تعداد بازدید :3614
مظاهر طبيعت ، آواهای گمشده خانه ايرانی
( ارائه شده در هم اندیشی گفتگومندی در هنر ایرانی در سال 1387 و چاپ شده در کتاب مجموعه مقالات، 1390)
چکيده :
همانگونه که هر متن ( نوشته ) ، در دو ساحت زبان و گفتار بررسی می شود ، برای هر يک از هنرها نيز دو ساحتقالب بيانوحالت بيانقابل تصور است. قالب بيان اثر هنری ، نظامی از عناصر و پيوندهای بنيادين در همان دستگاه زبانی ( همان هنر ) است.
در هنر معماری ، هر واحدفضای ساخته شدهقالب بيان است ؛ مجموعه ای ازچهار ديوار و يک سقف و يک کف، که بنيان هر فضای معمارانه است ؛سخت فضايی که ، معمارِ هنرمند در اختيار مي گيرد تا متنی را پديد آورد. واژگان زبان بيان هنرمند معمار ، اما ، محدود به سه کليدواژه ديوار و سقف و کف نيست ؛ واژگان نرم تن طبيعی و يا مصنوعی ، که او در آفرينش اثر به کار می گيرد ، گستره بی انتهايی از امکان تلفيق واژگان نرم و سخت برای بيان احساس را پديد می آورد. نتيجه ، فضايی است که نرم است و سخت است ؛ منعطف و پويا است ؛ باانسان( مخاطب ) ارتباط برقرار می کند و او را در زندگی اثر شريک می گرداند.
نرم فضايی که در معماری خانه ايرانی جريان دارد ، برساختهنور و آب و باد و گياه و ...است که از اصل منتزع گرديده اند و با ديوارها و سقف ها و کف ها همنشين شده اند. معمارِ هنرمند ايرانی ،طبيعت منتزعرا به عنوان واژگان نرم برای بيان در قالب فضای ساخته شده برگزيده است.انسان ، به همراه طبيعت مکان ، فضای خانه را زندگی می کند.
اين مقاله ، به تبيين چگونگی به کارگيری طبيعت در هندسه خانه ايرانی اختصاص دارد و مصداق هايی از اين معماری را با شيوه های توليد امروزی ساختمان مقايسه می کند. مظاهر طبيعت ، موجب پديد آمدن فضاهای شناسای گوناگونی در خانه ايرانی شده اند و خلاقيت هنرمند معمار _ در نحوه سازماندهی آنها _هر تجربه را از ديگری متمايز گردانيده است. آنگاه که گستره واژگان معماری ، به سه واژه ديوار و سقف و کف محدود باشد ، اما ، فضای ساخته شده نمونه _ که حجمی است حاصل از ترکيب راست گوشه چهار ديوار و يک سقف و يک کف _ تنها حجم قابل ساخت در قلمرو معماری خواهد بود. حجمی قابل تکرار ، که توليد انبوه آن يکسانی بی پايان ساختمان ها را رقم می زند و فضای مصرف شونده را جايگزين مفهوم فضای زندگی حاصل از خلاقيت معمارانه می گرداند. اينگونه متن معمارانه شکل نگرفته و انسان ، مخاطب واقع نشده است ؛ فضا ، ماشينی است که او برای مدتی به کار گرفته است.
واژگان کليدی :نرم فضا ، سخت فضا ، خانه ايرانی ، طبيعت منتزع ، ساختمان ، فضای ساخته شده ، انسان.
مقدمه :
هر اثر معماری می تواند متنی باشد نوشته هنرمند مؤلف يا
شعری ... سروده معمار شاعر.
آنگاه که معماری متن است ، انسان _ که در فضای اثر می زيد _ مخاطب
فضا است و در هر بخشه فضايی با واژه ای ، نوشته ای يا گفته ای مواجه
می شود ، مستقل از ديگر گفته ها ؛ که همه با او در کنش و واکنش قرار
می گيرند.
آنگاه که معماری متن است ، اثر هنری گفتگومند است.
معماری به مثابه هنر ، موضوعی اجتماعی است. وظيفه معمار هنرمند ايجاد تعامل ميان اجزاء در سه گانه " انسان ، طبيعت ، معماری" است. قالب بيان زبان طراحی معماری ( گوهر فضا ) ، " فضای ساخته شده " است. برای ايجاد هر واحد فضای ساخته شده ، به سه کليدواژه ديوار و سقف و کف نياز است. هنر معماری ، بيان احساس هنرمند ، در فضايی نمونه است که از ترکيب راست گوشه چهار ديوار و يک سقف و يک کف شکل گرفته باشد. گستره واژگان در زبان بيان طراحی معماری ، محدود به اين سه واژه نيست ؛ به همين دليل ، معماری ، بيانگر احساس است و در ساحت هنر جای می گيرد. آنچه که تفاوت ها را در ميان آثار معماری رقم می زند ، کليدواژه هاي منتخب معمار _ از ميان همه گستره واژگان زبان بيان معماری _ است. چون ، با انتخاب واژه ها برای همنشينی با سه کليدواژه ديوار و سقف و کف است که معمار شيوه بيان خويش را معلوم می دارد و بن مايه های خلق حالت در اثر تمام شده را شکل می دهد. انتخاب کليدواژه های همنشين با سه واژه ديوار و سقف و کف ، آغاز شکل گيری فرم جوهری اثر است.
مقاله حاضر ، به تبيين جايگاه مظاهر طبيعت درتدوين متن معمارانه اختصاص دارد و نسبت نور و آب و باد و گياه و ... با ديوارها و سقف ها و کف ها را در معماری خانه ايرانی مورد بررسی قرار داده است. پرسش اين است که ، اين عناصر در تجربه معماری خانه ايرانی چه نقشی ايفا می کرده اند؟ معمار ايرانی آنها را چگونه به کار می گرفته است؟ و رابطه مظاهر طبيعت با انسان ، در فضای خانه چگونه بوده است؟
به اين منظور ، مقايسه ای بين تجربه معماری ايرانی ، تجربه ايجاد فضای ساخته شده در ايران امروز و تجربه های معماران برتر معاصر جهان انجام شده و دستاوردهای آن در قالب اين مقاله تحليلی ارائه شده است.
مقاله ، در سه قسمت کلی تدوين شده است : امروز ، ديروز و
فردا.
قسمت اول ، به پنج بند تقسيم شده است ، که عبارتند
از : پرسش از جايگاه مظاهر طبيعت در هنر معماری ، ابعاد وجودی انسان،
معماری : موضوعی اجتماعی ، فضای ساخته شده : قالب بيان هنر معماری ، و
مظاهر طبيعت : واژگان زبان بيان معماری.
قسمت دوم ، متشکل از دو بند است : خانه ايرانی :
معماری گفتگومند ، و تجربه حرکت دوری عالم در فضای خانه.
قسمت سوم هم از دو بند تشکيل شده است : بازتوليد
معماری چندصدايی يا تکرار يکسانی بی پايان آپارتمان ها ... ، و آواهای
گمشده خانه ايرانی.
نتيجه اين که ، نور و آب و باد و گياه و ... _ که معمار هنرمند ايرانی از طبيعت منتزع گردانيده و برای سازماندهی فضای زندگی انسان ها به کارشان گرفته است _ آواهايی هستند که در متن معمارانه به دقت جايگزين شده اند و مدام توسط انسان مخاطب اثر خوانش می شوند. حرکت دوری عالم در فضای خانه ايرانی ، امکان شکل گيری واژگانی نرم تن را فراهم آورده است که به نقش بازی در ميان ديوارها و سقف ها و کف ها مشغولند و با انسانی که در فضای خانه زندگی می کند سخن می گويند. معماری خانه ايرانی ، گفتگومند است و فضای ساخته شده بر انسان غلبه ندارد. در حالی که ، تجربه ايجاد فضای ساخته شده در ايران امروز ، اين گونه نيست ؛ تفوق با ديوارها و سقف ها و کف ها است ، که سخت و صلب هستند ؛ فضای آپارتمان ها غير منعطف است و امکان به کارگيری فضا توسط انسان به شيوه ای که برای زندگی اش می پسندد ، وجود ندارد. آپارتمان ، چهارديواری ای است که به دور از تنوع نياز های انسان ، به شکلی يکسان در تمام شهر ايرانی امروز تکرار شده است.
1 ) امروز :
1_1 ) پرسش از جايگاه مظاهر طبيعت در هنر معماری :
تجربه ايجاد فضای ساخته شده در ايران امروز ، به تجربه معماری مدرنيستی و به تبع آن معماری پست مدرنيستی نزديک است ، که تکرار فضاهای همسان برای جای دادن گروه های انسانی را اصل دانست ؛ ابعاد و تناسبات بدن انسان را ملاک تعيين حداقل ها قرار داد ؛ و استاندارد تجهيزات و فضاهای مورد نياز برای آسايش فيزيکی اين بدن ( کالبد انسانی ) را تدوين کرد.
در اين تجربه ، معماری _ که در تجربه معماری مدرن از قيد تزئينات و کليشه ها رسته بود _ به اجزاء اوليه برای برپا شدنش فروکاست تا قابل تعميم به همه انسان ها در هر مکان و هر زمان باشد.
به اين ترتيب ، هر واحد فضای ساخته شده ( متشکل از سقف و کف و چهار ديوار ) ، به عنوان سلولی قابل تکثير شناخته شد و استانداردهای تعيين شده برای اين قالب ، فقط تأمين حداقل امکانات برای بهداشت جسمانی را ضروری دانست. در نتيجه ، طبيعت ، در دستورالعمل ايجاد فضای ساخته شده _ به عنوان فضايی که می تواند با روان آدمی پيوند برقرار کند _ جايگاهی نيافت و فقط ، اجزايش به عنوان مايحتاج روزانه ، در قالب آب لوله کشی و نور روز و تهويه از طريق بازشوها ، مورد استفاده قرار گرفتند ؛ گياهان آپارتمانی و درختچه ها هم ، برای تزئين ، به اين فضای قابل زيست اضافه شدند.
تجربه ايجاد فضای مناسب زيست در شهرهای امروز ايران ( با وجود گذشت بيش از هشتاد سال از آغاز مدرنيزاسيون ) ، هنوز هم به نمونه تجربه معماری مدرنيستی و پست مدرنيستی تکيه کرده و از اين دريچه به فضای زندگی ، و مؤلفه های آن ، نگاه می کند. مشاهده وضعيت سه گانه" انسان ، طبيعت، معماری "در اين دو تجربه ، نشان می دهد که :
_انسان، در تجربه "معماری مدرنيستی و پست مدرنيستی" ،موجودیفيزيکی با نيازهای شناخته شده جسمانی است.تأمين آسايش فيزيکی و بهداشت و ايمنی بدن او اصل است.انسان، در تجربه " ايجاد فضای ساخته شده در ايران امروز " ،وجودیاست که جايگاهش در فضای زندگی شهر و معماری در هاله ای ازابهامقرار دارد. از سويی ، باور به قابليت بالای وی در درک هويت سرزمينی و مفاهيم ازلی متبلور در فضای زندگی _ به دليل بن مايه های قوی فرهنگی و دينی ای که دارد _ باعث شده ، تجربه سلوک روحانی او برای اتصال به عالم معنا ميسر دانسته شود و او در نظريه پردازی ها و تدوين چارچوب ها برای احيای شهر و معماری اسلامی _ به يک باره _ در اين ساحت قرار گيرد و به عنوانوجودیشناخته شودکه در ابعاد جسمانی ونفسانی اغنا شده و حالا در مرتبه سلوک روحانی است. از سوی ديگر ، مسئلهتأمين حداقل ها برای زيست همه انسان های شهرنشين ايرانی امروز، به قدری بغرنج و پيچيده است که نگاه سياست گزاران را ، به تمامی ، به خود معطوف کرده است و لزوم تسريع در ايجاد شرايط بهينه برای اسکان ايشان ، برنامه ريزی ها راصرفا متوجه بعد جسمانینموده و جايی برای توجه به بعد نفسانی وجود و پرداختن به کيفيت فضای زندگی و تأمين آرامش روانی انسان ايرانی امروز نگزارده است.
تصوير 1 ) مراتب وجودی انسان ، در رابطه با هدف سازماندهی فضای زندگی ( مأخذ : کرامتی،1386 )
_طبيعت و مظاهر آن، اصلا در دو تجربه "معماری مدرنيستی و پست مدرنيستی" و " ايران امروز " جايی ندارند ، چون حضورشان اصل دانسته نمی شود. به عبارتی ، در اين دو تجربه، مؤلفه "طبيعت" به قدریکمرنگ استکه ، کليت سه گانه " انسان" ، " طبيعت"، " معماری " قابل بازشناسی نيست.
_معماری، در هيچ کدام از اين دو تجربه ، به عنوان شاخه ای ازهنرکه وظيفه اش بيان احساس ، از طريق کار بر گوهر فضا است ،شناخته نمی شودو جايگاهی ندارد ؛اوج اعتلای عمل ساخت و سازدر اين دو تجربه ، در حيطهمهندسی ساختمانقابل انجام است.
تصوير 2 ) غيبت طبيعت در تجربه "معماری مدرنيستی" و " ايران امروز" در مقايسه با سه گانه" انسان ، طبيعت ، معماری" ( مأخذ : کرامتی، 1386 )
حال ، پرسش اين است که :
هنگامی که معماری هنر است ، نور و آب و باد و گياه و ... ( به
عنوان مظاهر طبيعت ) چه جايگاهی در اين هنر دارند ؟ ( که تجربه ايجاد
فضای ساخته شده در ايران امروز ، فاقد آن است ولی در تجربه معماری
ايرانی بهره فراوانی از آن حاصل شده است. )
2_1 ) ابعاد وجودی انسان :
در مطالعاتی که برای بازشناسی و احياء معماری و شهر اسلامی صورت گرفته ، حيات انسان به سه ساحت جسمانی ، نفسانی و روحانی تفکيک شده است و نيازهای انسان نيز در سه مقوله نيازهای مادی (مثل مسکن ) ، نيازهای نفسانی (مثل حب ذات ) و نيازهای روحانی (مثل ارتباط با مبدأ هستی) دسته بندی شده اند.( نقی زاده ، 1381 ، 64 ) مازلو ، روانشناس انسانگرا هم نيازهای انسان را به نيازهای پست ( نيازهای فيزيولوژيک ) و نيازهای متعالی ( نياز به شناختن و زيبايي ) تقسيم کرده و بين اين دو ، مرتبه نياز به " تعلق داشتن" ، "عزت نفس" و "خودشکوفايي" را قرار داده است. ( لنگ ، 1381 ، 96 ) از سويي ، جيمز گيبسون در سطح بندی سلسله مراتبی خود از آنچه که از محيط ساخته شده ادراک می گردد ، مي گويد که در سطح " ارزشی و عاطفی" ساختمان يا فضای ساخته شده از جنبه های ابزاری و عملکردی و سازه ای خود رها شده و با عواطف درونی ادراک کننده ارتباط برقرار می کند. بنابراين، بسياری از مردم ممکن است که بدون توجه به کاربرد ابزاری يک فضای ساخته شده و تنها بر اساس ارزش ها و ذائقه شخصی ، يا نگرش ها و هنجارهای اجتماعی ، واکنشی احساسی نسبت به آن فضا از خود نشان دهند ؛ ... سطوح دريافت معنايي نشانه ای ، نمادين و رمزی برای فضای ساخته شده ، در مراتب بالاتری نسبت به سطح " ارزشی و عاطفی" قرار مي گيرند. (مطلبی ، 1380 ، 63 ) بر اين اساس ، از منظر معماری ، سه ساحت برای ارتباط انسان با فضای ساخته شده قابل بازشناسی است:
يکم _ ساحت مهندسی ، که به رفع نيازهای جسمانی( Physical )، مي پردازد و تأمين مسکن و خدمات شهری و امکان جابجايي و حمل و نقل را برای رسيدن به منتها درجه آسايش فيزيکی افراد بر عهده دارد. (در ايران امروز بيشترين تمرکز بر اين ساحت است . )
دوم _ ساحت هنر معماری ، که به برآوردن نيازهای روانی مي پردازد و همانند ديگر هنرها ، هدفی اجتماعیSocial )(دارد و با برانگيختن احساس مردم نسبت به فضای ساخته شده ، گفتگويی را ميان ايشان و فضا شکل می دهد و زندگی ايشان را با فضای شهر و معماری پيوند مي زند ؛ بنابراين مي تواند نقشی بسيار مهم و اثرگذار در تأمين آرامش روانی جامعه داشته باشد. ( تمرکز مقاله حاضر بر اين ساحت است ؛ چون با وجود تجربه ناب معماری ايرانی ، در ايران امروز عموما نشانی از آفرينش های معمارانه در ايجاد فضاها نيست ، جايگاه تکنولوژی مدرن به عنوان ابزار برپا کردن معماری درست درک و دريافت نشده و بسياری از ظرافت ها ،به ويژه چگونگی به کارگيری طبيعت در ساخت فضا، فراموش شده است. )
سوم _ ساحت آفرينش حِکمی فضا ، که به عالم معنويت تعلق دارد ، به هويـت می پـردازد و موضوعی فرهنگی( Cultural )است؛ و سعی مي کند تا بر اساس ارزش های دينی و سرزمينی ، مفاهيمی را در شهر و معماری امروز ايران تبلور کالبدی بخشد که نشان از هويت جامعه داشته باشند.
تصوير 3 ) ساحت های سه گانه معماری و ابعاد وجودی انسان ( مأخذ : کرامتی، 1386 )
مراحل ارتباط انسان با فضای ساخته شده |
ابعاد حيات انسان |
نيازهای روانی انسان |
سطوح دريافت انسان از محيط |
||
انسان |
مظاهر طبيعت |
فضای ساخته شده |
احياء شهر اسلامی |
روانشناسی محيطی |
ادراک محيط |
گام اول : تأمين آسايش فيزيکی |
عناصر اقليمی و زيرساختی |
ساحت اول : مهندسی ساختمان ( Physical Matter) |
بُعد جسمانی |
نيازهای فيزيولوژيک و ايمنی |
سطوح استحکام ، قابليت و عملکرد |
گام دوم : رسيدن به آرامش روانی |
؟ |
ساحت دوم : هنر معماری ( Social Matter) |
بُعد نفسانی |
نياز به تعلق داشتن عزت نفس و خودشکوفايي |
سطح ارزشی و عاطفی |
گام سوم : تجربه سلوک روحانی |
دارای بار مفهومی هويتی و معنوی |
ساحت سوم : حکمت آفرينش مکان ( Cultural Matter) |
بُعد روحانی |
نياز به شناختن و زيبايي |
سطوح نشانه ای و نمادين و رمزی |
3_1 ) معماری : موضوعی اجتماعی
تصوير 4) سلسله مراتب موضوعی معماری ، از مرحله جسم تا مرحله روح( مأخذ : کرامتی، 1386 )
معماری ، به عنوان هنر ، موضوعی اجتماعی( Social Matter ) است ؛زندگی در فضای شهر و معماری ، مرکز ثقل و نقطه آغازين برای حضور در اين ساحت است. اصل دانستن زندگی ، انسان را در مرکز توجه قرار می دهد و تلاش برای ايجاد و ارتقاءکيفيتفضای ساخته شده ، گستره مکانی و مؤلفه های طبيعی را پررنگ می گرداند. معماری ، معطوف به آزمون روش های با هم سرشتن فضای انسانی با فضای ساخته شده به وسيله دستمايه های طبيعی و مصنوع ، برای شکل دادن به متن معمارانه است.
آنگاه که معماری موضوعی اجتماعی است ، معمار ، هنرمندی است که برای مخاطب يا مخاطبانی می نويسد. در اين ساحت ، دو تعريف برای معماری قابل تبيين است :
- معماری : مواجهه هنرمند معمار با جهان پيرامون است.
- معماری : هنر سازماندهی فضای زندگی انسان ها است.
معماری _ آنگاه که مواجهه هنرمند معمار با جهان پيرامون است _ با گونه شعر همانندی هايی دارد. اين معماری ، از درون می جوشد و حالات و احساسات فرد مؤلف ( در اينجا : معمار ) را بيان می کند. اين معماری ، تک گومند و تنديسگون است.
در مقايسه با نوشته و متن ،معماری_ آنگاه کههنر سازماندهی فضای زندگی انسان هااست _ به گونه رمان نزديک است ؛ شخصيت ها را تعريف می کند ، مخاطب را با داستان همراه می گرداند ، فصل های کتاب را پيش روی او می گستراند و هر دم او را با واژه و جمله و ماجرايی تازه روبرو می گرداند. مخاطب ، شخصيتی است که متن اثر معماری را زندگی می کند.
اين معماری ،چندگومنداست ، منعطف و پويا است ، ودلالت بر حضور ديگری نسبت به مولفمی کند. ديگری ، همان انسانی است که فضای اثر برايش تدارک ديده شده است و آماده است که با حضور او زندگی يابد.
4_1 ) فضای ساخته شده : قالب بيان هنر معماری
تصوير 5 )همانندی متن و اثر هنری و جايگاه گستره واژگان در شکل گيری اثر( مأخذ : کرامتی، 1386 )
گفتار، جنبه فردی زبان است ؛ همان گونه که در هنر ،حالت بيان ، برگزيده هنرمند است و انتخاب او؛انتخابی آگاهانه و يا برخاستـه از ضمير ناخودآگاهش. چگونگی بيـان احساس ، از فردی به فرد ديگر تغييـر می کند ؛ همان طور که ، گفتار ، نحوه کاربرد زبان است در نزد هر شخص.
زبان، جنبه اجتماعی زبان است ؛ متشکل ازيک نظام از عناصر و پيوندهايی است که در بنياد همه اظهارها قرار دارد.هنر، زبان بيان احساس است ؛ هر شاخه ای از هنر قالب بيان خودش را دارد. قالب بيان ، جنبه عمومی هر شاخه از هنر ، برای همه هنرمندانی است که در آن ، به آفرينش اثر می پردازند. به استناد تعريف ، قالب بيان ، نظامی از عناصر و پيوندها است در بنياد همه اظهارها در هر شاخه از هنر.
قالب بيان ، دستگاهی است از علايم قراردادی که بين هنرمندان هر شاخه از هنر مشترک است و برای بيان احساس و ارتباط با انسان ها به کار گرفته می شود؛ نظامی است تغييرپذير و زنده در فرايند زمان.پس ، در هنر معماری ، هر واحد فضای ساخته شده قالب بيان است و صفحه های عمودی ، افقی يا مورب ( چهار ديوار و يک سقف و يک کف ) که ساختار هر واحد فضايي ( هر واحد فضای ساخته شده ) را می سازند ، حتما سه کليدواژه اصلی زبان بيان معماری هستند.
به استناد اين تعريف در زبانشناسی که :گفتـار، جنبه فردی زبان و نحوه به کارگيری آن نزد هر فرد است ، در زبان بيان معمـاری ،حالت بيان، جنبه فردی معمـاری است وخاص هر هنرمند معمار است.پس ، اگر معماری ، بيان احساس هنرمند در قالب فضـای ساخته شده باشد ، بيان احسـاس او در چارچوب يک نظام ( دستگاه يا ساختار زبانی ) ميسر شده است که متشکل از عناصر زبان بيان معماری است ؛ به عبارتی ديگر ، هنگامی که معمار ، از دستمايه های ( مصنوع يا طبيعی ) خلق حالت بهره می گيرد تا احساسی را بيان کند ، اين دستمايه ها ، از عناصر اصلی به کار گرفته شده در فرم فضا ( قالب بيان ) بوده اند و در بنياد آن دستگاه زبانی _ در حيطه هنر معماری _ قرار داشته اند ؛ به تعبيری ديگر ، کليدواژگان منتخب او برای بيان معماری بوده اند. چون ، به نظر می رسد که ، اگر زبان جنبه اجتماعی زبان باشد ، گستره واژگان ، اول بار در اين ساحت برای مخاطبان تعريف شده است و به واسطه تبيين اين واژگان اصلی است که نظامی با پيوندهای بنيادين شکل گرفته است. به همين دليل ، وقتی واژه در گفتارِ فردی به کار گرفته می شود برای همگان شناخته شده است. ( گرچه ممکن است منظور گوينده را فهم نکنند يا برداشت ديگری از محتوای آن داشته باشند که موضوعی مربوط به ساحت معنا است و بحث در مورد آن در چارچوب اين نوشتار نمی گنجد. ) ضمن اين که _ به استناد تعريف کارل گوستاو يونگ از کهن الگو _ به نظر می رسد که ، هر دستگاه زبانی کليدواژه هايی دارد که در نزد قوم يا افراد سرزمينی که در آن قالب سخن می گويند ، شناخته شده اند و در نهاد آن ساختار زبانی رسوب کرده اند. مثلا ، واژه آب ، برای ايرانيان يک صورت کهن الگويی است که هنگامی که در شعر نو به کار گرفته می شود نيز ، با سرشت ايرانی ارتباط برقرار می کند : " مردمان سرِ رود ، آب را می فهمند. ..." ( سپهری )
همين طور در دستگاه زبان طراحی شهری ايرانی ، " مسجد " کليدواژه شناخته شده ای است که بر استخوانبندی اصلی شهر قرار دارد ، يعنی از عناصر بنيادين قالب بيان زبان طراحی شهری ايرانی است ؛ در صورتی که ، در يک دستگاه زبان طراحی شهری ديگر ، ممکن است همين واژه _ با وجود اين که شناسا است و در گستره واژگان ، شناخته شده است _ از کليدواژه ها نباشد و در فرايند جايگزينی واژه ها بر استخوانبندی کالبدی ( نظام علايم قراردادی زبان ) شهر اولويت نداشته باشد؛ به عبارت ديگر ،اگر واژه ای در گستره واژگان يک دستگاه زبانی تعريف نشده باشد ، اصلا فهميده نمی شود؛ پس ، در گفتار (حالت بيان ) نيز جايي ندارد. گستره واژگان ، در پس زمينه قالب بيان _ به عنوان جنبه اجتماعی زبان _ قرار دارد ، ( تصوير 5 ) و در هر شيوه بيان ، تعدادی از واژگان اين گستره در مقام اول بر استخوانبندی قرار می گيرند و ديگر واژگان ، به نفع آن ها به کنار می روند ، يا کمرنگ می شوند. مثلا ، در شيوه بيانی معماران معاصری همچون رم کولهاس ، زاها حديد و دانيل ليبسکيند انواع نورهای مصنوعی و بافت های صيقلی و مات ، همنشين سه واژه ديوار و سقف و کف می گردند تا جمله ها ساخته شوند و فرم جوهری اثر معماری ، هست شود ؛ ولی در کليسای رونشان لوکوربوزيه ، نور _ در جوهر اثر _ با سه واژه ديوار و سقف و کف همنشين شده است ؛ و به استناد دستاوردهای بازخوانی تجربه های معماری ، اين مقاله ، در تلاش برای تبييننسبت نور و آب و باد و گياه و ... با سه کليدواژه ديوار و سقف و کف ،در تجربه ای است که به عنوانخانه ايرانیشناخته شده است.
5_1 ) مظاهر طبيعت : واژگان زبان بيان معماری
تصوير 6 ) سه گانه " انسان ، طبيعت ، معماری "و مؤلفه های شکل دهنده فضای زندگی( مأخذ : کرامتی، 1386 )
کار معمار ، سازماندهـی فضای زندگـی انسـان ها است ؛ و شکل فضـای زندگی ، حاصل تعامل و برهم کنش مؤلفـه های سه گانه " انسان ، طبيعت ، معماری ". با اين فرض ، " فضای زندگی شهر و معماری"، برآيند سه گستره " فضای انسانی" ، " فضای طبيعی" و " فضای ساخته شده" خواهد بود.
به اين ترتيب ، همواره تعاملی بين اين سه بايد باشد تا توازن در شکل و کارکرد فضـای زندگی برقرار شود و حالت مطلوب ، برای فضای زندگی شهر و معماری ، وقتی است که هر سه جزء آن ، هم زمان و هم مکان باشند ؛ به اين معنی که ، پيوسته در فضای زندگی شهر و معماری ، معاصرسازی صورت گيرد و حدود فضايی بازتعريف شوند ؛ به شرطی که هيچ يک از سه گستره ، به نفع دو گستره ديگر حذف نگردد و همواره ، تعادل در ميزان اثرگذاری هر يک از اين سه ، بر فضای زندگی برقرار باشد.
نتيجه اين که ، رابطه معماری و طبيعت ، حداقل در دو سطح قابل بازشناسی است:
- مقياس کلان ، که در آن طبيعت زمينه است و معماری متن.
- مقياس خرد ، که در آن طبيعت جزئی از متن معمارانه است.
در مقياس خرد _ که موضوع اين نوشتار است _ طبيعت ، به شکل يک کل واحد ، در متن معماری قرار نمی گيرد ، بلکه به سطح اجزايش ، نور و آب و باد و گياه و ... ، فرو می کاهد ،از اصل منتزع می گرددو به شکل عناصر معمارانه ،توسط معمار ، بازتوليد می گرددتا اجزايش ، مظاهر طبيعت باشند که برای تدوين متن در فضای ساخته شده به کار گرفته شده اند. در واقع ، مظاهر طبيعت ، واژگانی هستند که در کنار ديوارها و سقف ها و کف ها ، برای سازمان دهی فضاي شهر و معماری به کار گرفته می شوند ؛ و با اجزاء طبيعت ، که برای آرايش و پوشش پيش زمينه ها يا پس زمينه ها در فضاهای ساخته شده مصرف می شوند، يکی نيستند. ( برگرفته از تادائو آندو ، 1990 )
تصوير7 )-چپ : طبيعت زمينه ( مقياس کلان )-راست : طبيعت متن ( مقياس خرد )( مأخذ : کرامتی، 1386 )
فضايی که يک اثر معمارانه پيش روی می نهد ، حاصل برابر نهادن خطوط هندسی منتظم يا نامنتظم ، با آن چيز ( يا چيزهايی) است که ديده شدن اشياء و ادراک عمق ها و فاصله ها را ممکن می گرداند.چيزهايیمثل نورها ، صداها ، جريان هوا ، رنگ ها و بافت ها و ... ،که دستمايه آفرينش اثر قرارمی گيرندو با خطوط هندسی مورد نظر معمار در می آميزند تافرم( ذات ، ساختار )جوهری اثر معمارینمايان شود. با استناد به تجربه های برتر معماری معاصر ، اين دستمايه ها _ که حالت ها ياEffectsمورد نظر معمار را در همنشينی با هندسه ، پديد می آورند _ به دو گروه اصلی قابل تفکيک هستند :
- دستمايه های مصنوعی ، مانند انواع نورپردازی ها ، رنگ ها ، بافت ها و ... .
- دستمايه های طبيعی ، که عبارتند از : نور و آب و باد و گياه و ... ، که به عنوان مظاهر طبيعت ، از عالم بيرون منتزع می گردند تا در ميان خطوط ترسيم شده مورد نظر معمار ، بازتوليد شوند.
به کارگيری دستمايه های طبيعی نياز به مهارت فوق العاده معمار ، در ادراک و تجسم خلاقانه فضای سازماندهی شده ، پيش از طراحی دارد ؛ چون اين دستمايه ها :
- به عالم طبيعت تعلق دارند وبايد از آن منتزع گردند تا رام شوندو قابليت به کارگيری در فرم جوهری اثر معمارانه را پيدا کنند.
- کاملازمانمند و مکانمندهستند و به کارگيريشان ، نيازمند نوعی شناخت عميق از گردش دوری عالم و هم آوايی با آن است. نور ، بسته بهآسماناست وآب ، وابسته بهزمين؛باد،جهتدار است وگياهان ، ازگردش فصل هاتبعيت می کنند.
در مقايسه با تجربه های برتر معماری و طراحی شهری امروز مغرب زمين ، به نظر می رسد که ، معماری خانه ايرانی تجربه ای بسيار موفق در اين زمينه بوده و به کارگيری مظاهر طبيعت ( به عنوان فضای نرم ) و نشاندن آنها در کنار فضای هندسی ( به عنوان فضای سخت ) برای شکل دادن به فرم جوهری فضای زندگی خانه ، اصل کليدی آفرينش ها و نقش بندی های ناب اين معماری است ، که گونه گونی و تنوع فضاها را موجب شده ، معماری را از تک گومندی درآورده و آواهای متمايز را در آن طنين انداز کرده است.
2 ) ديروز :
1_2 ) خانه ايرانی : معماری گفتگومند
در فرانمايی ( بيان ) ، آفرينش موقعيت اصل است؛ هنرمند ، دستمايه های طراحی را به کار می گيرد تا حالتی را بيان کند و از احساسی سخن بگويد و دستمايه های طراحی ( عناصر نرم تن ) ، ابزار بيان او هستند؛ در معماری ، به عنوان هنری فرانمودی ( بيانگر ) ، نور و آب و باد و گياه و ... اشيائی هستند ، حامل بار احساسی و حالتی را در ذهن مخاطب اثر تداعی می کنند که صورتِ آن شئ ها را در ساحتی ديگر قرار می دهد و ارزش ابزاری و کارکرد هرروزه آن ها را کم اهميت جلوه می دهد. اعطاء بار احساسی به مظاهر طبيعت و به کارگيری آن ها به عنوان دستمايه طراحی ، آنگاه که در طول تاريخ تداوم می يابد ، نشانه ها و نمادها و رمزهايی می آفريند که صورت هايی کهن الگويی می شوند و در خاطره جمعی دينی و يا سرزمينی آدميان شناخته شده اند. زبانی که اين گونه شکل می گيرد ، رمزين است و اشياء معنادار ، صورتِ واژگان اين گستره زبانی را می سازند. هر انسانی ، بسته به بن مايه های احساسی اش و ميزان ادراکش از کهن الگوهای سرزمينی و مفاهيم ازلی ، از موقعيتی که در اين گونه هنر معماری تدارک ديده شده است ، برداشتی می کند و وضعيتی را تخيل و يا تجسم می کند.
به استناد دستاوردهای حاصل از بازخوانی تجربه معماری خانه ايرانی ، در اين تجربه ، آفرينش موقعيت اصل است. دستمايه های طراحی _ کهنور و آب و باد و گياه و ...هستند _اشياء معناداریاند که صورتِ واژگان گستره زبان بيان معماری ايرانی را ساخته اند. همهمنتزع از محيط طبيعیهستند و ارزش ابزاری و کارکرد هر روزه آن ها ، بسيار کم اهميت تر از ارزش بيانی آنها، به عنوان کليدواژه های سازنده متن معمارانه است. نکته اين جا است ، که با وجود محدوديت فرم جوهری معماری خانه ايرانی ، دامنه خلاقيت در به کارگيری اين عناصر معنادار ، محدود نبوده و از همنشينی هر کدام از اين عناصر نرم تن با سه عنصر سخت ديوار و سقف و کف ، بيش از يک واژه ساخته شده است که هر کدام معنايی و ارزشی و وظيفه ای در اين تجربه معمارانه دارند. در تجربه معماری خانه ايرانی ، هر کدام از مظاهر طبيعت _ نور و آب و باد و گياه و ... _ کليدواژه هايی هستند که هنگامی که با ديوارها ، با سقف يا با کف می نشينند ، حداقل سه موقعيت را ايجاد می کنند که هر کدام ، به تمامی از دو ديگر متمايز است. نور، که با ديوار است ، با نور ، که از مشبک طوقه گنبد به درون می آيد، تفاوت ذاتی دارد. آب ، که چون فرشی بر کف گسترده است ، همان آب ، که گاه به شکل باران ، به زندگی هر روزه جاری در خالیِ حياط وارد می شود ، نيست. باد ، که از بادگير به زير می آيد و بر کف حوضخانه می گذرد ، متفاوت با آن ديگری است ، که از ايوان ها به درون کوشک می آيد و می رود. درختان ، که ديوار محور حرکتی باغ را برساخته اند ، با درختان درون گودال باغچه ، که فرش کف اشکوب بالا را به غايت نرم گردانيده اند ، يکی نيستند. علاوه بر ايجاد سه موقعيت متمايزی که همنشينی هر کدام از مظاهر طبيعت با سه واژه اصلی برسازنده قالب بيان ( فضای ساخته شده نمونه ) ، در تجربه معماری ايرانی ، پديد آورده است ، در هر کدام از انواع همنشينی ها نيز ، اغلب بيش از يک موقعيت خلق شده و کليدواژه نرم تن اصلی به شکل های گونه گون و متنوعی متبلور شده است که هر کدام ، واژه ای ديگر است. برای مثال ، نور ، که چند رنگ است و با ارسـی به درون آمده است ، با نور ، که تک رنگ است و سه بخشـی و همراه با سه دری ، به درون راه يافته است ، تفاوت دارد. سايه ، که بر کف خالی حياط می چرخد و حرکت دوری عالم را با فضای زندگی همراه می سازد ، با سايه ، که فضای کف حوضخانه را سرد نگه می دارد ، يکی نيست. فرش آب ، که ايستا است و وقايع گردونه واژگون آسمان را در دلش می ريزد با آن آب ، که در باغ ، از کوشک تا عمارت سردر می دود ، يکی نيست.
همنشينی عناصر نرم و سخت در تجربه معماری خانه ايرانی ، از نوع هنر فرانمودی است ؛ بيان احساس در فضای زندگی ، اين تجربه را به ساحت مفاهيم ازلی و هويت سرزمينی رسانده است. در تجربه ايجاد فضای ساخته شده در ايران امروز ، اما ، نور و آب و باد و گياه و ... کليدواژه نيستند. نتيجه مشاهده شکل های ترکيب آن ها با ديوارها و سقف ها و کف ها ، موقعيت معناداری را نشان نمی دهد. ترکيب های دو به دو هر عنصر نرم با عنصر سخت نيز کامل نيست. در اين تجربه ، ديوار يا بسته و صلب است و يا بازشويی در آن تعبيه شده تا هر فضای ساخته شده ، به فضای ساخته شده ديگر _ يا به فضای ساخته نشده بين آن ها _ متصل باشد. بازشو ، اجازه عبور نور و هوا و آدمی ، يا فقط اجازه عبور نور و هوا را می دهد تا پاسخی به ضرورت های بهداشتی برخاسته از فيزيک انسان باشد.
تصوير 8 ) مقايسه شکل های حاصل از همنشينی عناصر
نرم و عناصر سخت
در تجربه معماری خانه ايرانی با تجربه ايجاد فضای ساخته شده در
ايران امروز ( مأخذ: کرامتی، 1386 )
امروز ، بازشو کليدواژه ای است که به جای همه کليدواژه هايی که از همنشينی نور و آب و باد و گياه و ... با ديوار در زبان بيان معماری خانه ايرانی پديد آمده بودند نشسته است. گاهی برای بازنمايی يک وضعيت ، شکل بازشوها از جايی نسخه برداری می شود. گاه ، حتی ، بازشو باز نمی شود ، فقط منظره ای از شهر را قاب می کند و نور روز را تأمين می کند. رديف درختان ، اما ، در پارک ها و خيابان های قديمی تر شهر ايرانی ، هنوز هم ديوارها را تعريف کرده و گذرگاه پياده ها را مرزبندی کرده است. سقف ، در تجربه ايجاد فضای ساخته شده در ايران امروز ، بسته و صلب است و نسبت و رابطه ای با مظاهر طبيعت ندارد. در فضاهای باز ، گشودگی آسمان اتفاقی است و موقعيتی را برای تخيل وضعيت پديد نياورده است ؛ در بهترين حالت سقف آسمان ، بازنمودی از طبيعت غيرشهری است و گاه تفاوت های ارتفاعی از دورنماهای شهری پوشيده از گياهان ، تصاويری مجازی به دست داده است. کف ، در اين تجربه ، سنگين و تيره است ؛ سايه ، خنکای نسيم و گودال باغچه ، در اين تجربه جايی ندارند. نظام حرکتی سايه ها _ که برخاسته از نظم حرکت دوری عالم است _ به کار گرفته نشده است. سطوح سبز در پارک ها و بوستان ها و سطوح باقيمانده حاصل از برش راه ها و بزرگراه ها _ که سبز هستند _ در تضاد با تيرگی فرش های مصنوعی کف فضاهای ساخته شده ، جلوه می کنند ؛ اما ، انسان ، نسبت به آن ها مخاطب بيرونی است و موقعيت تخيل وضعيت برای او فراهم نيست. فرش آب ، محور آب و گستره آب ، هم ، جای خود را به آبنما داده اند. آب ، ديگر صورتی کهن الگويی نيست که در هر شکلی بيانگر احساسی باشد و موقعيت های تازه ای را پديد آورد. نمايه آب ، خودِ آب را بازنمايی می کند. همان آبی که ، نياز همگان برای زنده ماندن است و از راه سيستم لوله کشی تأمين می شود.
2_2 ) تجربه حرکت دوری عالم در فضای خانه
معماری خانه ايرانی نظم درونی دارد ؛ اجزاء خود را در فرايند زمان شکل می دهد تاتوازندر فضا برقرار بماند _ توازنِ ميان انسان و فضای زندگی. زنده بودن و بيانگر بودن فرم جوهری فضای زندگی در خانه ايرانی ، آن را به سيستم های مجردِ دارای نظم درونی ، نظير زبان و رياضيات نزديک می گرداند. ساختارهايی که ، استخوانبندی ( نظم درونی ) دارند ، قواعد ترکيب و جمله بندی يا اصول نحو دارند و از واژگانی تشکيل شده اند که در آن دستگاه شناخته شده است ؛ و مهمتر اينکه ،زندگیدارند ، در فرايند زمان تغيير می يابند و در هر برش زمانی ، احساسزندگیهمان عصر و روح همان زمانه را انعکاس می دهند.
واسطه برقراری ارتباط ميان انسان و جهان پيرامون ، هر آن چيزی است که با حواس پنجگانه اش درک می کند. عامل ادراک آدمی ، حواس او هستند و عوامل ادراک شدن محيط ، نورها و آواها و بافت ها و رنگ ها وحرکتها است. انسان ، فضای زندگی را تجربه می کند. از منظر هابز ، " احساس تغييرات ، تجربه ای است که در ما رخ می دهد و آن عبارت است از ايجاد ارتباط بين حرکت هايی که از يک سو در جهان خارج رخ می دهد و از سوی ديگر ، حرکت های بسيار جزئی و خفيفی که اجزاء جسمی ما دارند. ... وجود حرکت های بيرونی ، موجب تأثيرپذيری حواس ما می شود." ( ميرعمادی ، 1382 ، 205 )
معماری خانه ايرانی ، سيستم بسته ای در حوزه علم استاتيک نيست که تعادلش با محيط تمام شده باشد ؛ بلکه زندگی دارد ، و هر لحظه در توازن با فضای انسانی قرار می گيرد ؛ خانه ايرانی برای اين که بتواند با انسان ارتباط احساسی برقرار کند ، کاملا ايستا و صلب ساخته نشده است. خانه ايرانی ، همانند ماشين هم نيست که لحظه ای به نيازی پاسخ دهد و لحظه ای ديگر ناتوان از پاسخگويی به نيازی ديگر ، رها گردد ؛ معماری اين خانه ، در حوزه علم ديناميک هم نمی گنجد.
خانه ايرانی ، به عالم مجردات تعلق دارد که دارای نظم درونی اند ، زنده اند و با انسان ارتباط برقرار می کنند.
در قلمرو استاتيک و در قلمرو ديناميک ، هندسه ساختمان ، يا شکل بيرونی ماشين حرف اول را می زند ؛ سازه ، کارکرد و شکل می توانند سه موضوع کاملا منفک از هم باشند. در عالم مجردات _ آنجا که معماری زبان بيان احساس هنرمند است _ فرم جوهری اصل است و سازه و کارکرد و شکل ، يگانه و جدايی ناپذيرند.
طبيعت ، دستمايه ای است که ، معماری را از هبوط به قلمروهای استاتيک و ديناميک می رهاند و در ساحت مجردات قرار می دهد. همان است که فضا را زنده می گرداند ، احساس حرکت دوری عالم را در درون فضا مقدور می کند و به هنرمند معمار امکان می دهد تا احساسی را در قالب فضای ساخته شده بيان کند. معماری خانه ايرانی هم ، به واسطه مظاهر طبيعت است که با انسان به گفتگو می نشيند و او را در فضای زندگی سهيم می گرداند.
تصوير 9 ) نسبت طبيعت با انسان در فضای خانه ايرانی( مأخذ : کرامتی، 1386 )
احساس حرکت دوری عالم يا تجربه جنبشی( Kinetic Experience )هنگام حضور در فضای خانه ايرانی ، در کنار ادراک بخشه های فضا به هنگامحرکت آدمی از ميان بخشه های متوالی ، که راپوپورت به تغيير سطوح ، زوايای حـرکتی ، سرعت و ريتم حرکت ، و حرکت به بالا و پائين نسبت داده و آن را احسـاس حرکت( Kinetics )معرفی کرده است ( توسلی ، ؟ ، 55 و 54 ) ، فضای زندگی خانه ايرانی را هست گردانيده است ، و زمينه گفتگويی که معمار به وسيله بيان احساس در فضا شکل داده ، آن را زندگی بخشيده است.
3 ) فردا :
1_3 ) بازتوليد معماری چندصدايی يا تکرار يکسانی بی پايان آپارتمان ها ...
اگر گستره واژگان معماری ، به سه واژه ديوار و سقف و کف محدود باشد ، فضای ساخته شده نمونه _ که حجمی است حاصل از ترکيب راست گوشه چهار ديوار و يک سقف و يک کف _ تنها حجم قابل ساخت در قلمرو معماری خواهد بود ؛ حجمی قابل تکرار، که توليد انبوه آن يکسانی بی پايان آپارتمان ها را رقم می زند و فضای مصرف شونده را جايگزين مفهوم فضای زندگی حاصل از خلاقيت معمارانه می گرداند. اگر فضای ساخته شده نمونه ، قالب بيان باشد که معمارِ هنرمند بر آن کار می کند ، آنگاه در هر آن ، امکان انتخاب واژگانی از گستره واژگان زبان بيان معماری هست ، که دستمايه بيان احساس ، در فضای هندسی قالب بيان ، برای معمارِ هنرمند هستند و موجب پيدايی بی نهايت حالت بيان برای آفرينش فضای خانه می شوند ؛ به شرطی که دانا بودن به چيستی اثر ، به معمار کمک می کند تا واژگان مناسب برای همنشينی با ديوار و سقف و کف را برگزيند و چگونگی صورت بندی گوهر فضای خانه را بيابد ، به فرم جوهری فضا بپردازد و سازماندهی بخشه های فضای زندگی انسان ها در خانه را _ به جای ايجاد ترکيب حجمی ساختمان _ در نظر آورد. فرم جوهری خانه ، به واقع حاصل همنشينی سه فضا است :
- فضای سخت ، که همان فضای هندسی قالب بيان ( چهارديواری يا فضای ساخته شده ) است.
- فضای نرم طبيعی ، که دستمايه طراحی است ، منتزع از محيط است ولی منتج از طبيعت مکان استقرار خانه است.
- فضای انسانی ، که اثر برای او طراحی می شود و با او زندگی می يابد.
تصوير 10 ) مقايسه روند توليد فضای ساخته شده ( ساختمان سازی ) با فرايند شکل گيری فرم جوهری خانه ( مأخذ : کرامتی، 1386 )
2_3 ) آواهای گمشده خانه ايرانی ...
مقايسه تجربه معماری ايرانی با تجربه ايجاد فضای ساخته شده در ايران امروز و تحليل شيوه توليد فضا در اين سرزمين ، در سده حاضر ، که در اين مقاله انجام شد ، مقدمه ای است برای ارائه راهبرد يا راهبردهای دستيابی به معماری نوين ايرانی برخاسته از هويت سرزمينی. تجربه ايجاد فضای ساخته شده در ايران امروز ، در مقايسه با تجربه معماری خانه ايرانی ، صلب و نامنعطف است. گرايش به سختی مطلق ديوار و سقف و کف در اين تجربه ، نشان دهنده خروج آن از ساحت معماری به مثابه هنر سازماندهی فضای زندگی انسان ها و بيان کننده بی اهميت بودن نرم فضای طبيعی به مثابه دستمايه طراحی است ؛ معماری خانه ايرانی ، اما، تجربه ای است که ، با تلفيق سنجيده مظاهر طبيعت و فضای ساخته شده ، موفق به آفرينش فضاهای گونه گون و متنوع شده و با مخاطب اثر ، به گفتگو نشسته است.
حضور هر تجربه در ساحت هنر معماری _ آنجا که معمار ، هنرمندی است که بر گوهر فضا کار می کند _ نيازمند به کارگيری دستمايه های طبيعی و يا مصنوعی برای بيان حالت در قالب هندسی فضا است ؛ و به کارگيری دستمايه های طبيعی است که ، در هر لحظه موازنه ميان مؤلفه های سه گانه " انسان " ، " طبيعت " ، "معماری " را برقرار می کند و دستيابی به کيفيت فضايی مطلوب را ميسر می گرداند. حصول کيفيت فضايی مطلوب نيز ، زمينه تبلور هويت سرزمينی و مفاهيم ازلی را فراهم می آورد و اثر را به ساحت حکمت هنر _ آنجا که معماری موضوعی فرهنگی است _ می رساند.
در تجربه ايجاد فضای ساخته شده در ايران امروز ، سه گانه " انسان " ، " طبيعت " ، "معماری" موزون و هماهنگ نيست. طبيعت _ نه در مقياس کلان ( به عنوان پس زمينه ) و نه در مقياس خرد ( به عنوان دستمايه طراحی ) _ در اين تجربه حضور ندارد ؛ و جايگاه انسان _ به عنوان مخـاطب اثر _ تعريف نشده است. او ، فقط مصرف کننده فضای توليد شده است. معمار _ که می تواند کيفيت مطلوب فضای زندگی را از ميان سه گانه " انسان " ، " طبيعت " ، "معماری" فراهم آورد _ از عرصه ايجاد فضای ساخته شده به دور است. کميت توليد فضا ، مقدم بر کيفيت زندگی در فضا است. کاربر فضا ، به عنوان موجودی اجتماعی که در فضای شهر و معماری زندگی می کند ، در نظر آورده نمی شود. فضا ، به نيازهای او حساس نيست و با او به گفتگو نمی نشيند. در تجربه معماری خانه ايرانی ، اما ، معمار _ که هنرمند است _ فضای ساخته شده را در ساحت هنر قرار داده است _ او با مخاطب به گفتگو نشسته است ؛ و معماری که حکيم است بيان معمارانه را به ساحت فرهنگ و هويت سرزمينی رسانده است. به کارگيری مظاهر طبيعت ، برای خلق اثر ، اين طی طريق را ميسر گردانيده است.
تجربه ايجاد فضای ساخته شده در ايران امروز ، مفاهيم ازلی و هويت سرزمينی را _ به روايتی امروزين _ متبلور نمی گرداند ، چون خارج از قلمرو معماری ايستاده است. حضور اين تجربه در عالم معنا ، نيازمند پيمودن سه گام متوالی در قلمرو معماری است. تجربه ايجاد فضای ساخته شده در ايران امروز ، حضور در اين سه مرحله را درک نکرده است. در اين تجربه ، شکل و سازه و کارکرد موضوعاتی جدا از هم هستند ؛ فضا ، ارزش مهندسی ندارد ؛ جدايی شکل و سازه و کارکرد ، معماری را حذف کرده و مهندسی ساختمان را به جای آن نشانده است. گام يکم برای حضور تجربه های ساخت فضا در قلمرو معماری ، يکپارچگی شکل و سازه و کارکرد است. در اين ساحت از قلمرو معماری ، فضای ساخته شده ارزش ابزاری دارد و معمارِ مهندس آن را برای زيست گروه های انسانی تدارک ديده است. او معماری است که سازه ها را به خوبی می شناسد و می تواند آنها را برای ايجاد شکل های فضايی تازه به کار بگيرد. اگر فضای ساخته شده دارای ارزش مهندسی باشد ، آنگاه می تواند در ساحت هنر معماری قرار بگيرد و به عنوان موضوعی اجتماعی مطرح باشد ؛ تا توقعات نفسانی انسان ها را برآورد و نيازهای روانی ايشان را پاسخ گويد و فضايی باشد برایزندگی. در اين مرحله ، معمار ،هنرمندیاست که بر گوهر فضا کار می کند و با بيان احساس در قالب فضای ساخته شده،با انسان ها به گفتگو می نشيند.او دستمايه های طراحی را در هندسه فضا به کار می گيرد تا فرم جوهری فضا را بسازد و فضای زندگی را شکل دهد ؛ و در سرزمين ايران ، اگر دستمايه های طبيعی را به کار بگيرد ، امکان گام نهادن به ساحت سوم ، آنجا که معماری موضوعی فرهنگی است ، ميسر خواهد شد ؛ چون ، مظاهر طبيعت ( نور و آب و باد و گياه و ... ) در خاطره جمعی ايرانيان ، صورت های کهن الگويی شناخته شده ای هستند که ، نشانه ها و نمادها و رمزهايی از عالم ديگر را در اين عالم می نمايانند ، فضاها را ارزش مکانی می بخشند و محيط را معنادار می کنند. ارزش مفهومی فضا _ در خاطره سرزمينی ايرانی _ برخاسته از طاق و قوس و مقرنس و گنبد نيست ؛ نور و آب و باد و گياه و ديگر مظاهر هستی ، که از ديوارها و سقف ها و کف ها به درون فضا آورده شده اند ، مفاهيم را هست گردانيده اند.
تصوير 11 ) جايگاه تجربه ايجاد فضای ساخته شده در ايران امروز ، در مقايسه با طی طريق معمار ايرانی از حضور مظاهر طبيعت تا حصول هويت سرزمينی و مفاهيم ازلی در معماری خانه( مأخذ : کرامتی، 1386 )
پس ، اگر تجربه ايجاد فضای ساخته شده در ايران امروز بخواهد با قدرت معماری ايرانی رمزپردازی کند و فضاهای دارای ارزش مکانی و معنايی ( به وسعت گستره خاطره جمعی ايرانيان امروز ) بيافريند ، بايد در اولين گام قلمرو معماری بايستد و در آغاز ، شکل و سازه و کارکرد را سه موضوع جدا از هم نپندارد. گنبد ، در تجربه معماری ايرانی شکلی نبود که برای ايجاد ارزش نمادين فضا با عنصری سازه ای اجرا شود ؛ گنبد ، خودِ سازه گنبدخانه بود که به نماد تبديل شد. هندسه گنبد ، اما ، با حضور نور جان می گرفت ، که دستمايه طراحی بود و در هر جا ، به صورتی پديدار می شد و همواره حرکت دوری عالم را با خود به درون گنبد وارد می کرد. صورت کهن الگويی اصلی ، نور بود ، که از عالم بالا ، برای انسان درون گنبدخانه پيام می آورد.تجربه ايجاد فضای ساخته شده در ايران امروز ، صورت های کهن الگويی اصلی را نمی شناسد.اما ، امکان رسيدن به ساحت معنا و تجربه سلوک روحانی محتمل است ، اگر اين تجربه _ پس از هماهنگ ساختن شکل و سازه و عملکرد _ مظاهر طبيعت را به عنوان دستمايه طراحی به کار بگيرد ، و در بنيان اثر ( آنجا که فرم جوهری ، فضا را می سازد ) ، با ديوارها و سقف ها و کف ها همنشين گرداند ؛ تا دوباره خاطره جمعی ايرانی با ادراک حسی هرروزه نور و آب و باد و گياه و ... درون فضاهای ساخته شده ، نسبت به اين صورت های کهن الگويی فعال شود و اتصال وجودی به عالم هويت سرزمينی و مفاهيم ازلی را از جامعه معماری طلب کند. آنگاه ، معماری که حکيم است ، معنا را در فضا متبلور گردانيده است.
تجربه ايجاد فضای ساخته شده در ايران امروز، طبيعت را در مقياس کلان ناديده گرفته است. اين تجربهبرای طبيعت ، ارزش اقليمی ، ارزش مکانی ، و ارزش فرهنگی قايل نيست.جغرافيای محلی را محترم نمی شمارد ، گستره مکانی خويش را نمی شناسد ، و آنقدر از اصل خويش به دور افتاده است که ، ارتباط ميان دو گستره طبيعی و فرهنگی را اصلا به ياد نمی آورد.
اگر در تجربه ايجاد فضای ساخته شده ، طبيعت ، دارای ارزش اقليمی نباشد ، عناصر طبيعی _ برای تنظيم شرايط محيطی فضای زيست آدمی _ مورد مداقه قرار نمی گيرند ؛ و اگر طبيعت ، دارای ارزش مکانی نباشد ، مظاهر طبيعت _ به عنوان دستمايه های طراحی فضا و خلق حالت _ به کار گرفته نمی شوند ، و اگر طبيعت ، ارزش فرهنگی نداشته باشد ، صورت های کهن الگويی به ياد آورده نمی شوند و نور و آب و باد و گياه و ... مفاهيمی را تداعی نمی کنند.
تجربه معماری ايرانی ، برای طبيعت ، ارزش اقليمی و ارزش مکانی قايل شد ، تا به آن ارزش فرهنگی ببخشد ؛ و عناصر طبيعی و مظاهر طبيعت را ( برای تأمين آسايش فيزيکی و برآوردن آرامش روانی آدمی ) به کار گرفت ، تا بتواند مفاهيم ازلی و هويت سرزمينی را به صورت کهن الگوهای طبيعی در فضای خانه ( و شهر ) متبلور گرداند.
تصوير 12 ) مراتب حضور طبيعت، در مسير پيش روی تجربه ايجاد فضای ساخته شده در ايران امروز، در مقايسه با طريق طی شده در تجربه معماری خانه ايرانی( مأخذ : کرامتی، 1386)
جمع بندی و نتيجه گيری :
گفته شد که ، اگر معماری ، هنر فرانمودی باشد ، جايی ، معمارِ هنرمند ، واژگان منتخبش را درون قالب فضای ساخته شده ، با ديوار و سقف و کف همنشين گردانيده است ، تا فضای زندگی انسان ها هست شود. اين گونه ، فضای ساخته شده از تکرار خارج می شود و فضای معمارانه شکل می گيرد ؛ فضايی مبتنی بر نظم فرم جوهری ، که زنده و پويا است ، با زمان تغيير می کند و با انسان همراه است. با سازماندهی فرم جوهری ، معمارِ هنرمند ، وضعيتی ثابت را به مخاطب عرضه نمی کند ، بلکه موقعيتی را فراهم می آورد تا انسان ، در وضعيتی در فضای اثر زندگی کند که خودش تخيل کرده است.
معماری خانه ايرانی با به کارگيری واژگان نرم تن نور و آب و باد و گياه و ... برای برساختن ديوارها و سقف ها و کف ها تبلور کالبدی يافته است. تجربه ايجاد فضای ساخته شده در ايران امروز ، اما ، فاقد فرم جوهری ( ساختار فضايی ) است. سازه بی شناسه تکرار شونده ، به جای آن نشسته است. فضای ساخته شده _ که قالب بيان است _ همان فضای تمام شده ای فرض می شود که ، فقط مناسب زيست است.زندگی کردن در فضای معمارانه ، جای خود را به زيستن در فضای ساخته شده داده است.سازمان دادن فرم جوهری خانه در تجربه معماری ايرانی ، بر سه اصل استوار بوده است :
- يگانگی شکل و سازه و کارکرد فضا
- انسان مدار بودن طراحی فضا
- به کارگيری طبيعت ( در هر دو مقياس کلان و خرد ) برای طراحی فضا
در آن تجربه ، هر کدام از مؤلفه های سه گانه " انسان " ، " طبيعت " ، "معماری" ، در توازن کامل با دوديگر است ؛ يگانگی شکل و سازه و کارکرد ، پيدايی فرم جوهری خانه را سبب می شود ومعماری که هنرمند است ، بابيان احساسدر قالب فضای ساخته شده با انسان به گفتگو می نشيند. مظاهر طبيعت ، واژگان نرم تنی هستند که در قالب سخت برساخته از ديوار و سقف و کف به کار گرفته می شوند تا جمله ای ساخته شود و احساسی بيان گردد.در تجربه معماری خانه ايرانی ، مظاهر طبيعت ( طبيعت در مقياس خرد ) ، آواهای تشکيل دهنده متن معمارانه بوده اند.
در تجربه ايجاد فضای ساخته شده در ايران امروز ، اما ، ايجاد امکان زيست هدف است ؛ سرعت توليد اصل است ؛ فضا ، برای گروه های انسانی ساخته می شود. کارکرد فضا ، موضوعی ثانويه است ، که اغلب با تغيير دکوراسيون داخلی قابل دستيابی است. در تجربه ايجاد فضای ساخته شده در ايران امروز ، بيان احساس در فضای ساخته شده برای گفتگو با انسان ها و خلق موقعيت (فرانمود ) برای تخيل کردن و يا ايجاد وضعيت مناسب زندگی توسط انسان ها اصل نيست.
در حالی که ، معمار هنرمندی است که دستمايه های طبيعی و مصنوعی را برای بيان حالت به کار می گيرد ؛ و هنرمندی که دستمايه های طبيعی را به شکل آواهای گوناگون برای ساختن متن به کار می برد ، ممکن است که به کهن الگوهای سرزمينی اش نزديک شود.
منابع و مأخذ اين مقاله :
- اهری ، زهرا ، 1381 ،" تحليل دستور زبان طراحی در شالوده شهر اصفهان "، رساله دکتری شهرسازی ، استاد راهنما : دکتر سيد محسن حبيبی ، دانشگاه تهران.
- بلخاری قهی ، حسن ، 1385 ، درسگفتارهای" حکمت هنر شرق (1) _ هنر هندو "، فرهنگستان هنر جمهوری اسلامی ايران ، مرکز هنری صبا ، پائيز و زمستان.
- توسلی ، محمود ، ؟ ،" قواعد و معيارهای طراحی فضای شهری"، مرکز مطالعات و تحقيقات شهرسازی و معماری ايران.
- لنگ ، جان ، 1381 ،" آفرينش نظريه معماری : نقش علوم رفتاری در طراحی محيط"، ترجمه دکتر عليرضا عينی فر ، دانشگاه تهران. _ مطلبی ، قاسم ، 1380 ،" روانشناسی محيطی ، دانشی نو در خدمت معماری و طراحی شهری "، هنرهای زيبا ، شماره 10 ، زمستان 1380 ، صص. ( 67 _ 52 )
- ميرعمادی ، سيدعلی ، 1382 ،" شناخت ذهن و زبان در گذر زمان "، نشر ورجاوند.
- نقی زاده ، محمد ، 1381 ،" تأثير معماری و شهر بر ارزش های فرهنگی "، هنرهای زيبا ، شماره 11 ، صص. ( 76 _ 62 )
مقاله برگرفته از رساله دکتری نگارنده ، با عنوان " همنشينی نرم فضا و سخت فضا در معماری ايرانی" است ، که در دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقيقات به انجام رسيده و در بهمن ماه سال 1386 داوری شده است.
دکتر غزال کرامتی : استاديار و عضو هيئت علمی گروه معماری دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی