تعداد بازدید :2586
دكتر سیروس
باور :
فعالیتهای ساختمانی همواره بهگونهای مداوم وجود داشته است و عوامل
مختلفی در مسیر و جهت فعالیتها تأثیر میگذارد كه مهمترین آنها را
در سطح مملكتی میتوان بهصورت زیر خلاصه كرد.
- برنامههای ساختمانی دولت در سطح مملكت و فعالیت مهندسان مشاور
- تغییرات سریع جمعیت شهرها
- افزایش سطح درآمد ملی و نحوه فعالیتهای بخش خصوصی
- بهوجود آمدن قوانین شهرسازی، طرحهای جامع شهری و مقررات خاص حاكم بر ساختمان
- مسیر حركت معماران و نقش انجمن معماران، نحوه اجرای كنكورهای معماری
- آموزش معماری
- تحولات فنی و فنآوری
دهه سی، دوره معماری التقاطی است، اكثریت با معمارانی بود كه مطابق با ذوق و سلیقه بازار و مشتریهایی كه دور آنها جمع شده بودند، هر روش و شكل و مصالحی كه آنها میخواستند برایشان به اجرا درآورند. دوره، دوره فعالی در ساخت و ساز بود.
درصد زیادی از كارهای معماری در مقیاس مسكن توسط دانشجویان دانشكدههای هنرهای زیبا انجام میشد و معماران به نام گذشته در این جامعه نوپا، جایی نداشتند و اصولاً به فراموشی سپرده شده بودند. آنها كه در دولت و دربار اسلام و رسمی داشتند، چون فروغی، فرمانفرمائیان و ظفر ... به كارهایی در مقیاس وسیع مشغول بودند و توجهی به روند و توسعه معماری »كوچك« نداشتند. جو آموزشی هم به همین منوال در دانشكده معماری از بین رفته و به فراموشی سپرده شده بود. دانشجویان بهدنبال اساتید و اساتید سر دركار خود فرو كرده بودند.
در دهه چهل، بهعكس آشفتگی و نابسامانی دهه گذشته، با ورود عدهای از دانشجویان این دانشكده كه برای ادامه تحصیل به خارج رفته بودند، دوره جدید و پویایی در دانشكدههای معماری آغاز شد. این گروه از فارغالتحصیلان، تمام وقت و همت خود را به كار برنامهریزی برای آموزش مدرن در معماری صرف كردند و به كلی برنامههای قدیم را به كنار گذاشته و روش مكتب نوینی را در آموزش و فلسفه معماری روی كار آوردند و خود شروع به تدریس آن نمودند.
در اثر پدیده روشنفكرانهای كه از همه سو در فلسفه و آموزش معماری ایجاد شده بود، عده معدودی هم در عمل دست به طرح و اجرای معماری در مقیاس »كوچك« زدند كه بهطور كلی روش و روند التقاطی و بازاری دهه سی را درهم شكست و به معماری شكل و نمودی نوین و برجستهای داد كه كاملاً با دهه پیشین متفاوت بود.
بعد از ایجاد سازمان برنامه و متشكل شدن فعالیتهای ساختمانی دولتی و سرمایهگذاری دولت در رشتههای عمرانی، گونهای فعالیتهای جدید دولتی بهوجود آمد بهطور كلی برسرنوشت كلیهساختمانهای بزرگ و گرانقیمت در سطح كشور حاكم شد و درنتیجه طبقه جدیدی از گروههای متشكل مهندسان فنی و مهندسان معمار (آرشیتكت) بهنام مهندسان مشاور تحتنظر سازمان برنامه و بودجه بهوجود آمد كه بهتدریج طرح و اجرای قسمت اعظم فعالیتهای ساختمانی، یعنی كلیه ساختمانهای دولتی و نیمه دولتی و وابسته به دولت را در دست گرفتند.
این مهندسان مشاور كه در بخش معماری تعدادشان حدوداً به بیست مشاور میرسید، بهطور تقریبی از نظر ریالی تا 70 درصد كارهای عمرانی و ساختمانی را در دست داشتند، اینان كه مجری خواستها و احتیاجات دولت بودند، عامل بسیار مؤثری در كلیه شئون معماری بهشمار میرفتند بهگونهای كه میشد آنها را عامل تعیینكننده نامید. این مشاوران با تسلط بر سندیكای مشاوران و معماران، در سمت و سوی حركت كلیه مهندسان مشاور حتی به لحاظ پرداخت دستمزد وسایر عوامل اقتصادی نیز عواملی تعیینكننده بهشمار میآمدند.
نحوه انتخاب مهندسان مشاور و نحوه تقسیم كار كه معمولاً بدون هیچنوع كنكور انجام میشد، نوعی سیاست و روش انحصاری در اجرای پروژههای سنگین قیمت دولتی بهوجود آورده بود كه اگرچه به لحاظ نظم و سهولت روابط دولت بامشاوران دارای نكات مثبتی بود، اما به لحاظ امكان سهیم شدن صاحبان حرفه معماری در فعالیتهای بسیار عظیم دولتی كه در آن زمان رقمهای فوقالعاده بزرگ را تشكیل میداد به شكل سدی نفوذناپذیر درآمده بود. نحوه كار مهندسان مشاور طراز اول بهصورتی بود كه حتی برای سهولت كار خود رد صورت عدم توانایی اجرای پروژهها بهخاطر كثرت آنها، استفاده از شركتهای خارجی در وهله نخست ترجیح قرار داشت و درمرحله دوم، طرحها به مهندسان و شركتهای غیرمشاور واگذار میگردید، گاهی این طرحها تا چندین بار دست به دست میشد، ولی به هر حال طرف دولت مهندسان مشاور شناخته شده خود او بود.
این رابطه خاص بین دولت، مشاوران و سایر مهندسان معمار و همچنین شكوفایی اقتصادی كه با دستپاچگی در امر ساختمان و عمران همراه بود نوعی شتابزدگی در طرح و اجرای پروژهها را دامن میزد. زیرا تقریباً به كلیه مهندسان مشاور بیش از ظرفیت و امكانات آنها كار ارجاع میشد و درنتیجه فرصت مطالعه، تحقیق و بررسی كافی برای ایجاد یك طرح اصولی باقی نمیماند و اكثریت طرحها به دست مهندسان كمتجربه انجام میشد كه آن هم زیر نفوذ و اعتبار مهندسان مشاور به تصویب و اجرا میرسید.باوجود وسعت فعالیت مهندسان مشاور و بهرغم تعداد فراوان ساختمانهای انجام شده به دست آنها هیچنوعی رابطه هماهنگی میان این بناها وجود ندارد و هر یك از آنهعا تجربهای مجرد بهشمار میآید. بهطور كلی هیچ یك بهصورت سرمشق و نمونه برای كارهای بعدی معماری عمل نكرده و جهتی را بهوجودنیاورده است.
اگرچه در برنامههای عمرانی پنجگانه آن زمان، وسعت فعالیتهای ساختمانی و بودجه آنها را سازمان برنامه و بودجه تعیین میكرد و به تصویب هیئت دولت میرساند و اگرچه سازمان برنامه نقش مدیریت عالی این فعالیتها را بهعهده داشت و باید هماهنگكننده كلی این فعالیت میبود اما در عمل، سازمانهای غیردولتی در انتخاب مشاور و پروژه ها مستقل و آزاد بودند. در نتیجه در بسیاری از موارد كسانی كه پروژهها را به تصویب میرساندند، شخص وزیر و یا مدیر كل ادارات مختلف دولتی بودند ومتخصصان فنی یا كمیتههای صلاحیتدار در این تصویب یا انتخاب، عملاً نقش نداشتند كه این خود در موارد بسیاری امكان سوءاستفاده را فراهم میساخت.
باتوجه به وسعت عملیات ساختمانی دولتی بهویژه در برنامههای چهارم و پنجم چنین انتظار میرفت كه دولت در بهوجود آوردن سبك معماری نقش و رهبر و ارشاد داشته باشد. ولی بهعلت نبودن مدیریت صحیح و تراكم كارها، ساختمانهای ساخته شده به دست مهندسان مشاور نیز در همان هرج و مرج كلی داخل میشوند و در بررسی تحلیلی نمیتوان از وجه تشابه میان این كارها صحبت به میان آورد.
شاید بتوان گفت كه در تغییر و تحول اساسیای كه در رابطه دولت، سازمان برنامه و بودجه و مهندسان مشاور بهوجود آمد، نحوه مستقیم كارها و نحوه اجرا، كنترل و نظارت در تمام مراحل، از مطالعات مقدماتی تا اجرای كامل هر پروژه، واجب بهنظر میرسید، اگر دولت میخواست و میتوانست نقش رهبری خود را در كارهای عمرانی بهدست آورد، ناگزیر بود در روابط موجود بین خود و مهندسان و معماران و بهویژه مقاطعهگران تجدیدنظر كند و با بهوجود آوردن ضوابط جدید و معیارهای مطلوب جهانی، دگرگونی اساسی در این روابط بهوجود آورد. به طریقی كه در عین اینكه اجرای كلیه پروژههای بزرگ در انحصار عدهای معدود درنیاید و صنف معمار بهطور كلی بتواند در اجرای پروژهها سهیم شود، نظم كلی و هماهنگی بین عوامل مختلف نیز حفظ گردد.
مسیر حركت معماران، نقش انجمن مهندسان معمار و نحوه اجرای مسابقههای معماری تا دهه بیست در ایران، دانشكده و مدارس عالی بهطور كلی در آموزش معماری مطرح نبود و معمار به كسی اطلاق میشد كه یا از طریق موروثی و یا تجربه شخصی در این زمینه اطلاعاتی كسب كرده باشد و معمارها سبكهای مشخص و سادهای را با استفاده از مصالح مشخص و ساده و تكنیك قدیم با ابعاد كوچك یا بزرگ بنا میكردند و جز در موارد استثنایی سیستم ساختمانها تقریباً تابع فرمی مشخص و معین بود.
این روال پذیرفته شده و درمورد قبول اكثریت مردم بود و برای این كار هیچ نوع ضابطه و معیاری وجود نداشت و از كسی مدرك یا تخصص ویژهای درخواست نمیشد. از آنرو كه در این میان، فعالیتهای عمومی جایی نداشتند، بناهای بزرگ مانند تئاتر، سینما، استادیوم و نظایر آن كه مستلزم داشتن تكنیك، علم و هنر معماری است بهطور كلی مطرح نمیشدند و در این شرایط بهوجود نمیآمد. ولی در مجموع بین ساختمانها نوعی هماهنگی و یكپارچگی وجود داشت و تمایل به نوگرایی و ابداع بسیار كم بود.
در زمانی كه در اروپای 1920 تا 1940 م (1300 تا 1320 ش) بزرگترین معماران دنیا متولد میشدند و بازار بحثها و فعالیتهای بسیار گسترده در این زمینه بسیار گرم بود، معماران این دیار همچنان به كار یكنواخت خود ادامه میدادند. طبیعی است مردمی كه در این خانهها زندگی میكردند نیز از معماری و مفهوم آن چیزی بیش از این انتظار نداشتند و معمار اصولاً در بهوجود آوردن محیط زندگی جدید نقش چندانی نداشت. افزون بر این هیچگونه تشكیلاتی كه معماران به آن وابستگی داشته باشند و بتوانند از طریق آن تجربیات خود را متعادل كنند وجود نداشت. پس این زمان هنگامی كه از معماری صحبت میشود، منظور ساختمانهای تك و منفردی هستند كه گاه و بیگاه به دست معماران با استعداد ساخته شده و از ارزشهایی نیز برخوردار است.
با شروع دوره پهلوی و استفاده از معماران خارجی در برنامههای دولتی و بهخصوص پس از جنگ جهانی دوم و رواج ارتباطات و سپس با رونق گرفتن هنركده معماری و بازگشت دانشجویان معماری از خارج، تحولاتی عمیق و سریع در این زمینه آغاز شد و طبقه جدیدی از معماری تحصیل كرده دستاندركار ساختن شدند. در چنین شرایطی دیگر معماری به خانهسازی محدود نمیشد و عوامل متعددی در این زمینه بهوجود آمد.
با روشن شدن اذهان عمومی توقعات و تقاضای مردم از ساختمان تغییر كرده و وسیعتر شد و طبیعتاً نوع تازهای از معماری و روابط بین معمار، مهندس، صاحب كار ایجاد گشت كه بهتدریج بهصورت كنونی درآمده است.
روش آموزشی و علمی
از عوامل بسیار مهم و تعیینكننده در بهوجود آمدن معماری در تمام دنیا، دانشگاهها، مدارس عالی و تشكیلاتی هستند كه در امر آموزش علمی، عملی و هنری معماری نقش دارند و همچنین برنامههایی كه این مؤسسات طرح میریزند و بر طبق آن دانشجو را تربیت و آماده كار میكنند. بهعبارتی میتوان گفت كه عامل آموزش مهمترین عامل بهوجود آورنده معماری را با كیفیت بالاست.
مسئله آموزش آكادمیك معماری در مملكت ما قدمت چندانی ندارد و از سال 1319 كه دانشكده هنرهای زیبا در دانشگاه تهران بهوجود آمد شكلی واقعی بهخود گرفته است. از آن زمان تا دهه پنجاه دو مؤسسه مبتكر دیگر بهوجود آمد. یكی دانشكده معماری دانشگاه ملی كه در سال 1339 تأسیس شد و دیگری دانشكده علم و صنعت كه بعد از آن تأسیس شده است. علاوه بر آن مهندسان راه و ساختمان نیز رسماً اجازه طرح نقشه یافتند و دانشكده فنی از تأسیس دانشگاه تهران به بعد دستاندركار تربیت مهندس هستند.
تجربه كم و ظرفیت محدود دانشكدههای یاد شده كه تا سال 1343 تنها حدود 300 نفر مهندس معمار و صاحب امضاء به جامعه تحویل داده بود، دانشجویان ایرانی و دانشگاههای خارج از كشور رجوع كردند. بدینترتیب پس از ده سال تعداد معماران صاحب امضاء به چند هزار نفر رسید كه بیش از نیمی از آنان در خارج از كشور تحصیل كرده بودند.
در بدو تأسیس دانشكده هنرهای زیبا مدیران وقت، دانشكده هنرهای زیبای پاریس (بوزار) را بهعنوان الگو انتخاب كرده و كوشیده بودند كه كلیه برنامهها عیناً با برنامههای »بوزار« پاریس مطابقت داشته باشد. اینكار در آن موقع كاملاً منطقی بهنظر میرسید زیرا بوزار مشهورترین الگو و در اوج شكفتگی بود. استادانی كه شروع به تدریس كردند همگی فارغالتحصیل این مدرسه بودند. آندره گدار، محسن فروغی، هوشنگ سیحون، عبدالعزیز فرمانفرماییان، هوشنگ صانعی، حیدر غیابی و پرویز مؤید عهد كه همه از معماران خوب به شمار میروند و این دانشكده سر و صورتی دادند تا سالهای زیاد همین سیستم بر دانشكده هنرهای زیبای دانشگاه تهران حكمفرما بود.
سیستم »بوزار« تا زمانی قابل قبول بود كه معماری به مثابه هنر تلقی میشد و عوامل تكنیكی و اجتماعی اهمیت امروز خود را پیدا نكرده بود. هنگامی كه با تسلط یافتن پیشرفتهای صنعتی و بحرانهای اجتماعی و اقتصادی، معماری نیز از صورت هنر صرف بیرون آمده و جنبههای تكنیكی، اقتصادی و اجتماعی آن اهمیتی معادل جنبه هنری آن پیدا كرد، طبیعتاً »سیستم« بوزار كه بیشتر به زیبایی خطها و موزون بودن حجمها و رنگها توجه میكرد دچار كمبود و نارسایی شد. زیرا كه دیگر معماری به گروه خاصی تعلق نداشت، به همه مردم متعلق بود و طبیعتاً میبایست به حل مسائل و مشكلاتی میپرداخت كه سیستم قدیمی دانشكده هنرهای زیبای دانشگاه تهران قادر به حل آن نبود. بهویژه كه به مرور زمان، شهرسازی بهعنوان علم اهمیت پیدا كرد.
تضاد بین آكادمیستها، هنرمندان و معماران كه در اواخر دهه 1960 میلادی در اروپا شدت گرفته بود به تدریج در دانشكده هنرهای زیبای دانشگاه تهران نیز مطرح شد. با تحولات جهانی تكرار مكررات برای دانشجویان ایرانی نیز امكان نداشت و آنها هم جنبههای مدرن تدریس، مانند تحقیق و آزمایش در آموزشهای معماری را طلب میكردند. این تضاد كه بهتدریج با وارد شدن فارغالتحصیلان سایر كشورها مانند فرانسه، ایتالیا، آمریكا، انگلستان و ورود آنها به دانشگاه برای تدریس تشدید شده بود در سال 1347 به بحران شدیدی منجر شد و درنتیجه در آن سال به كلی سیستم آموزش دانشكدههای هنرهای زیبا تغییر پیدا كرد.
دانشكده هنرهای زیبا دانشگاه تهران سعی كرد برنامهای جامع و كامل كه هم دانشجو برای ورود به اجتماع و شروع حرفه را برآورده سازد تدوین كند. برای این كار لازم بود كه مطابق با تغییرات اساسی كه در نحوه برنامههای آموزشی داده شده بود، از افراد جدیدی برای تدریس در سیستم جدید استفاده شود. چنین بود كه از سال 1348 دانشكده هنرهای زیبا كادر آموزشی 35 نفره دوباره شروع به كار كرد.
دانشكده معماری دانشگاه ملی ایران در آن زمان از سیستم امروز دانشگاههای ایتالیا تبعیت میكرد كه مسائل طراحی را با مسائل تكنیكی و اجتماعی در یك ترازو قرار میدهد و اگرچه كیفیت كار بهعلت نقص مدیریت بالا نبود ولی فارغالتحصیلان این دانشكده از لحاظ مقابله با مسائل مدرن تا حدی آموزش میدیدند.