لوگو-انجمن مفاخر معماری ایران-بلاگ

اردشیر سیروس – عضو هیئت امناء انجمن مفاخر معماری ایران و مدرس دانشگاه
ویژگی بسیار برجسته و چشمگیر فرهنگ و معماری عصر ما سرعت زیاد و شتاب زده تحولات و تغییرات تکنولوژیکی است که بجا گذاشته شده. عظمت و سرعت صنایع دوران تکنولوژی نوین که یک قرن و نیم گذشته در تاریخ ما ظهور کرده و آنرا تجربه می کنیم بی سابقه است، به وضوح شاهدیم در کلیه فعالیت های معماری نوین این واکنشها قابل ملاحظه در حال رشد و تولید و تحولاتش لحظه ای است. طبعاً هر آنچه میراث گذشته گان بوده و با آن مانوس بودند امروز برای فرهنگ ملت ها یک هویت به شمار می آید.

بدیهی است در این مقطع زمان هنر معماری و تکنولوژی معماری همراه با سایر جنبه های، فرهنگی اجتماعی سیاسی – اقتصادی زمانه دستخوش موج تحولات بنیادی قرار گرفته است. البته این واقعیت وجود دارد مجهودات فرا صنعتی با تمام شتاب و گستردگی اش نتوانسته هدفمندی ارزشهای رفتاری به منظور ایجاد معماری و شهرسازی با معیارهای انسانی را تامین کند. نتیجتاً بحران های پس زلزله این کنش ها هر لحظه عمیق و عمیق تر می شود، بحرانهائی همچون انفجار جمعیت – توزیع بی رویه جمعیت – آلودگی آبها – هوا – محیط زیست و . . . آلودگی صوتی عوارض آن علاوه بر سایش جسم و جان لایه های اجتماع موجب اختلال در حرکت های شهری و عدم آسایش و آرامش واحدهای مسکونی می گردد، دیگر شبکه و بافتی وجود ندارد تا تامین کننده ارتباط عاطفی انسان ها باشد، دیگر عابرین پیاده و مادرانی که به دنبال مسیری مطمئن برای گردش اطفالشان هستند مشاهده نمی شود.

هجوم هیولای ناهنجار ماشین از یک سو و عدم برنامه ریزی صحیح مدیران و مسئولان جامعه از طرف دیگر بر ارکان زندگی انسانها، نه اقلیم مطلوبی برجا گذاشته و نه امنیت و آسایش در محلی برای سکنا، ولی آنچه در اثر بی توجهی ها شاهدیم: تاثیرات منفی – اصوات خرد کننده و پاتئولوژی اجتماع که روز افزون است. به بخشی از این تاثیرات اشاره می کنم:

اعظم منطقه بندی شهرها بر تبعیض استوار است، هر منطقه به خودش تعلق ندارد.
تداخل مناطق در یکدیگر و آلوده شدن واحدهای مسکونی و سلب آسایش ساکنین آن.
اجرای ساختمان های مسکونی در حاشیه خیابان ها بدون رعایت حریم امنیتی و صوتی.
قرار گرفتن منازل و برج های اشرافی در مقابل سلول های فقیرنشینها با تراکم های متفاوت و امکانات دیگر.
استقرار نامناسب و مصلحتی تاسیسات صنعتی در جوار محلات شهری، و بلعیدن واحدهای مسکونی به منظور توسعه آتی آنها.
پریشانی شبکه ارتباطی و آشفتگی تردد حاصل تداخل های بیجا، حاصل درهم پیچیدن مناطق.
لذا این سئوالات پیش روی معماران، شهرسازان، اندیشمندان و مدیران جامعه وجود دارد:
ماهیت تحول بزرگی که در جوامع بشری و پیامدش در معماری در شرف روی دادن است، چیست؟
مفاهیم و معیارهای اساسی که هر معمار و اندیشمندی در جهت کمک به پی بردن به اهمیت زمانی که در آن زندگی می کنیم، کدام است؟
نهایتاً چه قوائی به منظور تکامل جوامع بشری و معماری که بخشی از فرهنگ و هویت ملتها را می سازد موثر است؟
حال با توجه به دیدگاه های گذشته و روند معماری کنونی می توانیم تحت عنوان مفهوم اساسی مقوله شخصیت هر اثر معماری و معیارهای مربوطه آنرا بیان کنیم، بنابراین آنچه که ضروری و اساس خواسته های فردی و تحول طبیعی معماری است باید ساختار جامعه عمیقاً از آن آگاه باشند، معماران نبایستی فضیلت ها و استعدادهای معماری را در عزلت و تنهایی از انسانها توسعه و بسط دهند. به درستی می دنیم عزلت فرهنگ معماری از جامعه که بعضی از فلسفه های گذشته مدافع آن بودند نه سبب پیشرفت فردی از جامعه است و نه به لایه های اجتماع کمکی می کند.

با این پیش فرض چگونه می توان بدون تعاملات انسانی و ملاحظات اجتماعی پیشرفت و رشد معماری را مورد قضاوت قرار داد و بلوغ آنرا سنجید، بلوغی که به منظور بروز و ظهور مدنیت معماری جهانی ظهور می کند، طلوعی که در عین حرمت نهادن بر معیارهای سنتی و ملی در بر گیرنده وحدت با آنچه در فرهنگ و تکنولوژی جهانی می گذرد پیش می رود. به عبارتی وحدت در کثرت را داراست.

لهذا جامعه معماران – دولتمردان و اندیشمندان به فرازهای زیر خواهند اندیشید:
فرایند جدید این معماری تعلیم و تربیت دانشجویان در مکاتب معماریست.
طالبین معماری بایستی نیازهای عصر بلوغ را بشناسند و در ایجاد تحول در جامعه مشارکت داشته باشند.
آنها باید از خصلت های بی مانند و تاثیراتیکه اقلیم بر معماری می گذارد آگاه باشند.
معماران، خود را وقف پیشرفت و غنا بخشیدن به فرهنگ معماری در نهاد جامعه نمایند.
نهایتاً نیروی خود را وقف فرایندی کنند که اثرات منفی و مخربی که معیارهای معماری را تضعیف می کند، خنثی نمایند و خود را با قوائی که (فضیلت معماری) را به سوی تحقق بخشیدن به سوی معماری امروز و فردا هدایت می کند، هماهنگ نمایند.
لذا کافی به نظر نمی رسد بگوئیم (شخصیت معمار) در دفع تاثیرات منفی جوابگو باشد، بلکه کیفیت و ماهیت این مقصود (منش و صداقت در معماری) و پرورش آن در سطح جامعه و لایه های اجتماع است.
چون هدف غائی و نهائی یک معمار در محدوده اقلیم و آسایش انسانها هیچ نیست مگر مقیاس انسانی و ارزش معنوی آن.

فاطمه ظفرنژاد – پژوهشگر
توسعه پایدار بر پایه الگوهای بومی
توسعه پایدار گرچه موضوعی است که از دهه ۷۰ قرن گذشته میلادی در ادبیات سازمان ملل پدیدار شد اما بویژه در سرزمینی که بومیانش از ۶ تا ۸ هزار سال پیش کشاورزی آبی را کشف کردند و به جهانیان آموختند، از دیرباز شناسایی شده بود. حوضه تمدن ایرانی از هزاره ها پیش با دانش و فناوری پایدار و سازگار با طبیعت آشنا بود و در این زمینه از درخشان ترین حوضه های دانش جهان بشمار می رود. امروزه کمتر نوشتار جدی درباره بهره برداری از منابع آب پدیدار می شود که در آن به فناوری های پایدار این سرزمین مانند قنات و یا گردآوری باران اشاره نشده باشد. معماران این سرزمین سازندگان بسیاری از نخستین ها (نخستین سازه های پایدار در برابر زمین لرزه، نخستین گرمابه های با سوخت گاز طبیعی) نیز سازندگان سازه های جلوه گر توامان زیبایی و صرفه جویی سازگار با اقلیم بودند. آثار خرد پخته در عشق و معرفت و اندیشه حقیقی در فناوری های بومی و پایدار تمدن ایرانی تا ۱۰۰ سال پیش، گیریم با پاره ای افت و خیزها، در همه جای این سرزمین به چشم می خورد.

توسعه ناپایدار مدرنیسم نابسامانی است که الگوهای ناسازگار با طبیعت و نیز الگوی بومی را توسعه قلمداد می کند. الگوهایی که با اقلیم و فرهنگ و پیشینه این سرزمین هماهنگی ندارند و مصرف زدگی و تامین نیازهای ناسازگار با اقلیم، فرهنگ و ارزش های ملی را تابع هدف قرار داده اند. ساخت و ساز برای تامین این نیازهای بومی نشده توسعه بشمار نمی رود. ساخت سدهایی بدون بررسی سامان مند درباره دانش بومی و پیشینه ملی، بدون توجه به نیاز حقیقی و بدون بررسی واقعی پیامدها از نمونه های پر هزینه این ناپایداری هستند. ساخت بزرگراه بدون بررسی نیاز حقیقی جوامع بومی، با پیامدهای ناسازگار بر محیط از دیگر نمونه ها بشمار می رود. بر اینها افزوده می شود: ساخت شهرهایی بی در و دروازه بی توجه به اقلیم و توان اکولوژیک با ساختمان هایی که کمترین همخوانی با اقلیم را دارند و به محیط زیست و جوامع بومی مجاور آسیب بسیار می رسانند. توسعه ناسازگار با اقلیم، فرهنگ و ارزشهای این تمدن دیرینه، دانش بومی پایدار و بلندآوازه ایرانی را با خطر نابودی روبرو کرده است.

الگوی بومی و دانش بومی این سرزمین کهن هماره سربلند بوده است. دانش و فناوری پایدار کشاورزان ایرانی در ساخت قنات و آب بندان برای گردآوری آب باران از روش های توصیه شده به همه جهان است. دانش و فناوری پایدار معماران ایرانی سازنده راهها، سازه ها و شهرهای سازگار با اقلیم و فرهنگ، با صرفه جویانه ترین شیوه گرمایش و سرمایش، سازنده آب انبارها و بادگیرها و نیز سازنده نخستین گرمابه هایی با سوخت گاز طبیعی در ۵ سده پیش و نخستین سازه های پایدار در برابر زمین لرزه و شهر باغ های زمردین بسیار سازگار با طبیعت و تولید کشاورزی و . . . کارنامه پرارزشی بشمار می رود که نمونه های قابل توصیه به همه جهان هستند. متاسفانه هجوم الگوهای نابومی، فناوری های پایدار بومی را به نابودی کشانید. اینک کمتر کسی می داند که آن منار چگونه می جنبد و فرو نمی ریزد، یا آن گرمابه ها، آن قنات ها، آن گنبدها و شهرها و راهها چگونه ساخته می شدند. آن دانش بومی ژرف پخته در هفت خوان دستیابی به حقیقت کجا و خرد خام متبلور در طرح های ناپایدار ۹ دهه اخیر کجا؟ خرد خامی که به قول لیوتار با “نخوت فن سالاران” در آمیخته و اثری ناسازگار بر سیمای سرزمین به جای گذاشته است.

الگوی نابومی و گسترش گرته برداری از دیگران با نادیده گرفتن دانش درخشان مردم این تمدن کهن و با ساخت و ساز ناسودمند و ناسازگار با اقلیم و فرهنگ جوامع بومی، چشم انداز و سیمای محیط را با نابسامانی روبرو ساخته است. این الگوهای نابومی سبب فراموشی شدن دانش بومی این سرزمین نیز شدند. ما بدون ژرف اندیشی نه تنها دانش پایدار و درخشان ملی خود را به کار نگرفتیم که به نابودی آن همت گماشتیم. دانشگاه ها کمتر تلاشی در زمینه دانش بومی کردند و متاسفانه الگوهای ناپایدار دیگران را با آهنگی تندتر از خود آنان گسترش دادند. لیوتار به “ماهیت مشروعیت تصمیم هایی که به نام جامعه اتخاذ شده اند” و باید زیر سئوال بروند اشاره می کند. “خودبینی، نخوت و بی بصیرتی” فن سالاران تصمیم گیرنده که به جامعه اعتمادی ندارند، به پیامدهای مالی سنگین و پیامدهای ناسازگار بر محیط زیست این سرزمین کهنسال و از همه مهم تر به پیامدهای اجتماعی ناخوشایند مانند از میان رفتن جوامع بومی با همه فرهنگ و دانش ژرف آنها انجامیده است. توسعه ناپایدار به روش وارداتی و نابومی سیمایی متجاوز از خود نشان داده است که با دستاویزی به خردخام، همه چشم اندازهای طبیعی سرزمین را در نور دیده و در نامشروعیتی تام ارزش های چندین هزار ساله تمدن هایرانی را نادیده گرفته است. بر این قصه گر خون فشانم رواست. . .

پیمدهای توسعه ناپایدر الگوهای نابومی در سه راستا بیشترین نمود را داشته است. این سه راستا عبارتند از: تامین آب و نیرو، راهسازی، شهرسازی. این سه راستا در تعاملی نامیمون به ناسازگاری های برافزایشی یکدیگر نیز دامن زده اند.

تامین آب و نیرو باسد سازی – و سامانه های انتقال پر هزینه آب و برق در ۵ دهه گذشته کارنامه ناموزونی دارد. گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار . . .

غیراقتصادی بودن، عدم دستیابی به هدفها، صرف هزینه زیاد برای دستاورد بسیار کم در کفه مردم و جوامع بومی.
غصب و زورگیری حقابه میلیونها کشاورز و باغدار پائین دست سدها که ابزاری برای احقاق حقوقشان ندارند.
تضییع حق صدها هزار خانوار کشاورز و دامدار ساکن مخزن سدها با راندن اجباری آنها از موطنشان.
نضییع حق عشایر از بابت زیر آب بردن مراتع موروثی و نیز مسیر کوچشان.
تضییع حق جوامع بومی وابسته به دهانه یا چاهه رودها که معیشتشان به ماهیگیری، گردشگری و . . . وابسته است.
تضییع حق جوامع بومی سیلاب دشتها که با خشکاندن رودخانه سفره آب زیرزمینی موروثی شان خشک شده.
شور و زهدار کردن اراضی کشاورزان در پائین دست سدها.
تبخیر سالانه نزدیک به ۱۰ میلیارد متر مکعب از آب شیرین محدود کشور در پشت سدها.
تخریب ۱۰-۵ میلیون هکتار از جنگل های کشور در بالادست، در مسیر رودها، در پایین دست، تا دهانه و چاهه.
خشکاندن رودهای کشور با زیستگاه های رودخانه ای و کنار رودخانه ای آنها.
خشکاندن تالاب ها و دریاچه های پارک ملی بختگان (زیر پوشش معاهده رامسر) و سایر تالابها و دریاچه های استان فارس.
خشکاندن تاکنون بیش از ۱۸۰ هزار هکتار از دریاچه ارومیه (زیر پوشش معاهده رامسر، دومین دریاچه شور جهان و تنها زیستگاه آرتمیا اورمیانا) با ساخت بیش از ۴۰ سد (بدون فواید مستند و راستی آزمایی شده) روی ۱۴ رود این حوضه آبریز.
خشکاندن تالابهای خوزستان مهمترین عامل غبارآلودگی خطرناک جنوب و غرب کشور با ساخت سدهای کرخه، کارون، دز و . . .
تخریب تالاب گاوخونی و نابودی روستاها و جوامع کنار آن مانند شهر تاریخی ورزنه، به سبب سدسازی در بالادست آبخیز.
تخریب جنگل مه رویه و تالاب جزموریان و تحلیل و نابودی جوامع بومی وابسته به آنها در پی ساخت سد جیرفت و . . .
راهسازی نیز نقشی بسیار ناسازگار بر محیط زیست و جوامع بومی داشته است. راه آهن همواره گزینه ای کاراتر، کم هزینه تر، سریعتر، با پیامدهای منفی کمتری بوده اما تاکید بر ساخت بزرگراه کارنامه بسیار ناکارآمدی برای راهسازی تدوین کرده است. داستان در پرده می گویم . . . تنها با سه نمونه:

میانگذر دریاچه ارومیه، پر هزینه ترین راه کشور با پیامدهای بسیار زیاد بر دومین دریاچه شور جهان که بدون بررسی ژرف از نیاز حقیقی به احداث چنین جاده ای بر پایه تصمیم گیری فن سالاران و آزمندی شرکتهای دولتی و خصوصی ذینفع به اجرا رسید.
کنار گذر تالاب انزلی فاقد بررسی ژرف و مستندات نیاز حقیقی، موضوع سالها جدل میان وزارت راه و سازمان محیط زیست.
بزرگراه تهران شمال، با کمک گیری از استادان توسعه ناپایدار (چینی ها)، پرسه ته مانده جنگل های هیرکان ایران. تصمیم گیری دولتی بدون پاسخگویی و بسیار ناکارآمد و شاید هم فشار نامرئی صاحبان اراضی تملک شده کنار بزرگراه یا پایانه آن.

شهرسازی بر پایه الگوهای نابومی بدور از هویت ملی نیز پیامدهای بسیار ناسازگار داشته است. سرشکم بیامد و عیبم بگفت رویاروی . . .

زورگیری حقابه های کشاورزی و طبیعی رودخانه ها با توجیه (راستی آزمایی نشده) سدسازی برای تامین آب و برق شهرها
راندن رودها از مسیر اصلی خود یا راندن آنها به زیر زمین برای تصاحب آزمندانه حریم رودها و ساخت و ساز در آنها.
تجاوز به عرصه دره ها و جنگل ها (نمونه اخیر: ساخت و ساز در جنگل لویزان، شیان . . . )، تملک آزمندانه دره ها (دره پونک و . . . )
تجاوز به عرصه کوهستان ها و آبخیزها برای ساخت گورستان های زباله بسیار خطرناک برای محیط زیست
آلودن شدید آب رودها و سفره های زیرزمینی با پیامدهای بسیار خطرناک بر محیط و نیز جوامع بومی پائین دست رودها
آلودن شدید هوا با اثر توامان بر محیط و گرم شدن اقلیم و نیز اثر بر سلامت همه جانداران از جمله انسان
دو نمونه توسعه ناپایدار:
تهران نمونه کلانشهر ناپایدار و بی درو دروازه که در پی برنامه های خام و ناسازگار تامین آب و نیرو، راه، مسکن . . . تا بیش از دهها برابر توان اکولوژیکی اش از جمعیت پر شد. انحراف ۲ میلیارد متر مکعب حقابه کشاورزان کرج، شهریار، جاجرود، شاهرود طالقان و . . . با ساخت بیش از ۵ سد بزرگ کرج، لار، لتیان، طالقان و ماملو و انتقال بسیار پرهزینه از صدها کیلومتری به تهران سبب بوجود آمدن کلانشهری بی در و پیکر شد که ۷ برابر استانداردهای جهان مصرف آب سرانه دارد. نیاز آب برای همه مصارف از جمله شستشوی هر روزه ۱۵۰ لیتر است. اما تهرانی ها سرانه مصرفی برابر ۳۹۰ متر مکعب در سال یا ۱/۱ متر مکعب در روز دارند. تهران ۵۰۰ قنات داشته که به خوبی پاسخگوی مصرفش بود کما اینکه هم اینک نیز نیمی از آب تهران از سفره برداشت و در شبکه تزریق می شود. اگر تهرانی ها مصرفشان را کم کنند و به ۵/۳ برابر استاندارد جهان برسانند آب زیرزمینی برایشان کافی است. یعنی اگر حقابه کشاورزان را بزور نگرفته بودیم و سدهایی چنین پرهزینه را نساخته بودیم هم مشکل آب نداشتیم.

اما معماری، شهرسازی و راهسازی این کلانشهر نیز تقلیدی است از الگوهای نابومی که چهره شهر را به سیمایی بی هویت با ترکیبی در هم جوش از هر گونه معماری از هر جای دنیا بدل کرده است. شهری با ساختار ناسازگار با اقلیم، ناسازگار با فرهنگ بومی، ناسازگار با طبیعت و عرصه های آن تا کیلومترها دورتر.

معماری ساده و زیبای گذشته شهر با محله های خودکفا و باهویت، اینک جز بگونه نقاطی کمیاب در شهر به چشم نمی خورد. حقیقت این است که فن سالاران حتی الگوهای نابومی را نیز به درستی درک نکردند. چون دست کم سیمای محله ها تا این اندازه ترکیبی از هزاران بی سلیقگی بیگانه با هر گونه ظرافت و زیبایی و صرفه جویی نبود. اگر زیبایی معماری بلندآوازه ایرانی را ندارد دست کم مانند پاری شهرهای غربی راهبردهایی در دست داشت تا نمای یک ساختمان شیشه و کناری سنگ و پهلویی آجر سه سانتی و کناری آجر بهمنی و . . . نباشد. تا بلندای یک ساختمان ۴ و کناری ۵/۴ و پهلویی ۱۰ و چهارمی ۲۰ طبقه نباشد. تا الگوی ساخت یک ساختمان برج شیکاگو و دیگری معماری چینی – ژاپنی و سومی معماری رومی – ایتالیایی نباشد. حتی گاه ساختمانی با پنجره هایی هر یک با سیما و رنگی متفاوت در هر طبقه !

تهران گذشته از نداشتن هویت معماری، از بابت تولید زباله و دفن آن در گورستان های زباله، تا دوردستها زیستگاه را با ناپایداری روبرو کرده است. کشتزارهای پائین دستش نیز با خطر آلودگی شدید روبروست. راههایش نیز به سبب تصمیم گیری های ناپخته، ته مانده جنگل های شهر را درو کرده اند (جنگل لویزان، شیان . . .). تهران با شش های کاملاً از دست رفته ناقوس مرگ را برای ساکنانش به صدا درآورده است.

اصفهان و ورزنه: اصفهان با خاموشی زاینده رود فسرد چون سدهای بالادست آبخیز بی ژرف اندیشی و تنها با تقلید از الگوهای نابومی ساخته شدند و پیامدهای بسیار ناسازگاری بر محیط و جوامع بومی آبخیز بر جای گذاشتند.

پلهای زیبای اصفهان – این شاهکارهای معماری ایرانی – پس از سده ها، تنها در چند دهه اخیر فروخشکیدگی زاینده رود را سوگوارانه تجربه کردند. گذشته از بلایی که بر سر شهر تاریخی اصفهان آمد شهرها و روستاهای پائین دست آبخیز تا تالاب گاوخونی در ۱۱۰ کیلومتری اصفهان نیز دچار آسیب های بسیار شدید شدند. اصفهان، از راه جاده دشتی، زیار، برسیان، اژیه به ورزنه آخرین شهر آبخیز در ۳۰ کیلومتری گاوخونی می رسد.

تاریخ ورزنه به هزاره سوم باز می گردد. شواهد زیاد از جمله بنای مسجد جامع ساخته شده روی بقایای یک آتشکده ساسانی، آراسته با کتیبه های عصر تیموری، موید این ادعاست. گویش بجا مانده از پهلوی ساسانی و نیز آداب و پوشش مردم هویت دیرینه این جامعه بومی در پائین دست ترین بخش های آبخیز زاینده رود را آشکار می کند.

بخش زیادی از زمین های ورزنه پس از سدسازی حقابه خود را از دست داد و بیابانی شد. کشت پنبه ناممکن و صنایع پارچه بافی بومی نابود شد. معیشت وابسته به ماهیگیری و گردشگری در تالاب پشتیبان رونق شهر بود. اما ۳۰ کیلومتر پس از ورزنه چاهه زاینده رود یعنی تالاب گاوخونی کاملاً خشکیده است. تالاب ۴۷۰ کیلومتر مربعی گاوخونی همه ساله میزبان شمار زیادی پرندگان مهاجر و نیز جوامع پیرامون آن میزبان گردشگران طبیعت دوست بود. اما اینک کویری است برهوت که زمینش از خشکی می ترکد و با هر وزش باد، گرد و غبار پر از مواد شیمیایی بجا مانده از پساب رها شده کارخانه های بالادست را به کام مردم بومی می ریزد.

سد زاینده رود در ۱۳۴۸ ساخته شد. اندکی پس از ساخت سد، روستاهای پائین دست همسایه تالاب از جمله روستای “شاخ کنار” متروکه شدند. حقابه ورزنه از زاینده رود در اسناد جامانده از عهد صفوی بازتاب یافته است. حقابه آنها را بازگردانیم تا شهر با معماری زیبا و هماهنگ با اقلیمش حفظ شود. ورزنه از ۱۳۴۷ شهر بشمار می رفته است اما نابودی کشاورزی، ماهیگیری، و گردشگری رونق آن را متوقف کرد. این شهر هم اینک تنها ۱۳۵۰۰ نفر جمعیت دارد و در حال ناپدید شدن است. کدام مردم با میراث گذشتگان خود چنین کنند؟

راهکارهای برون رفت
سازمان ملل در راستای تحقق توسعه پایدار در جهان، طرح توانمند سازی جوامع بومی را پشتیبانی می کند تا تصمیم گیری به جوامع بومی سپرده شود نه به فن سالاران. دولت تنها باید پایشگری استوار و نیرومند در راستای حفاظت از سرزمین، مرزهای آن، هویت آن، دانش بومی آن، محیط زیست و همه بوم سازگانهای وابسته به آن باشد نه تصمیم گیر. شیوه های سنتی و پایار تامین و بهره برداری از منابع آب سطحی و زیرزمینی مانند قنات و آب بندان اید احیا شود و محدودیتی که طرح های ناپایدار بر آنها تحمیل کرده اند لازمست برداشته شود. باید مصرف را کاهش داد.

به کمک بازچرخانی و بازکربرد، کارایی هر واحد آب را باید از ۴/۰ – ۳/۰ کنونی به بیش از ۱ رساند که مانند دستیابی به حجم زیادی آب تازه در هر سال است. لازمست سدها برچیده شوند. اگر بیش از اهالی دنیای مدرن شیفته مدرنیزاسیون باشیم بدنیست بدانیم که حتی پیشگام سدسازی مدرن جهان، آمریکا، از دهه ۸۰ اجرای همه سدهای پیشنهادی را کاملاً متوقف کرد و نظر به ناسازگاری و پیالمدهای بسیار منفی سدها، در دهه ۹۰ بیش از ۵۰۰ سد را برچید. راهسازی نیز باید ملزم به رعایت اصول پایداری و حفاظت از عرصه های طبیعت باشد. گسترش خطوط غیر جاده ای بویژه راه آهن از بابت سازگارتر بودن با محیط و آلودن کمتر هوا و نیز اقتصادی بودن، تنها گزینه است. لازمست راه آهن به مثابه کم پیامدترین روش به تنها گزینه ارتباط محله ها، روستاها، شهرکها، شهرها و استان ها بدل شود و ساخت بزرگراهها نه تنها متوقف که همچنین بزرگراه های موجود پر مسئله برچیده شود. تدوین راهبردهای توسعه پایدار کشاورزی، روستایی – عشایری با کمک جوامع بومی، نخبگان و پژوهشگران و سپردن تصمیم گیری به جوامع محلی و بومی توانمند شده گامی بسیار ضروری در توسعه پایدار کشور است.

در شهرسازی پایدار، معمار ملزم به برنامه ریزی برای خودکفایی کامل ساختمان و تامین منابع آن است. این ساختمان ها سامانه گردآوری آب باران بر بام خود دارند. بازیافت و بازکاربرد آب می تواند نیاز ساختمان را برآورده سازد و در گام پایانی تصفیه و در فضای سبز ساختمان یا محله بکار گرفته شود. بنابراین ساختمان ها نیازی به شبکه های لوله کشی بسیار پرهزینه ندارند. در شهرهایی مانند تهران تامین آب با قنات نیز روشی پایدار است که باید با برنامه ریزی تحقق یابد. از آنجا که آب بازیافت و در پایان در فضای سبز مصرف می شود پساب و فاضلابی هم وجود ندارد تا به شبکه بسیار پرهزینه و آلوده کننده فاضلاب نیاز باشد. این ساختمان ها با صفحه خورشیدی نصب شده بر بام نور خورشید را به برق بدل می کنند و نیازی به شبکه های پرهزینه برق رسانی با پیامدهای بسیار بد بر سلامت انسان ندارند. این ساختمان ها زباله هم ندارند چون به سامانه تفکیک زباله مجهزند که زباله خشک را می تواند به منبع درآمد، فروش به کارخانه بازیافت، بدل کند. زباله تر کود می شود و در فضای سبز بکار برده می شود. بدینگونه دیگر به سامانه های پرهزینه گردآوری زباله و دفن آن در گورستان های زباله با همه پیامدهای بسیار ناسازگار آنها بر سلامت انسان و محیط زیست نیازی نیست.

کاربرد مصالح سازگار با محیط و اقلیم، رعایت پندارها و ظرافت های معماری ایرانی نیز از دیگر وظایف معماران است. اما برای رسیدن به شهر پایدار، و حفظ هویت معماری پرآوازه ایرانی و زیباسازی و هماهنگ سازی برونی، تدوین راهبردهای توسعه پایدار شهری با کمک جوامع بومی، نخبگان و پژوهشگران و سپردن تصمیم گیری به جوامع محلی و بومی توانمند شده ضرورت دارد.

در پایان، تشکیل شورای راهبردهای توسعه پایدار کشور پیشنهاد می شود. این شورا باید نهادی باشد با توان کارکرد فراجناحی، فراحزبی، فرادولتی و فراقوه ای (قوای سه گانه)، تا هر جناح و حزب و دولت، برای گذر موقت از مشکلات یا پاسخگویی به پشتیبانان مالی خود، به تصمیم گیری ها و رویکردهای ناپایدار و موقت دست نیازد. به رحمت سر زلف تو واثقم . . . باشد که این تمدن کهن چند هزار ساله پایدار بماند . . .

علی خلیلی
جایگاه و آسیب شناسی پژوهش های اقلیمی در مطالعات کلان مقیاس “اقلیم – سکونت – آسایش”
مقدمه
بخشی از مطالعات طرح های کالبدی به پژوهش های اقلیمی در رابطه با سکونت، سکونت گاه ها و آسایش اقلیمی اختصاص دارد که شرح خدمات اولیه آن در “مرکز مطالعات و تحقیقات شهرسازی و معماری ایران” تدوین گردید و نخستین بار در طرح کالبدی ملی برای سراسر کشور در مقیاس یک میلیونیم به انجام رسید و سپس در مقیاس یک دویست و پنجاه هزارم برای مناطق آذربایجان، زاگرس، البرز جنوبی، ساحلی شمال و ساحلی جنوب پیگیری شد و ضمن تولید دستاوردهای مثبت و متعارف، نتایج سودمندی برای بهبود روش های اجرایی این پژوهش ها به ارمغان آورد که در این مختصر به آن پرداخته می شود.

هدف ها
پژوهش های اقلیمی طرح های کالبدی با سه هدف زیر به انجام می رسد و این هدف ها در حال حاضر عیناً در مطالعات و تحقیقاتی که در مرکز مطالعات یا سایر بخش ها و مهندسین مشاور انجام شده پیگیری شده است.

یکم: فراهم آوردن پیش نیازهای برخی مطالعات دیگر نظیر شدت بارندگی و سیل گیری مناطق شهری، برآورد نیاز آبی گیاهان در بخش فضای سبز محیط های مسکونی، تخمین پدیده های بحرانی هواشناسی نظیر بادهای شدید و فشار ناشی از آنها بر بدنه ساختمانها و یا شبکه خطوط انتقال نیرو، برآورد مقدار و شدت تابش آفتاب جهت بهره گیری در مبحث استفاده از انرژی های پاک برای گرمایش و سرمایش ساختمان و موارد مشابه دیگر.
دوم: ارزیابی مناطق از نظر معیارهای زیست اقلیمی آسایش و یا شاخص های خوش آب و هوایی و پهنه بندی گستره های تحت بررسی از نظر آسایش انسان و بالاخره تعیین اولویت های اقلیمی از دیدگاه سکونت پذیری، صرفنظر از سایر عوامل و محدودیت ها، نظیر ریخت شناسی زمین، شیب و غیره.
سوم: پهنه بندی اقلیمی محدوده های مورد مطالعه از نظر ساختمان و مسکن و انجام توصیه های لازم و یا تدوین مقرراتی در جهت کاهش فشار شرایط اقلیمی بر محیط های مسکونی و یا استفاده از ویژگی های آب و هوایی به منظور بهره گیری از آنها، صرفه جویی در انرژی های گرما یا سرماساز لازم برای دستیابی به شرایط آسایش و رفاه زیستی، انجام پژوهش های بنیادی به منظور شناخت قانونمندی های توزیع جغرافیایی آنها در گستره کشور، به منظور برآورد مولفه های آسایش (نظیر تابش آفتاب، رطوبت، سرعت و جهت بادها، دمای هوا و دامنه نوسان آن) و مقدار کمی درجه – روزهای گرمایش و سرمایش در هر نقطه از گستره ایران.
اصول و مبانی روشها
روش های بررسی، خود به مرور زمان تکامل می یابند و در بررسی های مختلف، حتی توسط یک کارشناس، شیوه های مطالعات ممکن است با شیوه قبلی کم و بیش متفاوت باشد ولی چند اصل زیر الزاماً باید در نظر گرفته شوند.

اصل اول: پیوندپذیری یا قابلیت اتصال نقشه ها
تجربه برخی از طرح های جامع در ایران که در آنها مطالعه مناطق و استان های مختلف بین کارشناسان و گروه های کار و یا مهندسین مشاور به لحاظ صرفه جویی در وقت، تقسیم گردید چندان موفقیت آمیز نبود، به ویژه نقشه هایی که از این رهگذر عاید گردیدند قابل تجمیع نبودند و جمعبندی آنها مواجه با تناقض های فنی و عملاً غیر ممکن بود.
اصل دوم: صحت داده های پایه
کلیه پژوهش های اقلیمی بر مبنای داده های موجود انجام می گیرد.
محققین با روش هایی کیفیت داده ها را ارزیابی و آمار موجود را در بسیاری از موارد الزاماً بازسازی می نمایند که نتایج مختلفی عاید می گردد. چون این اطلاعات مواد اصلی این پژوهش ها را تشکیل می دهند لازم است سازمان های مربوط یک فرآیند “علمی – اجرایی” تایید شده ای را برای درجه بندی سطح اعتماد و صحت داده ها به وجود می آورند.
اصل سوم: صحت مختصات جغرافیایی ایستگاه ها
در حال حاضر تولیدهای علمی اقلیمی به سرعت به سمت استفاده کاربردی از GIS پیش می رود. که در این زمینه مختصات جغرافیایی ایستگاه ها مبنای اصلی محاسبات میدان های عددی است.
متاسفانه برای بسیاری از ایستگاه های شبکه جامع کشور این شرط تامین نیست و لازم است برای رفع این نقص نیز یک برنامه علمی – اجرایی تدوین و مختصات شبکه پالایش شده در اختیار محققین قرار گیرد. چه غلط بودن حتی چند دقیقه عرض یا طول جغرافیایی بر کل نقشه تاثیر می گذارد و اطلاعات مورد نیاز را از نظر فضایی جابجا می کند.

جمع بندی و نتیجه گیری
الف: خدمات ستادی که برای ارتقاء سطح پژوهش های اقلیمی توسط سازمان های مسئول باید انجام گیرد چنین خواهد بود:
-تدوین برنامه های “علمی – اجرایی” جهت کنترل، بازنگری و تصحیح در مختصات جغرافیایی شبکه ایستگاه های کشور (وزارت نیرو و سازمان هواشناسی کشور)
-تدوین برنامه “علمی – اجرایی” جهت درجه بندی و اعتبارسنجی میزان صحت داده ها (اعم از داده های گذشته و فعلی)

ب: در زمینه مطالعات طرح های کالبدی لازم است و پیشنهاد می شود که جهت تامین اصل قابلیت اتصال و تجمیع نقشه های مختلف تولید این نقشه توسط مدیریت علمی واحد و در صورت امکان مدیریت اجرایی واحد به انجام برسد (تجربه مثبت در طرح جامع آب کشور).
تجربه نشان داد که گروه نقشه هایی که در مرکز مطالعات تهیه شده اند از آنجا که مدیریت علمی یکسانی داشتند کلاً قابل اتصال به یکدیگرند و از مجموعه آن نقشه های ملی عاید می گردد. در حالیکه این اتصال برای نقشه هایی که با مدیریت علمی متفاوت تهیه می شوند نه تنها این ویژگی را ندارند بلکه در مرزها ارقام متفاوت و متناقضی را عاید می سازند.
یک چنین نارسایی در مطالعات دیگر که جنبه ملی دارند نیز بچشم می خورد و بارزترین نمونه آنها طرح هایی است که توسط چندین گروه مختلف به طور انتزاعی به انجام رسید و عملاً تجمیع و تلفیق آنها امکان پذیر نگردید.

علی خلیلی – ۹/۷/۸۸

سیدمجید مفیدی شمیرانی
Ph.D.,MA.U.D.,M.Arch./Energy,BS.Arch
دانشگاه علم و صنعت ایران – دانشکده معماری و شهرسازی
مدیر گروه کارشناسی ارشد معماری پایدار
Email:s_m_mofidi@iust.ac.ir,Tel# : 0098 9123798488
اقلیم، آسایش، سرپناه
بدون استثناء تمامی جنبه های حیات کلیه موجودات متاثر از وضعیت محیطی است و وجود انسان و پراکندگی جمعیت در زمین رابطه مستقیمی با ساختار اقلیمی محیط زمین دارد. اقلیم به خودی خود بر بسیاری از ارکان زیستی انسان، همچون شکل سرپناه و مجتمع زیستی، نوع خوراک و پوش و . . . تاثیر عمده می گذارد. از عواملی که تفاوت میان انسان و موجودات دیگر را عیان می نماید، نظارت و احاطه بر اقلیم اطراف خود و بکارگیری حداکثر ظرفیت های موجود است. در زمینه ی معماری و شهرسازی بحث اقلیم آنچنان عمده است که می باید اصول و مبانی آن از مقیاس کلان تا خرد در حافظه ی دائمی معماران و طراحان محیط های مصنوع قرار گیرد.

شرایط اقلیمی مشابه موجب ایجاد محدودیت ها و طراحی مشابه در مناطق مختلف جهان می شود. با تجربه عملی در طول زمان، انسان این شاخصه ها را دریافت و کشف نمود و “طراحی اقلیمی” را عملاً به کار گرفته، که تحول و تکامل شاکله بنا و شهر را موجب گردیده است. اصولاً تمدن ها در مکان هایی توسعه یافتند که دارای اقلیمی مناسب برای زندگی داشته اند، و چنانچه تغییرات اساسی در وضعیت محیطی و اقلیمی آنجا پدید می آمد، اضمحلال می یافتند و یا مجبور به تغییر مکان می شدند، دستاوردهای مشابه در شاکله بنا و شهر، بین فرهنگ های مختلف که دارای تشابه اقلیمی اند اما دارای تفاوت فرهنگی اند قابل مشاهده است. برای نمونه دستاوردهای معماری و شهرسازی بومی در مناطق کویری ایران با قسمت هایی از سرزمین های گرم و خشک سرخپوستان آمریکا دارای تشابه گسترده و اشتراکات فراوانی است.

تفاوت دمای بدن انسان بین وضعیت لرز و تب حدود ۷ درجه سانتی گراد الی ۹ درجه است، و از سوی دیگر دمای محیط در شبانه روز حدود ۳۰ الی ۴۰ و میان زمستان و تابستان می تواند تا ۶۵ درجه اختلاف دما وجود داشته باشد و این اختلاف دما می باید به واسطه طراحی محیط مصنوع تعدیل شود. شاکله و فیزیولوژی انسان (پوست اول) از وضعیت محیطی (پوست دوم) متاثر می شود و به وسیله طراحی محیط مصنوع (پوست سوم) می توان تعادل بین آنها را تحت نظارت آورد.

در حقیقت طراحی متناسب بنا با شرایط اقلیمی و ابتیاع انرژی متضمن آسایش ساکنین است، و با دانش و احاطه بر محیط مصنوع، وضعیت محیطی و مصرف انرژی در مجموع آسایش انسان را در زیر سرپناه می توان فراهم نمود. از این رو، در معماری برای دست یابی به شرایط آسایش مناسب کالبدی انسان می باید به تاثیر متقابل سه عامل وضعیت اقلیمی، مصرف انرژی، و محیط مصنوع که شامل طراحی بنا و شهر نیز می شود توجه خاص نمود، دانش و احاطه تخصصی کامل داشت.

در تمامی تعاریف و توصیف های ارائه شده برای اقلیم، فراگیر نمودن آن مشهود است و به کیفیتی پیچیده در طبیعت اشاره می نماید. اقلیم به طور کل عبارت است از: متوسط وضعیت آب و هوایی یک مکان و در طول یک سال. اقلیم بر تمامی بخش های زندگی و تکامل بشر نافذ بوده، و در زمان تصمیم گیری در جنبه های مختلف زندگی تاثیر به سزایی می گذارد. انتخاب نوع خوراک و غذا، مکان و زمان سفر، نوع پوشش، زمان کشت و برداشت محصولات کشاورزی، کیفیات اقتصادی و مشاغل موجود، و حتی تیپولوژی سرپناه و شاکله شهر (پوست سوم) همگی توابعی از شرایط اقلیمی هستند. چنانچه اقلیم تقویم باشد، آب و هوا ساعت است که در ترکیب با عناصر اقلیمی دیگر پارامترهای طراحی را برای محیطشان در ارتباط با محدوده آسایش تعریف می کنند. البته موضوع اقلیم بسیار گسترده و وسیع می باشد

آب و هوا مهمترین عنصر یک وضعیت اقلیمی است و مجموع شرایط جوی برای یک مکان و زمان داده شده می باشد. عناصر کالبدی و محیطی دیگری نیز وجود دارند که در مقیاس منطقه ای با آب و هوا اثر متقابل دارند. توپوگرافی، نزدیکی به بدنه گیاه و آب و بیابان، ارتباط با عوامل اولیه زمین، ارتفاع و عرض جغرافیایی، عوامل مهم اقلیمی دیگر هستند. اقلیم یک منطقه مشخص از طریق الگوی عناصر فوق و ترکیب آنها مشخص می شود. همگی این عناصر، به منظور رسیدن به یک تصویر صحیح و کامل از وضعیت اقلیمی مورد توجه قرار گیرند. عوامل تشکیل دهنده اقلیم عبارتند از: شاکله محیطی، ارتفاع از سطح دریا، توپوگرافی، عرض جغرافیایی و آب و هوا.