امپرياليسم مرزها
بیش از ٣٠ سال پیش میشل فوکو درباره بحران پناهجویان در روزگار
خودش گفت. امروز يك بحران ديگر، بزرگترین بحران پناهجويان از جنگ
جهانی دوم به بعد، از سوریه و آفریقای شمالی سرازیر شده است و طبق
پیشبینی فوکو، فردا بحران دیگری در پیش است.
بازگشت جاودان
فوکو در مصاحبه سال ١٩٧٩، این پرسش را مطرح کرد: «خاستگاه» بحران
پناهندگی که هزاران ویتنامی و کامبوجی را کشته چیست؟ او نميپذيرد که
انگشت بر یک دشمن یا مقصر خاص بگذارد؛ بلکه ردِ شرایطی را ميگيرد که
باعث بروز چرخه وحشتناک مهاجرتهای اجباري ميشود و ما امروز مكرر
مشاهده میکنیم. این مهاجرتهای دردناك به گفته او، علائم بيماري
توسعه تاریخی است. منشأ آنها مرزكشيهايي است که روابط ما/آنها را
كنترل ميكند؛ روابطي که ريشه در استعمار کنونی دارند. تا وقتي این
شرایط پايهاي سیاست جهانی تغيير نكند جابهجایی تودههای مردم نهفقط
«دنبالهاي از گذشته بلكه حاكي از آینده» است.
وقتی حرفهاي فوکو را میخوانم، قرابت این بازگشت ابدی غمبار، مرا
سرد و كرخت ميكند. داستان انسانهايي كه بر «دروازههاي مرگ» رها
شدهاند و جسدهايي كه به ساحل ميرسند و از يك زخم روحي هميشگي
مينالند. فوکو از مراکز اسکان موقتي حرف میزند كه پناهجويان
ویتنامي، اواخر دهه ٧٠ را در خود جاي داده بودند؛ مناطق انتظاری که از
هر نظر نوعي اردوگاه كار اجباري بودند، فقط اسمشان اردوگاه نبود.
همین امروز صبح خبري خواندم دراينباره كه اردوگاههاي كار اجباري
آلمان به مكاني بدل شدهاند برای اسکان پناهجويان كنوني.
شبح
من بارها به حرفهاي فوكو برخوردهام؛ ولي پيش از اين هرگز مرا چنین
متأثر نکرده بود. حرفهاي او بهطور غريزي حقيقتهايي را درباره ثروت
آلوده به خوني افشا ميكنند كه از استثمار و كار مرده ديگران انباشت
شده است. به يادمان ميآورند مرزهایی که ما امروزه هشيارانه از آنها
حراست میکنیم نه از چیزی که متعلق به ماست؛ بلکه از سرزمینی دزدی
محافظت میکند که بر زندگیهایی دزدیدهشده بنا شده. مدتهاي مديد
خشونتی بیشازحد در كار بوده. چگونه ميتوان چوب لاي این چرخه باطل
گذاشت؟
احساساتی که نوشتههای فوکو بر میانگیزند نقطه ورود بحث من درباره
متون اوست. کالین گوردن و اينگین ایسین به دقت اين دو متن را در بستر
تفكر فوكو قرار دادهاند. بحث من از قدرت عملي موضعگيريهاي فوكو جان
ميگيرد: چگونه اين مواضع ميتواند سياستي براي اكنون باشد. شبح فوكو
خيلي چيزها دارد به ما بياموزد، اگر گوش شنوايي داشته باشيم.
لحن مصاحبه فوكو در سال ١٩٧٩ و بيش از آن بيانيه ژنو (١٩٨١) مستقيما
متأثر از بحران پناهجويان است كه او به آن ارجاع ميدهد. برخي ممكن
است اين نكته را وجه بارز فوكو ندانند؛ ولي همانطوركه ايسين
ميگويد، فوكو در مقام يك «روشنفكر و فعال سياسي» معمولا با چنين
نيرويي سخن ميگفت. او با تمام قوا سخن ميگفت؛ ولي در مقام يك
روشنفكر فعال نه يك كارشناس متخصص. او بهراستي دعوي كارشناسي را زير
سؤال ميبرد و ميپرسد: «چه كسي از من خواسته صحبت كنم؟». حتي از اين
هم جلوتر ميرود و ميگويد: «هيچكس».
او به برخورد انتقادي خود ادامه ميدهد و از نظر من بيانيه فوكو
فراخواني است به دستزدن به عمل. او براي آينده چيزي بيش از اميد پيش
مينهد. كارگران مهاجر موقتي، كه فوكو به آنها اشاره ميكند و در مسير
نامعلوم شهروندشدن دستوپا ميزنند، يادآور اندك اميدي هستند. فوكو
بیش از آنكه براي تحقق آينده وعده و وعيد دهد اصرار دارد نوعي
«شهروندی بینالمللی» بايد در زمانه حاضر سخن بگوید و عمل کند. به
گفته او این تعهد سیاسی را نمیتوان به ژستهای توخالی اعتراض محدود
كرد. ما همه با تصمیمات مشترک و نمايشهاي احساسي حاكمان بیشازحد
آشناییم، نمايشهايي که فقط به کار آرامکردن وجدان حاكمان میآید،
بيآنكه حقوق ويژه را از بين ببرد. ايستادگي حكومتشوندگان در برابر
قدرت لزوما مستلزم عمل گسست است که حقوق ويژه و امتیازها را برهم
میزند و از بین میبرد.
ما امروزه شاهد شيوههاي مختلف تعهد سياسي هستيم كه ميكوشند به
پيروي از فراخوان فوكو به بحران جاري پناهجويان بپردازند. گرچه
تكنولوژيهاي قدرت و حكومت از زمان فراخوان فوكو تا امروز فرق كرده و
تشديد شدهاند، تاكتيكهاي مقاومت هم تغيير كردهاند. مايلم به برخي
از اين تاكتيكها اشاره كنم كه پيرو فراخوان فوكو به دستزدن به عمل
نيروي آن را بيشتر كردهاند.
همبستگيهاي
بينالمللي- دوستانه
روزبهروز شاهد جنبشهاي محلي بيشتري هستيم كه از مرزهاي خود
ميگذرند و اشكال متقاطع خشونت را افشا ميكنند: خشونتهاي استعماري،
زيستمحيطي، اقتصادي و جنسيتي كه موجب جابهجايي مردم و مهاجرتهاي
اجباري ميشود. جنبشهايي مانند «هيچكس غيرقانوني نيست» مردمان
خشمگيني را به هم متصل ميكنند كه قدرتهاي استعماري زمينهايشان را
دزديدهاند، همان قدرتهايي كه امروزه بر سر آنها بمب ميريزند و بعد
هم نميتوانند بيقيدوشرط به پناهجوياني كه فرداي روزگار اين
بمباران توليد ميكند، خوشامد گويند. در ضمن چنين جنبشهايي به پيوند
ميان تخريب محيط زيست و فرايندهاي جابهجايي پي ميبرند. يادتان هست
در سال ٢٠٠٧ يكميليونونيم سوري بهخاطر خشكسالي تاريخي ناشي از
تغييرات اقليمي بهاجبار ترك وطن كردند؟ اين سياستهاي متقاطع
همبستگيهاي پيچيدهاي ميطلبد. اين همبستگيها را بايد از طريق
شيوههاي دوستانه سازماندهي حفظ كرد، همچون گفتوگوي ميان نسلهاي
مختلف، هنر، موسيقي و ديگر روالهاي مراقبت.
بعد از فراخوانهاي فراوان در اروپا براي محافظت از پناهجويان و
مخمصهاي كه در آن گرفتار آمدهاند، شبكه فعالان دانشگاهي هم شروع
كردند به تحقيق درباره بيتفاوتي مردم نسبت به بسياري از پناهجوياني
كه مناسب به شمار نميآيند. شبكههايي مثل «عبور از درياي مديترانه با
قايق: نقشهبرداري و مستندسازي سفرها و تجربههاي مهاجرت» چيزي بيش
از طرح مسئله ميكنند. اين شبكهها در همكاري با مردمي كه تحت شرايط
متزلزلي مهاجرت ميكنند، از دولتهاي عضو اتحاديه اروپا درخواست اقدام
سريع دارند. كارهاي آنها بر اين نكته پافشاري ميكند كه اتحاديه اروپا
- كه به مرزهاي «باز» خود مينازد - بايد دمودستگاه امنيتياش را
برچيند، دستگاهي كه با گسترش مدام «مناطق مرزي» خود زندگي افراد را
كنترل، تهديد و نابود ميكند.
شبكه فعالان دانشگاهي خواستار تغيير در سياستهاي خصومتآميز است؛
ولي صرفا معطل سياستمداران و سياستگذاران نميماند. در حالوهواي
فراخوان فوكو، مردم «بهطور اساسي و فعال در سياست و راهبرد
بينالمللي» مداخله ميكنند. ما اين قضيه را در زندگي روزمره
شهرهايمان ميبينيم، مثل «پناهشهرها»* كه در آنها مردم پناهي فراهم
ميآورند كه دولتها نميتوانند يا نميخواهند. شكل راديكال جنبشهاي
محلي كه از مرزهاي خود ميگذرند، فقط اين نيست كه بستههاي خوشامدگويي
براي مهاجران بياورند. آنها فعالانه رژيمهاي مرزي خاصي را برميچينند
كه به تاروپود دروني زندگيهاي هر روزه رخنه كردهاند؛ و این کار را
با نافرماني انجام ميدهند. معلمان، پزشكان و هممحليها رژيم شهروندي
انحصاري را رد ميكنند، آنهم با اظهاراتي از اين دست: «همه از حق
دخلوتصرف در شهر برخوردارند بدون هيچ ترسي از اخراجشدن يا بازداشت.
نه، من پاسدار مرزها نيستم».
با درنظرگرفتن فراخوان فوكو، اين اشكال تعهد سياسي به مردمي كه در
خطرند، كمك ميكنند. اين تعهد سياسي بيشازپيش از كساني ميآموزد كه
هر روز زير بار فشارهاي وحشتناك مقاومت ميكنند. در پيشگرفتن سفري
مخاطرهآميز از ميان كيلومترها خشكي و دريا، نه «پسمانده سياست» است
و نه سياست رمانتيك، بلكه كنشي است كه نشان ميدهد هیچ کاری نكردن
محال است.
عشق
بيش از ٣٠ سال پيش فوكو گفت براي تغيير وضع موجود بايد بر آنها كه از
قدرت سوءاستفاده ميكنند فشار وارد كرد. او با علم به اينكه چنين
فشاري خشونت به بار ميآورد پرسيد: «اما اعمال فشار به چه معناست؟» در
خشونت مدام كنوني سؤال من اين است: عشقورزيدن به چه معناست؛ عشق
واقعي و فعال؟ چگونه ميتوانيم از طريق تجليهاي محال عشق اعمال فشار
كنيم، بهگونهايكه امپرياليسم مرزها را برهم زنيم.
پينوشت
* پناهشهرها (Sanctuary Cities) اصطلاحي است كه به شهرهايي از
ايالات متحده يا كانادا اطلاق ميشود كه سياستهاي مناسب مهاجران
دارند. سياستگذاريهاي اين شهرها به گونهاي است كه مهاجران بياوراق
را تحت پيگرد قرار نميدهند، حال چه به موجب قانون و چه به موجب
عرف.
منبع: اوپن دموكراسي
----------------------------------------------
درباره نويسنده
جنيفر باگلمن در سال ٢٠١٥ وارد دانشگاه بريتيش كلمبيا شد و پيش از آن
هم در دپارتمان جغرافياي دانشگاه دورام تدريس ميكرد. او در ضمن
استاديار موقت دانشگاه ويكتورياست. حوزههاي تحقيق و كار او پناهندگي،
شهروندي و امنيت غذايي است.
وب سایت انجمن مفاخر معماری ایران - نسخه مناسب چاپ
Main-URL : http://ammi.ir/اخبار-و-مقالات/اخبار-معماری-و-شهرسازی/امپرياليسم-مرزها/
Short-URL : http://ammi.ir/Go/52110