You are currently viewing کتابخوانی لازمه حیات فرهنگی

فریدون مجلسی

از جامعه‌ای که کتابخوان نیستند، باید به دلیل تصمیمات غلط دسته‌جمعی که می‌گیرند، ترسید و از فردی که کتاب نمی‌خواند و برحسب شرایط و زمان در موقعیتی قرار بگیرد که بخواهد برای دیگران هم تصمیم‌گیری کند، بیشتر باید ترسید!

در جوامع «کتاب‌نخوان» نقش شخص و سلایق شخصی بیشتر است. وقتی صحنه محاکمه فالگیر افغان از تلویزیون پخش می‌شد که دستور قتل فرخنده (زن افغان) را صادر کرده بود، این قضیه نشان داده شد. در اعترافات این فرد در دادگاه مشخص شد از سویی خود این فرد بیسواد بود و از سوی دیگر اطرافیان این زن که دستور قتل فرد فالگیر را اجرا کرده بودند هم بهره‌ای از سواد و تحصیلات نبرده بودند. این یک مثال عینی بود که میلیون‌ها نفر در دنیا آن را دیدند و شرایطی که در آن دستوردهنده، دستورگیرنده و موجی که ایجاد شده بود، همه از افراد نادان و بیسواد بود که زن جوانی را به قتل رساندند.

قشر باریک حاملان فرهنگ و اکثریت بی‌کتاب

کتابخوانی اعتیادی است که باید از کودکی آغاز شود. مادر باسواد می‌خواهد و شاید پدری باسواد، که بی‌مایه فطیر است و «ذات نایافته از هستی‌بخشر کی تواند که بود هستی‌بخش؟» از زمانی هم که مدارس به سبک جدید راه‌اندازی شد، معمولا طالبان علم و شاگردان مدارس ایرانی به خواندن همان کتاب‌های درسی اکتفا می‌کردند. وقتی بخواهیم در باب دلایل از میان رفتن عادتی سخن بگوییم، طبیعتا باید به این پرسش پاسخ دهیم که مگر چنان عادتی بود که از میان برود؟ آری، در جامعه ما «عادتکی» بود، در میان «جمعکی»! آن عادتک طی زمان ترک شده است!

چند روز پیش ارجمندی در محفلی فرهنگی صحبت از قدمت فرهنگی ایران و تعدد حکیمان، ادیبان و شاعرانش می‌کرد و حتی مقایسه‌ای با فرانسه شد که در برابر دهها نویسنده و ادیب و شاعر ما، آنها ویکتورهوگو را نشان می‌دهند. البته درباره اهمیت و تعدد شاعران و حکیمان و ادیبان ایرانی در هزاره اخیر تردیدی نیست؛ اما دیگران نیز بزرگان خود را به جهان عرضه داشته‌اند. تفاوت ما با آنان در این است که در ایران فقط قشر باریک و کم‌شماری از مردم زحمت انتقال این فرهنگ را از نسلی به نسل دیگر بر عهده داشته‌اند و ما، یعنی اکثریتی که «به آن می‌بالیم»، معمولا از درونش بی‌خبریم! یعنی به کسانی می‌بالیم که در زمان خودشان آنها را تکفیر و تحقیر کرده‌ایم!

اما مردم ما منحصر به آن قشر باریک حاملان فرهنگ نیست که اهل کتاب و کتابخوان هستند. نسبت آن اکثریت بی‌کتاب بیش از سایر جوامع است که نیازمند تعمق و پژوهش در مقولات فرهنگی هستند، و متأسفانه تاریخ نشان داده است که با آن سر ستیز نیز داشته‌اند. با تمام این حرفها، اگر نگاهی به تاریخ شاهان بیندازیم، درمی‌یابیم که دربارهایشان اگر شده برای تجمل و اعتبار خود، نخبگانی ادیب و هنرمند را به دور خود جمع می‌کردند و تدریجاً این سروکار داشتم روزمره و پرداختن به امور فرهنگی، به برخی از شاهان و فرمانروایان نیز سرایت می کرد، و دوران‌های فرهنگی پررونق پدید می‌آمد.

برای کتابخوانی باید باسواد بود و صدها سال جنگ فقرآور در سه قرن اخیر درکشور ما، فرصتی برای دستیابی بیشتر به کسب و کار و ثروت و رفاه فراهم نکرد و نوبت به کتابخوانی که حداقل به سیر شدن شکم نیاز دارد و سواد می‌خواهد، نرسید! کیفیت سواد کم و باسواد کمتر بود، با این حال همان برگزیدگان یا نخبگان رقیق، ضمن حمل امانت فرهنگی پیشینیان به نسلهای بعدی، لای آن کتاب‌ها را می‌گشودند و می‌خواندند و نیز می‌نوشتند، اغلب مردم هم کاری به کارشان نداشتند. فقط گاهی دولت‌ها کاری به کارشان داشتند.

گمان و توهم به جای واقعیت!

در آمار کتابخوانی کشوری نباید آمار کتاب‌های درسی و آموزشی به حساب‌ آید. خواندن آن‌گونه متون نوعی انجام وظیفه تحصیلی، اداری یا شرعی است. منظور از کتابخوانی، بالا بردن فرهنگ عمومی و اجتماعی و ادبی و هنری است. منظور ایجاد فضای بازتر و گسترده‌تر برای بالیدن فکری و فرهنگی است. با این حال زمان‌هایی هم بوده است که نشر کمّی و کیفی کتاب توسعه و گسترش ناگهانی یافته و در همان زمان‌ها شمارگان روزنامه‌ها و مجلات نیز روندی بسیار فزاینده داشته است. آن دوره‌ها نشان‌دهنده جهش‌های فرهنگی بوده و به کیفیت نوشته‌ها نیز توجه بیشتری شده است. برای جستجو در دلایل رکود بازار کتاب و کتابخوانی شاید بهتر باشد به شکوفایی آن دوران‌ها توجه و دلایل آن واکاوی شود.

در حال حاضر شاید مشغولیات دیگری در شبکه اینترنتی نیز بر کتاب و کتابخوانی اثر منفی گذاشته باشد که فرصتی برای خواندن کتاب باقی نگذاشته است؛ اما این شبکه‌ها فقط به نقل و انتقال لطیفه و عکس و موسیقی اختصاص ندارند، در میان آنها مقالات و کتاب‌های اینترنتی نیز مبادله می‌شود که به هر حال باید در آمار کتابخوانی و آثار معنوی آن منظور شود. به این حقیقت نیز باید توجه داشت که نسل کامپیوترزده اولیه که اکنون در سنین میانسالی است، از دریچه آتاری و بازی‌های کامپیوتری وارد این عرصه شد و پس از زمانی آن ذوق و هیجان آغازین نسبت به آن بازی‌ها را از دست داد، اکنون آن‌گونه بازی‌ها فقط سرگرمی دورانی از طفولیت بچه‌هاست. همین‌ طور انتظار می‌رود تب «آی‌پد» و «تلفن‌های هوشمند» همراه نیز فروکش کند و کمتر شود؛ اما آیا در آن صورت کتابخوانی اهمیت خود را باز خواهد یافت؟ تلویزیون و ماهواره‌ها و انتقال فرهنگ شفاهی و سرگرمی‌های سبک مانند سریال‌های ترکیه یا وطنی چه جایی دارد؟ می‌توان گفت آنانی که مشتریان اصلی فرهنگ شفاهی صرفا سرگرم‌کننده هستند، بیشتر از کسانی هستند که پیش از آن هیچ ارتباط فرهنگی دیگری از طریق کتاب و نشریه برقرار نمی‌کردند، برای اینان همین سرگرمی‌های سبک وسیله و بهانه‌ای برای کسب آگاهی‌های بیشتر از جهان پیرامونی، از تاریخ و حیوانات و شهرها و مردمان دیگر به دست می‌دهد، چه بسا آنان را به فرهنگ کتبی نیز ترغیب کند.

فوتبال و هنرهای عامیانه و سرگرم‌کننده شاید جایگزینی برای مواد مخدر باشد باشد، اما جای کتابخوان و کتاب را نمی‌گیرد. یعنی مشتریانش از عیاری دیگرند. اکنون شمار دانشجویان ما به چند میلیون بالغ شده است. عدم تغییر متناسب با آن در آمار کتاب، یعنی عدم تغذیه فرهنگی این دانشجویان که در واقع دیگر معرف ۱۰درصد هوشمندان گذرکننده از سد کنکور نیستند، بلکه دانشگاه برایشان نوعی امتداد مدرسه و انجام وظایف تحصیلی است. تحصیل موجب پرورش نسبی گروهی تکنیسین می‌شود. توسعه‌ فرهنگی با بالارفتن سطح آگاهی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، زیست‌محیطی و هنری حاصل می‌شود که فقط با کتاب و کتابخوانیِ بدون الزام و اجبار حاصل می‌شود. احترام به فرهنگ و فرهنگ‌سالاری و سواد که جای خود را به پول‌سالاری داده است، باید به عرصه فرهنگ و ادب بازگردد. اعتماد به اصالت و محتوای کتاب، باید جلب شود. ادعاهای گزاف کسانی که سالی یک ساعت وقت خود را به خواندن کتاب تخصیص می‌دهند، باید موقوف شود تا گمان و تخیل جای واقعیت را نگیرد. آرامش سیاسی و اجتماعی و توسعه اقتصادی و شغلی باید جای التهاب و رکود را بگیرد تا فضای بازی که لازمه حیات فرهنگی و یادآور همان دوره‌های جهشی کتابخوانی است، برقرار و تشویق شود.

روزنامه اطلاعات