تعداد بازدید :1777
در شهر
قرار بود از مهارت شهرنشينی و هنر زيستن در شهر بنويسم، ولی آنچه ذهن مرا به خود مشغول کرده "حق" شهرنشينيست وحقوق زيستن در شهر ونه هنر آن.
تاريخ و فرهنگ و هنر ما شرقيها پر است از اخلاقيات و شعر و ادبيات
و لطايف النصايح
و اين افتخار ماست.
حضور اجتماعی ما بر پايه اخلاقيات،
و گله ما از هم و گه گاه شايد کهنسالان از نسل جوان، از بی اخلاقی
ديگری.
گوِیی هنوز شهر دور است و ما خسته و خاک آلود از بار سفر در
کاروانسرايی آرميده.
آرامی کاروانسرا نه از بابت مديريت جهان شمول مسئولين کاروانسراهای
زنجيره ای، بلکه فقط از خستگی ما و کنج گرم ديوار گلی کاروانسرا و
مهماندوستی کاروانسرا بان است.
بله شهر دور است و آن جا که ما زندگی ميکنيم شهر نيست.
نقشه قديم آن را نگاه کنيد
محلههای قدیمی تهران
تهران قدیم از چهار محله تشکیل شده بود با نامهای سنگلج، اودلاجان
(عودلاجان)، بازار و چالهمیدان.
در زمان ناصرالدینشاه قاجار چندین محله تازه در تهران ساخته شد به
نامهای ارگ، چاله حصار، خانی آباد، قناتآباد، پاچنار، پامنار، یافت
آباد، گار ماشین، گود زنبورکخانه، صابونپزخانه، گود عربها و دروازه
قزوین
محلههای نوساز شهر تهران (به قول ويکی پديا بيش از چهارصد محله)
در زمان پهلوی و پس از انقلاب ۱۳۵۷ شمار زیادی محله و شهرک در
محدوده کلانشهر تهران ساخته شد. برخی از این محلهها همان روستاهای
پیشیناند که گسترش داده شدهاند
بله مطلب همين جاست،
برخی از اين محله ها که ميتوان گفت اکثر آنها روستا های پیشیناند که
گسترش داده شدهاند. (نظر ويکی پديا)
وشهرک ها، خوابگاه های بزرگ ساختيم و شهرکشان ناميديم.
و در نهايت مجموعه ای از محلات را کلان شهر ناميديم.
آيا در ادبيات مدرن شهرنشينی " کلان شهر همان مجموعه شکل گرفته از
چندين شهر نيست؟
آيا شهر آنجايی نيست که تاتر و سينما دارد؟
آيا شهر مرکز فرهنگی، مسجد و مدرسه و دانشگاه و بيمارستان و مرکز
شهر، آنجايی که شهروندان بعد از خستگی روزی پر کار، همديگر را يافته و
در غم و شادی يکديگر شريک ميشوند، ندارد؟
آيا مسابقه ای برای طراحی مرکز فرهنگی فلان شهرک را به خاطر
داريد؟
ولی من به خاطر دارم فرا خوان مسابقه طراحی سر در ورودی يکی از
بزرگترينشان را.
آری دروازه شهر و نه مرکز شهر، آنچه سالها فاصله ما را با آنچه
ديگران شهرش مينامند بيشتر ميکند.
گفتم حق شهر نشينی و نه هنر آن
آيا حق شهروند از شهر، خِابانيست دراز که وسطش نرده آهنی و نامش
بولوار؟
آيا حق شهروند از شهر، همين دودآباديست که جويهایش توان چند لحظه
باران بهاری را نداشته و در عوض موشهايی چاق؟
آيا اهالی محلات ما قبل از اينکه ساکن کلان شهرشان بناميم، حق
نداشتند شاهد رشد پويای محله خود باشند و غرور زيبای روستايی سابق و
شهروند شهری با امکانات زيربنايی و رو بنايی يک شهر امروزی؟
بله شهروند خوب بودن در اين شهر هنر است.
ولی شهر خوب داشتن، حق شهرونديست.
داريوش زمانی مهر ماه هزاروسيصد و نود