تعداد بازدید :2741
هنگامی كه در سال 1099، اورشلیم به دست سپاهیان صلیبی افتاد، فاتحان مسیحی چنان مسحور زیبایی مسجدالاقصی و گنبدالصخره آن شدند كه باوجود تنفر از دشمنانشان، بهجای ویران كردن، مسجد را بدون كوچكترین تغییری به كلیسا تبدیل كردند و مشابه آن را بعدها در ساختن بسیاری از كلیساهای اروپا از جمله "تمپل چرچ- لندن" بهكار بستند. از آن پس قلاع نظامی به سبك قلعههای اسلامی ساخته شد و پیروی از سبك خانهسازی ااسلامی در سراسر اروپا رواج یافت. آنانكه در آغاز تردیدی در برتری نیروی نظامی خود نداشتند و منتظر بودند كه با دشمنی نادان و كینهتوز روبهرو شوند، دیری نگذشت كه دریافتند مسلمانان دارای آنچنان تمدن و فرهنگ خیرهكنندهای هستند كه میبایست در مقابلش به تواضع سر فرود آورد.
امروزه بسیاری از بناهای باشكوه سراسر اروپا و آسیای صغیر و یادآور دورههایی است كه تبادل فرهنگی میان اروپاییان و مسلمانان (چه در زمان صلح و چه در زمان جنگ) رونق بیشتری یافت. در اواخر قرن پانزدهم امپراتور شارل پنجم كه بنای باشكوه الحمراء (غرناطه- اسپانیا) را برای سكونت خود نامناسب دید، در كنار آن قصری ساخت كه یكی از خالصترین نمونههای معماری رنسانس اسپانیا بهشمار میرود و اگرچه امروزه الحمراء قصر شارل را به كلی در محاق افكنده، معهذا این دو بنای فاخر در كنار یكدیگر نمونههایی گویا از محصول گفتوگوی فرهنگی در حوزه معماری جهان هستند. تجزیه و تحلیل شناخت ما درباره این تبادلات و فلسفه و روح آن (در ایران و جهان) نیاز به نگرشی نو در تاریخ و اندیشه معماران دارد كه (اگر صورتپذیرد) كمترین نتایج آن ایجاد تغییر بخش اعظمی از تلقی و آموزش و عملكرد معماری و شهرسازی ما خواهد بود.
اگر بخواهیم امروزه در یك گفتگوی فراگیر جهانی در حیطه اندیشه معماری و شهرسازی مطلبی با ارزش برا ی ارائه داشته باشیم باید تاریخ معماری و میراث آن را با دیدی جدید به سنجیم و از نو بنویسیم1 این بدان معنا نیست كه با نفی تمدنهای دیگر بعضی نظریات سیاسی را تقویت و شكلدهی كنیم، اما توجه داشته باشیم كه میان اندیشمندان ما در زمینه بزرگداشت فرهنگ معماری گذشته گرایشهایی متمایزی وجود دارد. پژوهش و تاریخنگاری درباره فرهنگ پرشكوه معماری ایران (به مثابه انجام یك تجزیه و تحلیل مجدد و اساسی از تاریخ معماری ایران) نه تنها موجب آشكار شدن جهانبینی و جلوههای فراوان آن خواهد شد، بلكه مناسبات جهانی آن (گاهی در همزیستی و گاهی در تضاد) با جلوههای معماری و شهرسازی سایر تمدنها را آشكار خواهد كرد.
شناخت همبستگی یا تفاوتهای گوناگون میان اندیشه معماران در میان ملتها این فرصت را لااقل برای فرهیختگان و صاحبنظران در حوزه معماری و شهرسازی پیش میآورد كه به آنچه داشتهایم و داریم بهنظری متفاوت بنگرند و دیدگاهها و نگرشهایی نوین با اهداف و ابداعی جدید را تكامل بخشند. این كار میبایست جبراً، بر زمینههایی بر ادراكات قابل انعطاف در زمینه فلسفه و اندیشه معماری ایران در شرایطی تكیه كند كه سنتهای نیرومند پژوهشگری در جهان و فشار ناشی از حجم عظیم اطلاعرسانی و انتشاراتی معاصر، انجام هرگونه نگرش را تحتالشعاع خود قرار میدهند.
آنچه مورد امید است، ذهنهای مشتاق بهویژه در نسل معماران جوان برای درك جدیدی ازآموختههاست و نیز گرایشی است فزاینده كه در ارزیابی تاریخ معماری خود بهكار میبندند. زمانیكه این كار صورت گیرد، معماران جوان آموختههای خود را مرور میكنند تا از میانشان چیزی برای ارائه و چالش بیابند. وظیفه اندیشمندان ما در حوزه معماری و شهرسازی جوابگویی به این نیاز است. اگر این امر خطیر امروز هم آغاز شود، چندان دیرنیست.