مهندس سید علیرضا قهاری :
حس مکان دنیایی درون خود دارد که ما امروز می خواهیم در این مورد کند و کاو کنیم . حس یا روح مکان ارتباط انسان و مکان است و تعلق خاطر انسان به مکان است که این حس را مثبت یا منفی می سازد ، ادراک روحی و روانی فرد از محیط است . چه محیط طبیعی و چه محیط ساخته انسان است که به صورت آگاهانه یا نا آگاهانه در فرد به وجود می آید . این حس باعث دادن شخصیت یا هویت به مکان می شود زیرا مکان به خودی خود فاقد این هویت است.
اگر ساختمان یا شهر یا طبیعت در انسان هیچ گونه احساسی را برانگیخته ننماید از نظر آن انسان فاقد هویت و شخصیت است . اگر انسان نسبت به محلی احساس بی مکانی یا نامکانی کند یا هیچ گونه ارتباطی با آن نداشته باشد خود را ممکن است در آن بیگانه یابد . مکان بدون تغییر و دارای مختصات جغرافیایی است ، مکان مفهومی فیزیکی دارد ولی برای برخی از مفهوم و هویت برخوردار است و برای برخی دیگر خیر ، حتی زمان می تواند در این ادراک و احساس مداخله نماید و یک فرد نسبت به یک مکان در زمانهای مختلف ، احساسات متفاوت داشته باشد.
به عنوان مثال : مسجد امام اصفهان ، میدان نقش جهان ، میدان آزادی ، محله قدیمی ای که در آن زندگی کرده ایم و یا مدرسه ای که در آن درس خوانده ایم این مفهوم را برای ما روشنتر می کند . با احساس آدمی می توان گفت که فضای کالبدی ناشی از این ادراک سنگین ، شاد و یا غمناک است . ولی نمی توان گفت که مکانها ، سبک ، سنگین و یا ترسناک هستند.
هر فرد متناسب با ویژگیهای فرهنگی ، اجتماعی ، روحی و ذهنی خود می تواند نسبت به یک مکان حسی خوشایند ، نامطلوب و یا خنثی داشته باشد . حس مکان پدیده ای روان کالبدی است که برداشتها ، خاطرات ، تجارب و روحیات فردی کاملا بر آن اثرگذار است ، بنابراین از شخصی به شخص دیگر متفاوت خواهد بود . بنابراین افراد نمی توانند نسبت به جایی که هرگز ندیده اند یا از نزدیک لمس نکرده اند و حاضر نبوده اند حس مکان داشته باشند مگر از طریق قیاس و تشبیه . البته امروزه ایجاد فضای مجازی و شبکه های اطلاع رسانی ، مکان کالبدی ، چشم اندازهای جدیدی را پیش رو دارد و به نظر می رسد در آینده ای نه چندان دور بتواند جایگزین مکان و تعریف سنتی آن گردد.
نتیجه اینکه ساماندهی فضاهای عمومی و تقویت حس مکان می تواند تعامل افراد مختلف جامعه با یکدیگر و در نتیجه کاهش تضادها و برخوردهای غیر حضوری را به همراه داشته باشد . آیا حس مکان اتفاقی است یا سنتی در درون خود دارد ؟ در آن صورت چگونه بازخوانی می شود؟ سئوال بدی این است که حس مکان از جنس احساس است یا دانش گراست؟ و اما سئوال سوم من این است که حس مکان ما با آنچه لامکان است چگونه تعریف می شود مگر نه اینکه باید مکان آنرا دیده و در آن زندگی کرده باشیم ؟ و سئوال آخر اینکه : حس مکان و حس فضا از یک مقوله اند اگرنه فضای بدون مکان چه تعریفی دارد ؟
دکتر محمد منصور فلامکی :
تمام نکات مطرح شده قابل توجه و بحث است . من تصور می کنم اگر تعدادی از مقوله های اصلی نظریاتی که مطرح کردند اما با آرامش بیشتری ببینیم شاید بتوانیم راحت تر به نتایجی که مورد نظر انجمن عزیزان است برسیم؟ برای مثال : زمانی که به مکان و فضا اشاره کردند بحث می تواند بلافاصله شروع شود زیرا مکان از نوع کاملا متفاوتی نسبت به فضاست ، فضا چیزی است که نیاز داریم عمیقا به آن پرداخته و آنرا تعریف کنیم. سپس بینیم که برداشت ما از مکان زمانی است حس تعلق به آن داریم ، یا اینکه حس تعلق یکی از برداشتهایی است که می توانیم داشته باشیم و لزوما مهمترین نیست.
حس چیست ؟ حس را به ویژه ما ایرانیان باید تعریف کنیم . زیرا بیگانگان و دیگران به ما یاد داده اند و نهضت معماری مدرن نیز بیش از همه به ما یاد داده است که حس را به آن ترتیبی بگیریم که بار صرفا کمی خود را به ما نشان می دهد و به ما یاد می دهد کمیتهایی که از راه حواس پنج گانه خود دریافت می کنیم عینا به عنوان داده های غیر قابل بحث بگیریم . حواس پنج گانه ما چه خواصی برای ما دارند و چگونه به ما کمک می کنند که یکدیگر را بفهمیم ؟ حس نزد فرهنگ ایرانیان است . اما ایرانیان چگونه به این حواس پنج گانه نگاه می کنند ؟ در قرن ششم یا هفتم بزرگان پرشماری را در کشور داریم که حس را در کشور برای شما تعریف می کنند و تعریفی که برای حس می دهند بسیار جامع تر و کامل تر و بر اساس ضابطه هایی است که قابل اندازه گیری هستند و یک مقدار فراتر از آن چیزی می روند که ما نزد دانش مغرب زمین می توانیم پیدا کنیم.
اگر قرار باشد ما به به مکان بپردازیم ولی می توانیم به دو مقوله اصلی دیگر کاری نداشته باشیم . ما می خواهیم راجع به مکان بحث کنیم . معماران ، شهرسازان ، هنرمندان و افرادی که هر چیزی را ترسیم یا تصور می کنند حتی به سخن ، می توانند اندازه و جای آنها را ندانند . ما خیال می کنیم اگر بخواهیم برای شخصی از یک مکانی که هنوز در آن چیزی زاده نشده است ، کسی در آن حضور ندارد و پدیده ای رخ نکرده و اتفاقی نیفتاده است سخن بگوییم قاعدتا از یک فضایی می گوییم درون آن هیچ اتفاقی نیفتاده است و یک پهنه است . می توانیم پهنه را یک مکان بگیریم که درون آن چیزی نداریم. امکان ندارد اگر بشر بخواهد از پهنه ای صحبت کند که درون آن فقط دو بعد دارد و می تواند آنرا به مقیاس های مختلف ترسیم کند امکان ندارد بتواند ادعا کند که توانسته است آن مکان را بدون بعد سوم ترسیم کند ببیند و یا به دیگران نشان دهد .چه زمانی که انسان نشسته و چه زمانی که انسان ایستاده باشد و بخواهد از یک پهنه دو بعدی سخن بگوید و یا چه زمانی که گرفتار یک موجودیت سه بعدی است . او نمی تواند از یک مکان بدون سه بعد سخن گوید.
اشکال اصلی اینجا رخ می دهد که معماران می دانند که بدون شناخت ژرفا هرگز نمی توانند به حقیقت مکان پی برند و اینجاست که بحثمان نمی تواند مکان را به عنوان موجودیتی بگیرد که صرفا قابل اندازه گیری است و می تواند به دیگران ابراز شود ، مگر اینکه ما خود را به دانشی که اوایل قرن بیستم در همه دنیا رایج شد و ما هنوز گرفتار آن هستیم محدود کنیم که موجودیتهای معماری را بر اساس ارتفاع و پهنا تعریف می کنند و آن سیستم معروف مانژ و مختصات را به میان آوریم که می تواند برای کسانی که بخواهند خودشان را در محدوده اندیشه ها و تجربه های نیمه اول قرن بیستم محدود و یا محبوس کنند ، مفید باشد.
انسان برای درک ژرفا هیچ راهی ندارد به جز اینکه نقطه خود را در هر طول و محوری که می خواهد حرکت دهد و زمانی که محورش را حرکت دهد و روی محور نقطه دیدش را حرکت دهد جایی تصویر سه بعدی دارد به جای دیگر می رود موازی آن و با هر شکلی که از همان مکان می خواهد تصویر دیگری برداشت کند مجبور است نقطه دید خود را جابه جا کند .
ما نمی توانیم هیچ انسانی را پیدا کنیم که بتواند بدون هزینه زمان نقطه دید خود را از جایی به جای دیگر منتقل کند . یعنی اینجا ما می بینیم که در ارائه یک مفهوم حتی خلاصه شده برای یک مکان مجبور هستیم از زمان سخن گوییم به دلیل ژرفا ، نه به دلیل کلی نگریهایی که داریم ، نه به دلیل اینکه اعتقاد داریم که یک مجموعه را هیچ وقت نمی توانی چهار بعدی نبینیم ، به دلیل اینکه سه بعد ، پهنا ، ارتفاع و بلندا به تنهایی نمی توانند به ما کمک کنند که ما آرام آرام واقعیتها و حقایق موجود در یک فضا را بشناسیم و به دیگران معرفی کنیم در اینجا یکبار مساله فضا پیش می آید فضایی که باید در زمان دیده شود و در زمان که دیده شد ما دیگر به آن پهنه راضی نیستیم و آن صحنه برای ما هر چهار بعد را پیدا می کند و به عنوان یک مقوله بسیار جدی مطرح می شود .
سپس سه چیز را در مقابل و در تکامل یکدیگر می برد مکان ، زمان و فضا ، اگر به اندیشه پردازیهایی که به ویژه پیش از دوران صفویه صورت گزفتند بپردازم . به نکاتی می رسیم که نمی توان آن نکات را نادیده گرفت از جمله آنها خود حس است که برای ما به شکل دیگری تعریف می شود . به نظر من الان مکان را در نظر بگیریم و حس را به کناری گذاریم . زیرا حس های انسان دو نوع هستند ۱- حس های بیرون ۲- حس های درون
حس های بیرون همانهایی هستند که ما با آنها زندگی می کنیم ولی حس های درون تمام موجودیت ذهنیت انسان را دارا هستند با همه پیچیدگیهای فرهنگی که او می تواند دارا باشد . بعد از مکان بهتر است به فضا بپردازیم که دارای خاصیت و ویژگیهای معینی است که آنرا از حالت مکانی خارج می کنند . شاید به این نتیجه برسیم که این دو شبیه یکدیگر هستند .
مهندس کیکاووس امینی :
در وهله اول به عنوان یک اصطلاح به حس مکان نگاه می کنیم . این اصطلاح سه ریشه دارد.
جغرافیدانان یکی از منابع هستند ، جغرافیدانان زمانیکه انسان را وارد بحثهای صرف مکان یا جغرافی کردند ، به مساله مکان جغرافیایی در وجود انسان در این مکان توجه نشان دادند .یک دسته دیگر روانشناسان هستند که با این اصطلاح کار کرده اند و اصطلاح دیگری با نام (زمین روانشناسی ) درست کرده اند یعنی تاثیرات روانشناختی موقعیتهای مکانی ما بطور عام ، تفاوت دید این دو را روشن می کنیم .ولی از تمام آنها قدیمی تر معماران هستند.
وقتی معماران از فضا صحبت می کنند در واقع مکان و انسان را دارند با یکدیگر می بینند. فضای معاری از طریق ترکیب کار کرد که انسان فقط فیزیک ، عملکرد و فعالیت نیست ، وقتی در معماری کارکرد بیان شده است در واقع انسان از تمام جنبه هاست که با مکان ادغام شده است و معمار آن را فضا می نامد وقتی جغرافیدانان می گویند فضا ، پدیده فیزیکی بی نهایتی در ذهن دارند . وقتی می گویند مکان مانند معماران ذهنیتی ندارند دریا ، صحرا ، باغ ، بالای تپه یعنی جاهایی که ویژگی توپوگرافی پیدا کرده است . و وقتی حس مکان را مطرح می کند تاثیر روانشاختی موقعیتهای توپوگرافی به نیروی انسان اشاره می کند . از آن به عنوان یک حس خوب ، پایدارترین و مانا ترین احساس روانشناختی است که شما صرفنظر از شبکه باور وجودتان یعنی میزان تحصیل ، ذهنگرایی و یا تجربه گرایی و دانشمند بودن منشا می گیریم . چه ما مذهبی باشیم ، چه نباشیم ، باسواد یا بی سواد تحت تاثیر این خاصیت قرار می گیریم حتی اگر آگاهی نداشته باشیم بنابراین از نظر جغرافی دان حس مکان ، حسی همواره مثبت است و به کارگیری آن خصوصیت می دهد ، شهرهایی که از این ویژگیها استفاده کردند چه به عنوان چشم انداز یا به عنوان مکان استقرار ویژگی پایداری دارند که می تواند عامل انسجام باشد.
روانشناسان به این مساله مقداری وسیع تر نگاه کردند ، روانشناسان حس مکان را هر نوع تاثیر روانشناختی هر مکانی بر آدم در نظر گرفته اند . به فرض آنها انسان در هر لحظه ای از زندگی اش در مکان است . البته مکان نه به عنوان صحرا ، لب دریا ، یا غیره . ما اینجا بیشتر به مسائل روانشناختی آن توجه داریم . برخی از مکان ها حس منفی نیز ایجاد می کنند ، از این زاویه حس مکان را دنبال می کنند .
معماران بسیار قبل تر از این حرفها با واژه فضا تاثیرات مکانی را نسبت به انسانها مطرح می کنند . طراحان بحث مکان ، مکان را چون ابزار کار آنهاست بدون در نظر گرفتن زمینه کاربردی و بدون در نظر گرفتن تاثیر فرمی که روی طرح می گذارند کاری انجام نمی دهند . بنابراین برای معماران به عنوان ابزاری که با آن کار می کنند شناخته شده است . مکان تعریف شده است .
در حال حاضر بحثی به نام محیط زیست مطرح است که بسیاری مسائل مثبت و مفیدی در این سبک است که تا زمانی که در آگاهی ما نباشد نمی توانیم حفظ کنیم . بحث حس مکان بحثی است که حتما باید در آگاهی آید . اما از نظر بحثی که در واقع من فکر می کنم بحث حس مکان از زاویه بحث معماران نیست . بحث حس مکان چیزی است که جاریست بر اساس آن چیزی که در واقع وجود دارد . در بحثهای شهری ، مساله آن چیزی است که جغرافیدانان مطرح کردند و من سعی می کنم آنرا کمی باز کنم.
یکی بحث چشم اندازها و موقعیتهای مکانی ، جغرافیایی و دیگری بحث خاطرات جمعی است . ما در معماری با مخاطب طرف هستیم ، با مکان به شکل سایت طرف هستیم در شهر با ساختمان تاریخی طرف هستیم نه به عنوان مکان بلکه به عنوان فضایی تاریخی که جزیی از خاطره جمعی را شکل داده یعنی آن ادراک جمعی ، ما یک ادراک حسی داریم ، یک ادراک مفهومی داریم و یک بحث ادراک جمعی که حس مکان به آن مربوط است . اما بحث ادراک جمعی در سطح یک شهر است . به عنوان مثال سوپر مارکتها ، پمپ بنزین ها ، راهروهای کنار اتوبانها و یا حتی خود اتوبانها . در واقع موضوع بحث حس مکان نیستند بنابراین با این زاویه دید حس مکان دو منشاء اصلی دارد که یکی از آنها چشم اندازهای طبیعی است که در بحث توسعه پایدار بسیار بسیار از این به آگاهی در آوردن حس مکان استفاده شده است . و دیگری بحث بافتهای تاریخی و بناهای شاخص که می تواند به تاثیر مثبت روانشناختی علاقه مند بودن به ساکنین شهر ، به شهرشان شکل دهد . و یا ما در زمینه دیگر نیز می توانیم راجع به حس مکان صحبت کنیم .
شما شهری را با ۵۰ هزار نفر جمعیت در نظر گیرید و آنرا با استادیوم فوتبال تهران مقایسه کنید که ۱۰۰ هزار نفر داخل آن جمع می شوند . اگر بخواهیم به عدد جمعیت نگاه کنیم در یک استادیوم فوتبال هم از نظر طراحی در واقع بحث مکان مطرح است و صد هزار نفر جمعیت نیز تحت تاثیر هستند حتی شدت آن جنبه های روانشناختی ، هیجان و غیره نیز بسیار قوی است ولی زمان آن کوتاه است واین باز برمی گردد به آن دو نکته که حس مکان از دید مسائل شرعی ، موضوع ، اصلاح حس مکان است وگرنه معماران از قدیم نیز با آن طور دیگری کار کرده اند و از این دیدگاه مسائل مانایی ، پایداری و شدت در میان است .اتفاقا شما در جایی مانند استادیوم که در مدت کوتاهی با یک هیجان قوی کار می کند فرمها باید قوی باشند ولی اگر تصور کنید این فرمهای قوی بخواهند برای یک زمان طولانی این حس را حفظ کنند چه فاجعه ای در محیط رخ می دهد
دکتر محمد مهدی محمودی :
به اعتقاد من انسان خصوصیایتی که دارد تعلقاتش است . یکی از آن تعلقات ، تعلق مکان است ولی این تعلق مکان تناسبات ، معیارها و زمانهای متفاوتی دارد . شاید در گذشته تعلق ما به مکان بسیار قوی تر بوده است و نقش ما معماران و شهرسازان نیز نسبت به طرحی که انجام می دادیم وظیفه مان را از نظر حس مکان قوی تر نشان می دادیم. ولی امروز که دهکده کوچک جهانی به وجود آمده است به اعتقاد من تعلقات از نظر مکانی یک مقیاس و تناسب بزرگتری پیدا کرده و با گذشته متفاوت است و انسان یک سردرگمی پیدا کرده است که حس مکان کدام است؟
آن چیزی که ما در گذشته داشتیم با امروز ابعاد و اندازه اش تغییر کرده است . به اعتقاد من همه ما باید همگام از نظر معماران و شهرسازان با زمان و مردم و شناخت خلق و خوی آنها به جلو رویم و آن مکان را تعریف کنیم و همانطور که اشاره شد با آن حواس پنج گانه که جنبه عاطفی ، احساسی و هویتی دارد و عاشقانه است باید به پیش رویم . مقیاس ها متفاوت است ، به عنوان یک مقیاس بزرگ در گذشت از نظر حس مکان می توانم به چنارهای خیابان ولیعصر اشاره کنم و آجرهای قرمز رنگ بناهای اطراف آن که متعلق به شمیران و تهران است که هر چه به جنوب تهران نزدیک تر می شویم رنگ خود را از دست می دهند و یا دیوارهای کاهگلی ای که در کوچه و بافتهای قدیمی می بینیم که نشان دهنده طبیعت است . ویا طعم شیرین هوایی که در شالیزارهای شهرهای شمالی پیدا می شوند نشانی از رنگ و بوی برنج است و یا سلسله جبال البرز را اگر شما در شمال تهران می بینید که آمده کوتاه شده و دره ها را به وجود آورده است تعاملی میان شهر و طبیعت و شروع تهران است.
در مقیاس کوچک حس مکان این است که وقتی وارد مساجد با ارزشمان می شدیم مکان حس ارزش و روحانیت خود را دارا بود و یا ورودی دانشگاه تهران که حس ورود به یک مکان فرهنگی ، ایرانی و آموزشی را به فرد القاء می کند.
در گذشته در کنار حس مکان ، حس زمان بیشتر دیده می شد که امروز دیده نمی شود همان چنارهایی که در کنار خیابان ولیعصر دیده می شد به ما چهار فصل را نشان می داد در صورتیکه امروزه دیگر ما در بعضی از خیابانهایمان چهار فصل را نمی بینیم . اما چون امروزه مکان درست تعریف نشده است ، انسان نیز تعلقاتش بسیار کمتر شده است و ایراد از خود انسان نیست ، لذا بی هویت یا کم هویت شده است . هر فردی در گذشته مکان خود را داشت و معماران نیز وظیفه خود را انجام می دادند ولی الان همانطور که معماران و شهرسازان کلیشه ای به جلو می روند بنابراین افراد نیز نتوانستند جایگاه خود را پیدا کنند.
اشاره ای به جنوب ایران می کنم که حس مکان و تعلقات در ساحل نشینان بافتهای قدیمی بندر عباس کاملا متفاوت است . خانه هایشان را رو به دریا ساخته اند ، ساحل دریا حیاط آنها ، دریا حوض آنها و همسایه آنها کشور طرف دیگر است و تعلقاتشان بسیار وسیعتر و انتزاعی تر است . دهکده کوچک جهانی همین است که تعلقات و فاصله ها کمتر شده باشد .
و یک نظریه دیگر امروز وجود دارد که اگر هر ایرانی امروز در هر نقطه ایران باشد حتی در ایران نیز به دنیا نیامده باشد در ذهنش از نظر مکان ، مکانش ایران است . در گذشته این تفاوت به وجود آمده است بنابراین حس زمان و حس مکان در گذشته معیار دیگری داشته ولی اعتقاد دارم امروزه کمی تغییر کرده است و ما هنوز بین هر دو آنها مانده ایم . لذا اگر در جای دیگری هستید آن حواس پنج گانه ای که آقای دکتر فلامکی اشاره فرمودند در ذهنمان است و تعلقاتمان به جایی است که امروز در آن مکان شاید نباشیم .
مهندس محمد حسن محبعلی :
بحث مکان و محیط در زندگی شخصی تاثیرات بسیار زیادی دارد ، علاوه بر عناصر کالبدی شامل پیامها و معانی در فرمهایی است که مردم بر اساس نقششان و توقعاتشان آن انگیزه ها و رمز ها را رمز گشایی و درک می کنند . ارتباط با مکان با درک فعالیتهای روزمره در مکان زندگی ناخودآگاه به وجود می آید و با زمان نیز عمق پیدا می کند و این آشنایی در سطوح مختلف شکل پیدا می کند .
زمانی که فرد در یک زمانی زندگی می کند این حس مکان در او به وجود می آید چند مصداق را مثال می زنم : در شهرک ماسوله مدتی زندگی کردم ، اداره ارشاد اسلامی کتابخانه ای در آنجا بنا کرد و خرپشته ای نیز روی پشت بام کتابخانه به ارتفاع ۲ متر بنا کرد فاصله این خرپشته از مغازه ها حدود ۵ الی ۶ متر بود . روزی به آنجا رفتم و دیدم مردم به ساخت آن خرپشته اعتراض می کنند . وقتی دلیل آنرا پرسیدم گفتند : این خرپشته مزاحم دید ما شده است ، خرپشته را خراب کنید که ما بتوانیم آزادی دید داشته باشیم . بیشتر که کنجکاوی کردم متوجه شدم بازار ماسوله نیز سقف ندارد . آنها اعتقاد داشتند که اگر برای بازار سقف گذارند منظر و دید آنها از بین می رود و انگار که کوه روبروی آنها برایشان قسمتی از زندگی اجتماعیشان بود . من در آنجا حس کردم دلیل زیبایی بافت ماسوله دید آنها است آنها مناظر را خوب می بینند و خوب هم می سازند . این احساس درون آنها رخنه کرده است .
من کتیبه گنجنامه را نیز حس مکان می دانم . یعنی کسی که به آنجا رفته است و نویسنده این کتیبه است ، این چند جمله را بسیار آگاهانه نوشته است و آن چند جمله زیبای توصیف آبشار ، دره و … است . دلیل آنها اثری است که آن حس روی آنها گذاشته است و او این یادگار را به جای گذاشته است . برای مثال دیگر می توانم از خانه مستوفی ها در شوشتر یاد کنم این خانه ، خانه ای چهار ضلعی مانند خانه های سنتی است ولی یک ضلع آنها را نساخته است . به این دلیل که دید رودخانه و محیط و طبیعت را به داخل خانه آورده است . او این منظر زیبا را حفظ کرده است و یا آن امامزاده زیبا که در شهر ابیانه است ، بسیار کوچک است ولی یک ضلع آن باز است که زیباییها از بین نروند و به تصویر کشیده شوند .
حس جزء روزمره زندگی انسانها است . آشنایی حس مکان دارای چند مرتبه است ۱- مکانی که انسان در آن زندگی می کند ، که خود به خود به آن مکان علاقه پیدا می کند و خاطره ایجاد می کند به خصوص در زمان کودکی ۲ – آشنای معمولی با مکانهایی مانند فرهنگی ، زیارتی به عنوان مثال کسانی که به مشهد می روند حس خاصی نسبت به آن مکان احساس می کنند که با آن به آرامش می رسند . ۳- بعدی آشنایی سطحی با مکان است و شناخت مکان است که بیشتر در رشته ما می گنجد زیرا ما در طبیعت نیستیم و می خواهیم روی آن اثر گذاریم .
به عنوان مثال من طبیعت را یک تابلوی مینیاتور می دانم که می خواهم یک نقطه داخل آن گذارم ، کار سختی است باید تمام خطوط و اطراف و فضا را بشناسم تا بتوانم آن نقطه را گذارم اگر کوچکترین شناختی از تابلو نداشته باشم هر کاری انجام دهم با اشتباهم باعث از بین رفتن تابلو می شوم کار ما در دنیا نقطه گذاری در یک طبیعت ، منظر و فضاست که خیلی معانی دارد و واقعا خود مکان روی روحیه انسانها تاثیر می گذارد شما اگر انسانی را که در کویر زندگی می کند با انسانی که در کوهپایه زندگی می کند مقایسه کنید متوجه می شوید که روحیه های بسیار متفاوتی دارند دیدها و توقعات متفاوتی دارند ، مکان روی آنها اثر گذارده و ناخودآگاه این احساسها را درون آنها به وجود آورده است ، حالا ببینید چقدر برای ما معماران درک این احساس سخت است زیرا ما باید بتوانیم خودمان را جای آن شخص گذاریم ، باید جای آن تقاضا کننده قرار گیریم که بتوانیم برای او خانه ای بسازیم طوری که احساس او را از بین نبریم این کار ما معمارها است که این درک احساس را داشته باشیم و حس مکان از دیدگاه روانشناسی محیطی که انسان به تجربه های عاطفی ، معنوی خاصی نسبت به محیط خود نیاز دارد.
برخی ارتباط تاریخی ، برخی ارتباط فرهنگی ، برخی ارتباط از دست دادن مکان و خاطره ، برخی اعتقاد اقتصادی مانند مالکیت ، برخی اعتقاد مذهبی ، برخی ارتباط معنوی و … دارند . و تمام آنها تعلق و دلبستگی به مکان را بوجود می آورد ، افراد به مکان تعهد دارند ، این تعهد برای ما معماران سخت است و اینجاست که باید روی تعهداتمان کار کنیم و مشکل معماری امروز ما این است که به مکان تعهد نداریم ولی اعتقادی به اینکه جهانی شدن این حس تعهد را کم می کند ، ندارم .
آثار چند تا از معماران بزرگ دنیا که طراحی های مدرن را کرده اند مطالعه می کردم ، متوجه شدم تمام آنها روی فضای طبیعی ، منظر ، دید و طبیعت تکیه دارند . یعنی یک فصل مشترک دارند . فضاها ، دید ، طبیعت ، منظر ، ارتباطات و برخوردهای اجتماعی میان مردم ، فضاهای خصوصی و فضاهای عمومی ، اجتماعی تمام اینها در این طرح های معماریهای مدرن وجود دارد . دنیا سرشار از زیباییها است و اگر یک معمار بتواند آنها را در کار خود نمایان سازد با محیط ارتباط پیدا می کند . یکی از مهمترین مسائل یک معمار جامعه شناسی و مردم شناسی است . اگر معماری از جامعه شناسی و مردم شناسی قوی ای برخوردار باشد ، شاید بتواند اثری ماندگار از خود بر جای گذارد .
مهندس مهرداد بهمنی :
از زاویه فلسفی به این امر نگاه می کنیم به خصوص اخیرا در کتابهایی که آمده است . به مکان از دید فلسفه نگاه شده است . روح مکان در بعضی از بحثها به این صورت مطرح شده است که معمار کسی است که مکانی را ایجاد می کند که دارای ویژگیهای انسانی باشد . به قول هایدگر معار کسی است که فضایی برای باشندگی انسان بسازد .
شاید تعریف مکان فقط مبحث حسهای ۵ گانه نباشد ، شاید یک مرحله جلوتر باشد و در واقع به جای ادراک حسی ادراک مفهومی است و این مفهوم در واقع مرحله پیشرفته تری از بحث ادراک حسی است ، اینکه چرا حس مکان ما خیلی انسانی است یا خیر . اگر نیست از چه زمانی از مکانی که مناسب یک زندگی انسانی است فاصله گرفته ایم؟ چقدر از این فاصله خودباختگی ما در عصر ماشینی بوده و یا مقتضیات زمان بوده است . با مقتضیات زمان پیش می رویم و در اینجاست که زمان یکسری از عوامل را برای ما دیکته می کند . معاری و شهرسازی ما زمانی می تواند انسانی باشد که بتواند پاسخگوی انسان قرن بیست و یکم باشد .
مهندس پرویز طلایی :
درک ما از فضا یا مکان چیزی است که هر انسانی در زمان هوشیاری به آن متصل است . کسی که به هوشیاری می رسد ، درک می کند که در چه مکانی است و نمی تواند بدون مکان باشد . ما از درک مکان چه اندوخته هایی داریم؟ تاثیراتی که حس های دیگر روی ما می گذارند ابعاد مختلفی دارند و برای توصیف آن در ذهن خود شروع به برداشت می کنیم ولی برای بیان آن باید از عوامل دیگر کمک گیریم .
مهندس خوبچهر کشاورزی :
حس مکان دقیقا بستگی به حسی که به آنجا وارد می شوید ، زمانی که به آن وارد می شوید در زمانی که به آن وارد می شوید و با حالی که به آن وارد می شوید دارد . حتی اگر آن مکان ثابت ترین مکان نیز باشد حس شما متغیر می شود به همین دلیل می توانیم این گونه بگوییم که مکان یک پارامتر متغیر است به دلیل آنکه حس های ما نسبت به آن تغییر می کند . وقتی کودکی متولد می شود مکان برای او کجاست ؟ آغوش مادر . اگر او می توانست طراح باشد آغوش مادر را به تصویر می کشید . بعد از آن نیز اتاق و غیره را . پس به هر نسبت که ما پیچیده تر به مکان فکر کنیم ، حس آن پیچیده تر می شود . شما هم می توانید به صورت پیچیده و هم مانند یک کودک ساده به مکان فکر کنید .
به قول حافظ :
دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت
الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود
ببینید این حس درون با حس برون در مقابله با یکدیگر به چه تبدیل شده بودند . بستگی به اینکه ما از مکان واقعا طلب پیچیدگی یا طلب سادگی داریم فکر می کنم حسهای ما نیز مورد تاثیر قرار می گیرد . پس هرچه طلب ما از مکانمان پیچیده تر باشد تا مرکز زمین ، جغرافیای زمین و مکانمان پیش می رویم و حتی به مکانهای بالاتر مانند آسمانها ، هفت افلاک و کسانی که خدایانی داشته اند و حتی برای خدایانشان نیز مکان درست کرده اند می رسیم .
با وجود اینکه ما فقط به یک خدا اعتقاد داریم باز هم جایی در آسمانها برای خدا در نظر گرفته ایم . با وجود اینکه عرفان ما می گوید خدا را در خود پیدا کنید . پس حس مکان می تواند تا این حد والا و پیچیده گردد که ما حتی برای خود و خدای خودمان مکان درست می کنیم و نسبت به آن نیز حس پیدا می کنیم .
یکسری از مکانها هستند که برای شما عمق تاریخ را به همراه دارند . به عنوان مثال شما وقتی می گویید کوه البرز یاد این می افتید که می گویند روح آرش کمانگیر در پیچ و خم های کوه البرز است و از کوهنوردان حمایت می کند . پس کوه البرز برای ما عمق تاریخ است و فقط یک کوه نیست پس چرا وقتی که می گوییم کوه تفتان این احساس در ما به وجود نمی آید ؟ ما با شنیدن نام البرز یاد سردار آرش کمانگیر می افتیم که با تیر خود مرز بین ایران و توران را نشانه می گیرد تیر او از ماورای کوههای البرز عبور می کند ، او تمام قدرت خود را برای پرتاب آن می گذارد و به همین دلیل جان خود را از دست می دهد . به همین دلیل کوههای البرز از این حس والای تاریخی برخوردار است .
مهندس یزدان هوشور :
بحث حس مکان را می توان از جنبه های مختلف بررسی کرد که دو جنبه مهم آن اینست که یکی بعد فلسفی و منطقی و علمی صرف است . بعد دیگر آن نیز این است که وقتی ما وارد مقوله حس مکان می شویم در قالب همان چیزی که با آن سر و کار داریم و لمس می کنیم مکان و حس بسیار شخصی و زمانی است .
درست است زمانی درختان چناری در جایی می بینیم خاطرات خوبی را یادآوری می کند ولی باز هم حس ها مختلف است . آن درختان برای کسانی که در آن محله بزرگ شده اند یک نوع حس ، برای کسی که از شهر دیگری آمده است یک نوع حس دیگر ایجاد می کند . ممکن است درخت چنار زیبا باشد اما حس هایی که در افراد ایجاد می کند متفاوت است . در زندگی روزمره ما به یکسری مسائل و پدیده های علمی برخورد می کنیم مانند طبیعت ، درخت ، خانه ، خیابان و غیره . تمام آنها عینی هستند که شاخص وجود هر کدام از آنها در یک محلی معنا پیدا می کند. اما علاوه بر آنها عوامل غیر عینی نیز وجود دارد مانند احساس ما ، همانطور که به حواس ۵ گانه اشاره شد احساسهای مختلفی وجود دارد یکی از آنها این است که ما مکان را لمس می کنیم .
به اعتقاد من مکان شاید امر ثابت ، برقرار و ساخته دست انسان نباشد ، اما شاید اگر در هر جایی باشد جای خاصی که دارد یک خصوصیت پیدا می کند . اما چرایی آن بستگی به آن فرد دارد تصور کنید تیمی ۴ یا ۵ نفره به کوهنوردی می روند و یا از جنگلی عبور می کنند ، بالاخره جایی در این جنگل پردرخت که تمام درختان آن به یکدیگر شبیه هستند احساس خستگی می کنند و به یکدیگر پیشنهاد استراحت می دهند . اما هر کدام از آنها با سرعت در جای خود نمی نشینند کمی فکر می کنند ، تعیین جا می کنند و سپس استراحت می کنند. اما چه عاملی در جنگل باعث می شود که هر کس پیشنهاد استراحت در یک قسمت از آن را می دهد ؟ این همان حسی است که آن مکان دارد در لحظه القاء می کند .
از دید من تعریف محل با مکان متفاوت است . به عنوان مثال شما منطقه ای را حاوی رودخانه ای می بینید و دو سوی رودخانه کرانه ای می بینید ، وقتی به آن نگاه می کنید فقط یک منظره زیبا می بینید ولی مکانی را در آنجا لمس نمی کنید . ولی به محض اینکه پلی در آنجا ساخته شود نقطه عطفی می شود و این احساس را ایجاد می کند که این دو قطعه دور از هم به یکدیگر نزدیک شده اند و پایه های این پل خود به خود تبدیل به یک مکان می شود . حال احساس انسان نسبت به آن مکان بستگی به آشنایی قبلی او دارد . اگر معماری بتواند زیبایی های جانبی در ذهن خود را به داخل بنایی که می سازد بکشاند می تواند معماری موفق باشد .
دکتر داریوش زمانی :
از آنجاییکه احساس من این است که سعی دارم همه چیز را به معماری ارتباط دهم پس باید پاسخگو نیز باشم . دوست داشتم پیش از اینکه به این جلسه بیایم نظر افرادی که معمار نیستند را در این مقوله بدانم . خیلی با عجله در اینترنت جستجو کردم و چند مقاله را خواندم . می خواهم اشاره ای به این مقالات نمایم :
این مقاله در سال ۱۹۸۰ در مجله علمی landscape به چاپ رسیده است و از آن پس مورد اشاره و بحث های متعدد بوده و توجه بسیاری از صاحبنظران را به خود جلب کرده است که در ارتباط با حس مکان از دیدگاه بنیامین بحث کرده است . به نظر نویسنده اصالت به معنای احساس بودن در موطن به شکلی نا آگاهانه است در چنین شرایطی میان شخص و مکان فاصله ای نیست و شخص جزئی از مکان است در حالیکه حس مکان بیانگر نوعی فاصله بین شخص و مکان است و به شخص امکان می دهد تا بتواند مکان را درک و ارزیابی کند.
در سایت دیگری به نام سروش ۷ دیدم که با یکسری عکس مطرح کرده بود که : در دنیا یکسری مکانهایی است که خیلی بزرگ است و باعث می شود تا انسان خود را کوچک ببیند . مکانهایی در روی زمین هستند که شما در آنجا خود را حقیر می پندارید . این مکانها آنقدر وسیعند که اگر از بالا عکسی از خود بگیریم مانند نقطه ای کوچک به نظر می رسیم . و در سایت دیگری نوشته بود : پژوهشهای انجام شده نشان می دهند که محیط علاوه بر عناصر کالبدی شامل پیامها ، معانی و رمزهایی است که مردم بر اساس نقشها ، انگیزه ها و دیگر عوامل آنرا رمز گشایی و درک می کنند و در مورد آن به قضاوت می پردازند .
این حس کلی که پس از ادراک و قضاوت به محیط خاص در فرد به وجود می آید حس مکان نامیده می شود که به عنوان عاملی مهم در هماهنگی فرد و محیط باعث بهره برداری بهتر از محیط ، رضایت استفاده کنندگان و در نهایت احساس تعلق آنها به محیط و تداوم حضور در آن می شود . مطالب من در طراحی هایم تعریف می شوند زمانیکه من به عنوان طراح در فضا زندگی و حرکت می کنم فضا مکانی را نه برای من به عنوان معمار بلکه برای من به عنوان انسان به وجود می آورد .
خیلی از اوقات انسان خود معمار خود بوده است . من به عنوان معمار مجبورم چیزی را که لمس می کنم ببینم و نه احساسهای دیگری را که حتما هم وجود دارند . بنابراین نمی توانم بگویم که مکان حس دارد . به اعتقاد من مکانی که در آن زندگی نشده است هیچ حسی ندارد . وقتی مکان قابل زندگی است فضای تایید شده را تایید می کند . و فضای طراحی شده چیزی جز معماری نیست . مکانهای شهر نیز همان فضا هستند . پس فضای شهری برای من استثنا نیست . مکانهای شهری مستثنی از قانون نیاز انسان و فضا نیستند . مکان توسط حضور انسان حس پیدا کرده است و آنرا به دیگر انسانها القاء می دهد . فردی ایرانی که در ایران به دنیا نیامده است از تعریفاتی که شنیده است و مطالعاتی که کرده به یک سری از مکانها احساس خاصی دارد .
مهندس مسعود علی نژاد :
سئوالی در ذهنم پیش آمد . ما به چه علت می خواهیم متوجه حس مکان شویم و خود مکان چه معنا و مفهومی برای ما دارد ؟ در واقع من می خواهم بیشتر جنبه های کاربردی این قضیه را با توجه به تخصصی بودن این نشست دنبال کنم . به عنوان مثال اگر ما از دوران کودکی تا کنون فیلمهایی را از کشورهایی مانند فرانسه می بینیم ، کشورهای پیشرفته صنعتی و یا کشورهایی که در حوزه هایی بودند که وجوه مشترکی با این کشورهای پیشرفته صنعتی دارند ، بطور کلی چه دورنماهایی از آنها بینیم و چه رخ نماهایی از آنها دیده شود ، عمدتا تغییر چندانی طی سالها در نظام و انتظام فضایی این محیطها مشاهده نمی کنیم . گرچه نوآوری و مدرن شدن در آنها مشهود است ولی باز به کشور خودمان بر می گردم چون از نظر کاربردی برای من بسیار مهم است که ما از این مکان و شناخت و حسی که به آن پیدا می کنیم چه استفاده ای می کنیم ؟ یکی از کارهای اساسی که باید صورت بگیرد این است که ما باید به فلسفه و تئوریهای بومی خودمان باز گردیم . در جوامع دیگر فلسفه ها پشت سر هم آمده و یکدیگر را تکمیل کرده اند و تبدیل به یک چهارچوب تئوریک و تجربه و عمل شده است . اما رها شدن از تاریخ گذشته در تمام زمینه ها برای ما ضربه بزرگی بوده است .
مهندس انوشه منصوری :
اینکه ما چه احساسی به مکانها داشته باشیم می تواند به خاطرات کودکی ما ، دوران تحصیل ، خانه هایی که در آنها زندگی کرده ایم و غیره باز گردد. این احساسها فقط خوب نیستند ممکن است ما به جایی رفته باشیم که اصلا احساس خوبی به آن مکان نداشته ایم . ممکن است همانطور که در ماورالطبیعه آمده است این موضوع مغناطیسی طبیعی نسبت به ذات ما باشد. ولی اگر فیزیکی به آن نگاه کنیم ممکن است تنگی ، تاریک و یا کوتاهی سقف آن مکان باشد به عنوان مثال در فضایی مذهبی مانند مسجد شیخ لطف الله ممکن است ساعتها احساس خوبی داشته باشیم و یا در مکان بزرگی مانند نقش جهان احساس نا امنی نکنیم . به نظر من باید این حس ها را از یکدیگر تفکیک کرد . وقتی شما در روانشناسی از چند نفر نظرشان را در مورد اتاق خواب مورد علاقه اشان می پرسید به چند نظریه مشترک می رسید ؟ هر کس سلیقه ای دارد و آن را بیان می کند . ما احساس نوستالژیک خود را به همراه داریم ولی این بدان معنا نیست که دیگر نتوانیم بدون این احساسها زندگی کنیم .