تعداد بازدید :1971
آمایش سرزمین؛ سکوی پرتاب اسکان جمعیت سرریز
اول: با جمعیت سرریز چه باید کرد؟
ساخت شهرهای جدید برای اسکان جمعیت سرریز و سربار شهرهای بزرگ؛ آرزویی نبود که هیچ مدیری حتی در دهههای پیش آن را در سر نپرورانده باشد. کمااینکه مرحوم مهندس کازرونی در دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی بارها در اینباره؛ طرحهای متفاوتی را به بحث و بررسی گذاشته بود و در همین دوره بود که ساخت شهرکهای جدید بهعنوان طرح اصلی در جانمایی اسکان جمعیت تازهی شهری، نهایی شد.
پیشبینی آن بود که شهرکها در استانهای مختلف بنا شوند تا به این ترتیب جمعیت سرریز تمام شهرهای پرجمعیت در نقاط مشخصی اسکان داده شوند. سالها بعد در دولت دهم؛ شکل تحول یافتهی اسکان جمعیت سرریز شهرها براساس همین طرح، در قالب مسکن مهر به ثمر نشست و انبوهسازی از نوع مسکن مهریاش با شدت و حدت هرچه تمامتر آغاز شد.
دوم: جای خالی طرح آمایش سرزمین...
انبوهسازی چه از نوع طرحهایی که مرحوم مهندس کازرونی برای ساخت حجم قابل توجه مسکن در سراسر کشور به آن میاندیشید یا از نوع مسکن مهر در شرایطی که گریزی از هیچ یک نبود، هر دو در غیاب طرح آمایش سرزمین پیریزی شدند. این دو طرح هریک به نوبه خود از مزایا و اشکالاتی برخوردار بودند اما چارهای از هیچ یک هم نبود.
طرح انبوهسازی که پیش از انقلاب بنای آن به درستی گذاشته شد و شرکت فرانسوی «ستایران» بررسی و تحقیقات اولیه آن را آغاز کرد اما به دلیل فضای سیاسی آن روز متوقف ماند و پس از انقلاب نیز باز به هر دلیل متوقف ماند، نه خود مجال اجرایی شدن پیدا کرد و نه طرحهای مشابه آن امکان تفحص در ساختار اسکان جمعیت در کشور را پیدا کردند، درنتیجه مدیران سیاسی و اقتصادی کشور هرگز امکان بررسی نتایج چگونگی پراکندگی جمعیت در سراسر کشور براساس ظرفیتهای موجود اقلیمی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را نیافتند. در غیاب طرح آمایش سرزمین و طرحهایی از این دست، مدیران چارهای نمیدیدند جز آنکه با جاسازی موضعی جمعیت در سراسر کشور، فوران جمعیت در بخشهای مختلف را جبران کنند.
ساخت شهرها و شهرکها شروع شد و در کمتر از یک یا دو دهه، شکستها و موفقیتها(اگرچه پس از صرف هزینههای گزاف) روی واقعی خود را نشان داد. اگر نمونه شهری «کرج» با موفقیت در اواخر سالهای 50 اهمیت و توفیق خود را به رخ کشید، شکستهای دیگری در ساخت شهرهایی در هرمزگان و سیستان که برای همیشه خالی و بدون سکنه رها شدند، مدیران را به فکر فرو بردند تا برای شهرهای خالی از سکنه چه کنند؟!
سوم: اقلیم و تولید
تجربهی جنگ دوم جهانی و ساخت شهرکهای اقماری در اروپا، بسیاری از مدیران شهری این جامعه را متوجه کرده بود که پیش از ساخت هر شهر تازهای باید به اقلیم و شرایط تولید و اشتغال در شهرهای جدید اندیشید. این تجربه در سالها بعد گسترش شهرنشینی در اطراف شهرهای مادر را در این کشورها براساس الگوهای دقیق شهرنشینی با توفیق روبرو کرد. اما همچنان که اروپا از تجربههای تلخ خود برای ساخت شهرهای جدید درس میگرفت، مدیران شهری ما بیخبر از درسهای اروپاییان، هنوز آرزوی قدم زدن در سرزمین آروزهای ناکام اروپاییان و ساخت شهرهای جدید را در سر میپروراندند.
آنها شهرهای جدید پررونق میساختند و ما طراحی شهرکهای اقماری را دست به دست میچرخاندیم و بهبه و چهچه کنان، پولهای گزاف را برای الگوهای شکستخورده غرب هزینه میکردیم. نتیجه آن شد که شهرهای جدید ما، خوابگاهی و خالی از سکنه میشدند و شهرهای تازه اروپاییان روز به روز رونق میگرفت.
در این میان البته برخی طرحهای ما نیز برحسب تصادف یا دقتنظر برخی مدیران؛ توفیقاتی را نصیب الگوهای شهرسازیمان نیز کرد ازجمله شهر مهاجران بود در اراک. جمعیت ساکن در این شهر که اغلب از کارمندان و کارگران پتروشیمی و مراکز صنعتی اراک بودند، در فرصتی کوتاه شهر را به آبادانی رسانده و فضای آن را از شهر خوابگاهی خارج کرده و آموختند که باید نیازهای شهری خود در بخش خدمات شهری یا درمانی و امور اقتصادی را در همین شهر کوچک تامین کنند تا جمعیتشان سربار جمعیت ساکن در اراک نبوده و از وابستگی به این شهر بهعنوان شهر مادر رها شوند.
در دیگر بخشها، مدیران شهری در کشور بسیار دیر با واقعیتهای مرتبط با شهرکهای اقماری مواجه شدند و بزودی دریافتند که ایجاد شهرهای جدید ممکن نخواهد بود مگرآنکه شرایط کار و تولید در شهرهای جدید را فراهم کرده تا جمعیت ساکن در این شهرها از مراجعه مداوم به شهرهای مادر و وابستگی عاطفی یا اقتصادی، سیاسی یا دانشگاهی به شهرهای بزرگتر نجات پیدا کنند.
چهارم: نسبتی که هرگز اصلاح نشد
تجربه زیست در جهان نشان داده که دنیای امروز ناگزیر از ساخت شهرهای جدید است و البته که گسترش شهرنشینی منحصر به ایران نیست اما آنچه تمرکز جمعیت شهرنشین ایران را از اروپا و آسیا متمایز میکند، تناسب میان جمعیت شهرنشین و روستانشین آن است. این نسبت قبل از انقلاب تمرکز 30 به 70 را نشان میداد اما تنها در 30 سال گذشته این نسبت به حالت عکس نسبت اولیه یعنی 70 به 30 تغییر موضع داده است. تمرکز 70 درصدی جمعیت شهری که بنا به رشد هرساله خود، خدمات؛ امکانات؛ لوازم و بسترهای شهری را میطلبد وقتی با عدم پیشبینیها و طبعا برنامهریزیهای لازم همراه شود، پدیده انفجار جمعیت برای شهرها را به وجود میآرود که درمان اولیه و شتابزده آن ساخت شهرکهایی درجوار شهرهای بزرگ است تا جمعیت وابسته به خدمات کار، خدمات درمانی و بهداشتی، تحصیل و تفریحی را تامین کند.
اگر کشورهای موفق در توسعه؛ با انتقال به موقع خدمات شهری به مناطق مختلف و حتی روستاها و ایجاد شهرکهای دانشگاهی، شهرکهای صنعتی و شهرکهای تجاری، الگوی درستی از متعادلسازی جمعیت در مناطق مختلف را تجربه کردند اما سرریز جمعیت طالب تمام این خدمات در شهرهای بزرگ ایران و در صدر آنها، تهران، نه امکان متعادلسازی جمعیت و گسترش درست جمعیت در نقاط مختلف کشور را فراهم کرد و نه شهرهای مادر از پس تامین نیازها و حوائج جمعیت شهری متمرکز در شهرهای بزرگ و حواشی آنها برآمدند.
در این بستر به ناچار ایجاد شده، طبیعی آن بود که با برنامههای کوتاه و میانمدت به فکر فوران جمعیت بود. این همه ساخت شهرکها را توجیهپذیر کرده و پروژههایی مانند مسکن مهر را درمانهای ناگزیر برای ایجاد تعادل در توزیع جمعیت شهری میکند اگرچه هنوز چشمانداز آینده و دهههای آینده زندگی شهری در کلانشهری مانند تهران و دیگر شهرهای بزرگ کاملا در ابهام قرار دارد و هنوز نمیتوان درباره ظرفیتهای از دست رفته در روستاهایی که بدون برنامه در آینده رها شدهاند، اظهارنظر روشنی کرد جز آنکه فرصتها برای متعادلسازی در توزیع جمعیت شهری و ساخت شهرکهای اصولی برای ایران آینده درحال از دست رفتن است.
باید ماند و دید مدیران شهری برای این مشکل بزرگ چه خواهند کرد
سید علیرضا قهاری - به نقل از پایگاه خبری شهر الکترونیک