کتابخانه مرکزی شهر موصل آرام گرفته بود(در قلمرو الفیصلیه) و بیش از ۸ هزار کتاب داشت که برخی نسخههای دستنویس نایاب برای دورههای گوناگون تاریخی بود و همگی به سرخی آتش درآمد. امروز اما کتابسوزی، به ریخت دیگری درآمده است و دولتها نوارهای ویدیویی و سیدیو دیویدیهایی را که به حال جامعه زیانبار میدانند با دستگاه خودکار رنده کرده و سپس خمیر میکنند.
شخصی هم که در هاریسونسوزی خود، به پایان رسیدن پزشکیِ شیمیایی مدرن را در کل جهان آرزو کرده است، درحالی به سراغ نسخه کاغذی کتابهاریسون رفت که به غیر از چاپ کاغذی، هزاران نسخه از این مرجع دانش پزشکی در ریخت دیویدی و کتاب الکترونیکی در جهان وجود دارد.
ع٫درویشی
برگرفته از روزنامه اطلاعات