You are currently viewing گوشه ای از تاریخ خلیج فارس

دکتر مهری بهفر‏

… «چهارم خلیج پارس خوانند. حدّ از پارس برگیرد با پهناء اندک تا به حدود سند. و پنجم خلیج از حدود بلاد هند برگیرد.» (حدود العالم من المشرق الی المغرب، ۲۷۳ هجری قمری)

شهاب‌الدین عبداللّه خوافی در جغرافیای حافظ ابرو آورده است: «و خلیج سیـم خلیـــج فـــارس است که بر غربیِ آن بلاد عرب است؛ اراضــی حجـاز و یمن و فرضه عمان ــ و بدین جهت آن را بحر عمان نیز خواننـد ــ . و بر شرقیِ آن زمین کیج و مکران و اراضی سند. و طول این خلیج در شمــال، قریـب پانصـــــد فرســـخ باشــد و نهـر فــرات ــ که منابع آن از جبــال ارزن‌الرّوم است ــ در نزدیک واسط به دجله می‏پیوندد و در نواحــی بصـره و عبادان بدین بحر متصل می‏شود. و ممالک فارس و کرمان بر کنار این خلیج است از جانب شمال. و حدّ این خلیج تا به اراضی سند است؛ بعد از آن ممالک هند می‏شود و خلیج آن را خلیج اخضر خوانند و بحر هند نیز گویند.» ( ج۱، ص ۰۰۱)

***

در بهار سال ۱۰۰۱ خورشیدی (۰۳ آوریل ۲۲۶۱) یعنی ۸۹۳ سال پیش، در نبردی به فرماندهی امامقلی‌خان، پرتغالی‌ها از تنگه هرمز بیرون رانده شدند و به حاکمیت صد و هفده‌ساله آن‌ها برخلیج فارس پایان داده شد.

تا آنجا ‌که سررشته طویل روایات تاریخی قد می‌دهد، نام‌ها و جای‌ها گاه در پیِ تهاجم و تسخیرِ قدرتی خارجی و گاه به‌دنبالِ انقلابی سیاسی و تغییرِحکومت، از دست ملت‌ها و دولت‌ها و فرهنگ‌‌ها، به‌طور موقت یا برای همیشه، به‌در رفته‌اند و گاه حتی خود ملت‌ها و دولت‌ها و فرهنگ‌ها در پیِ همان رخداد از پهنه گیتی محو شده‌اند. باید به آنچه به‌طور تاریخی باعث گسستِ نام‌ها و فرهنگ‌ها، و جای‌ها و ملت‌ها از یکدیگر شده است ایدئولوژیِ ناسیونالیسمِ را هم که در دوران معاصر پدید آمده است بیفزاییم. و این ایدئولوژی درست همان چیزی است که به مخدوش‌کردنِ هویت و جعلِ‌ نامی دیگر برای خلیج فارس منجر شد.

به گذشته خیلی دور نرویم. حدود سه دهه پیش، آنچه در خبرها از شبه‌جزیره‌ بالکان می‌شنیدیم، مثل اغلبِ آنچه امروز هم در اخبار می‌شنویم در این حد کمک می‌کرد که بفهمیم فاجعه‌ای انسانی در شرف وقوع است. اما این درک کلی دقیقه‌ای بیش در ذهنمان دوام نیاورد، این دریافت کلی و جهت خاصی که نحوه ارائه خبر به داستان می‌داد توشه هیچ فهمی نبود.

یوگسلاوی در پیِ یک سلسله جنگ به هفت قطعه نامساوی تقسیم شد. خیلی از ما می‌خواستیم بدانیم مردمانی که تا دیروز شهروندِ این کشور بودند چرا با هم می‌جنگند و چرا امروز حاضرند به بهای جانشان ریشه هم را بزنند؟ این‌ها که بخشی از اروپا هستند، پس چرا میانجی‌گری‌ای در کار نیست؟ در شرایطی که دو بخش آلمان متحد می‌شود، بریتانیا به جدایی اسکاتلند و اسپانیا به جدایی کاتالونیا تن در نمی‌دهد، چرا در بالکان جدایی برای استقرار دموکراسی مفید است؟

و البته که این سوال‌ها فراموش شد. مگر خودمان کم مسئله داریم؟ بعد به زحمت اسم این هفت تکه را، به‌مثابه هفت کوتوله‌ای که از شکم یوگسلاوی سابق با کلی خونریزی زاده شد و مادره هم سر زا رفت، یاد گرفتیم. و این گذشت تا از آثار نویسندگانِ این هفت تکه، کتاب‌هایی به فارسی منتشر شد و حالا بود که توانستیم به این رخداد از زاویه دیگری نگاه کنیم. از چشم نویسندگانی که هست‌ونیستشان را در این جنگ باخته‌اند و حالا بعد از آنکه فاجعه به زیر پوست اتفاقات روزمره خزیده، می‌بینند کمترین مشکلشان این است که در شناسنامه و گذرنامه‌هایشان کشورِ محلِ تولدشان تغییر کرده و تابعیتِ کشور جدیدی را یافته‌اند، این را نمی‌خواهند، نمی‌خواهند گذرنامه کروات بگیرند، نمی‌خواهند با عنوان صرب سفر کنند، خود را صرب یا کروات و… نمی‌دانند و نمی‌خواهند هویت هیچ بخشی از این هفت تکه را بپذیرند، پس به‌تبعِ نپذیرفتنِ هویتِ‌ جدیدِ تحمیلی، که از پسِ سلسله‌ای جنگ و کشتار و برآمدنِ حکومتِ به‌اصطلاح دموکراتیکِ مستقل به‌زور به آن‌ها اهدا شده بود، از زندگی اجتماعی باز می‌مانند. چون با نپذیرفتنِ شناسنامه جدید در درون کشور در نوعی حصر هستند و با نپذیرفتنِ گذرنامه جدید، یعنی با دست رد زدن به سینه هویت ساختگی و تحمیلی، به بیرون از کشور راهی ندارند. و درنتیجه پیچیده در کلافی سر درگم‌ مدتی سر می‌کنند. البته که درنهایت به زانو درمی‌آیند، و البته که مجبور می‌شوند هویت جدید را بپذیرند هرقدر هم که جعلی بدانندش. و بپذیرند قدری بدبینی را کنار بگذارند و دوباره به کار و حضور حرفه‌ای بازگردند. پس قدری جلوتر می‌روند تا از نزدیک ‌بینند حالا که هرکدام از این اقوام که خرجِ خودشان را از آن یکی جدا کرده‌اند و دموکراسی‌ای آن‌گونه که می‌خواستند بن افکنده‌اند، چرا ماشین استبداد این‌طور در حال جرح و تعدیل هر چیزی است که حتی کمی ناهمساز به نظر می‌رسد. و آخرش می‌دانید چه؟ آخرش نظیره همان اول کار است که فرد برای مدتی هویت تحمیلی جدید را پس ‌زد و از حضور اجتماعی خود را حذف کرد و بعد که به‌ناگزیر پا به عرصه کار و زندگی اجتماعی ‌گذاشت، با پرونده‌سازی و اخراج، حذفْ دایره خودش را کامل کرد و فرد برگشت به همان‌جا که بود، به حذف‌شدن، به حذف از هر نوع حضور اجتماعی و تحت فشار قرارگرفتنِ خود و خانواده‌اش. حالا که جنگ در بالکان تمام شده و حکومت‌های مستقل که هرکدام هم خود را دموکراتیک می‌نامند مستقر شده‌اند، چیزی که برای بسیاری از شهروندان تغییر کرده فقط شکل حذف است. این حدیثِ راه پر خونی است که ناسیونالیسم بالکان به آن ختم شد.

این‌همه بدان آوردم که بگویم در عصر معاصر ایدئولوژی ناسیونالیسم ـ که مقصود از آن میهن‌دوستی و کوشیدن تا منهای توان و تاپای جان برای منافع ملیِ کشور و مردم خود نیست ـ یکی از عواملِ گسستِ دائمی یا موقت نام‌ّ‌ها و جای‌ها و فرهنگ‌ها و شقه‌شدن ملت‌ها بوده است. و همین ایدئولوژی هم سببِ جعل نامِ تاریخیِ خلیج فارس شده است که در قدیم‌ترین کتیبه‌ها، نقشه‌ها و متن‌ّ‌های پیش و پس از میلادِ جهان همواره دریای پارس، پرسیکوس سینوسر سینوس پرسیکوس، گلفو پرسیکو، پرشین گلف و بحر فارسربحر عجم نامیده شده است، حتی در نقشه‌های تاریخی که کشورهای عربی در ادعاهای ارضی‌شان نسبت به هم تا ۰۷۹۱ در نشریات منتشر کرده‌اند یا به دیوان بین‌المللی دادگستری ارائه داده‌اند نام تاریخی خلیج فارس از سوی خود آنان ذکر شده است.

اما ناسیونالیسم عربی جمال عبدالناصر برای این خلیج، با تاریخ بلندش، نام دیگری جعل کرد و در پی‌اش طارق عزیز و صدام حسین و دیگران از راه رسیدند. ناسیونالیسم در هرجای جهان ضمن داشتنِ مشترکاتِ کلی خصوصیاتِ منحصربه‌فردِ بومی هم دارد، به‌طوری که می‌توان شخصیت و منشِ ناسیونالیسمِ در هر جای دنیا را در تمایز با اشکالِ مشابه آن در مناطقِ دیگرِ جهان تشخیص داد. پس ما با انواع ناسیونالیسم،‌ یعنی با ناسیونالیسم‌ها روبه‌رو هستیم که همه‌شان به لحاظ ناکارآمدی در رفع مشکلات اصلی و اساسی و ایجاد خطر برای خود و برای جهان۱، و همچنین در شعارها و هندوانه‌ّ‌های برتری نژادی که زیرِ بغلِ مردمِ تحقیرشده می‌زنند، مانند هم‌اند. اما ناسیونالیسم کشورهای عربی در کوتاه‌زمان با جنگِ شش‌روزه‌ای که به شکست منجر شد و شکست‌های پی‌در‌پیِ بعدی، دیگر نتوانست قد راست کند، در نطفه منفعل شد، و در عین ناتوانی برای درمان مشکلات اساسی‌اش، به اقدام‌های بی‌پایه واساس و بی‌ربطی همچون جعل‌کردن نام خلیج فارس دست برد تا با سیمایی از یک تهاجمِ بی‌معنی اعاده حیثیت کند. ویژگی متمایز در ناسیونالیسم کشورهای عربی شخصیت منفعل ـ تهاجمیِ۲ آن است. در این ناسیونالیسم انفعالِ توام با تهاجمْ سرشت هر حرکتی را رقم زده است و به چه شکل غریبی هم؛ از یک سو انفعال در برابر قدرتی که خردشان کرده است و ناتوانی در غلبه بر تضادها وچالش‌های فلج‌کننده سیاسی و اجتماعیِ متعاقبش مشاهده می‌شود و از سوی دیگر پرخاشگری و تهاجم نسبت به آنچه ضعیف تصورش کرده‌اند و پرداختن به حواشی و جعل و تحریف.

***

و کلام آخر اینکه، اگرچه یخِ جعلِ نام برای خلیج فارس در عمل نگرفت، اما بهانه‌ای شد که درست امروز که می‌خواهیم بازپس‌گیریِ تنگه هرمز از پرتغالی‌ها را گرامی بداریم تا ضمن آن به یکدیگر بگوییم یادمان هست و یادمان باشد، درست همین امروز با اندیشیدن به عواقبِ فاجعه‌بارِ ناسیونالیسم در سراسر گیتی آن را برای خودمان از درون و بیرون، برای خویش و بیگانه، برای مردم و فرهنگ بشری خطری بالقوه بشناسیم. به عبارت ساده‌تر، ناسیونالیسم را با میهن دوستی خلط نکنیم و اشتباه نگیریم. ناسیونالیسم و هر ایدئولوژی افراطی دیگری پیچِ پیوند‌های خود ما را هرز می‌کند و در برابرش میهن‌دوستی حقیقیِ همراه باشفقت نسبت به جهان، همان که همیشه داشته‌ایم و در شعر فردوسی و سعدی و مولانا وحافظ همواره بازش یافته‌ایم، تضمین‌کننده همبستگی و پیوستگی خود ما ایرانیان است. ناسیونالیسم چاقویی است که دسته خودش را هم می‌برد و نفرت قومی و نژادی می‌پراکند و کمترین خطرش ناگزیری از جعل و تحریف است.

پی نوشت:

۱- برای مشاهده نمونه‌های امروز ناسیونالیسم، نک. سیاستمداران حامی بریگزیت در بریتانیا و ترامپ.

۲- مقصود اختلال شخصیت منفعل – تهاجمی (Passive – Aggressive Personality Disorder) است که می‌تواند مبتلابه فرد، جوامع و حکمرانان و رویکردهای سیاسی و روش‌های مدیریتی و… هم باشد.

از خلیج فارس در نقشه‌های جهانِ پیش و پس از میلاد و در کتاب‌های تاریخی و جغرافیایی با عنوان دریای پارس، پرسیکوس سینوسر سینوس پرسیکوس، گلفو پرسیکو، پرشین گلف و بحر فارسربحر عجم نام برده‌اند. نام دیگری بر خلیج فارس که پیوند آن را با ایران نفی می‌کند، جعل جمال عبدالناصر و ناسیونالیسم دوران معاصر بوده است.

روزنامه اطلاعات، ضمیمه فرهنگی