You are currently viewing امپراتوری ایرانی

گفتگو با پروفسور اَشک دالِن – ترجمه دکتر فضل الله هوشداران

پروفسور اَشک دالِن در سال ۱۳۵۱ در تفرش متولد شد. او بیشتر عمر خود را در سوئد گذرانده و در دانشگاه اُپسالا، دانشیار رشته زبان‌های ایرانی است؛ اما حوزه مطالعاتش ادبیات ایران، تاریخ ادیان و فلسفه در ایران را نیز در بر می‌گیرد. مؤلف کتاب‌ها و مقالات متعددی درباره تاریخ ایران است و کتاب سوئدی «ایران کهن» (Antikens Persien) از جمله نوشته‌های جدید اوست. امپراتوری ایرانی از سال ۵۵۰پ.م آغاز می‌شود، آنگاه که کورش بر کار شد تا ۲۲۰ سال بعد که اسکندر بر داریوش سوم پیروز شد. دوران هخامنشی بیشتر به خاطر فرمانروایان بزرگش مانند کورش، داریوش و خشایارشا و نبردهای مشهورش در مقابل یونان و بنای تخت‌جمشید که امروزه یکی از میراث‌های جهانی است، شهره است.حکومتی با ۵ر۵ میلیون کیلومتر مربع وسعت که از هند و آسیای مرکزی در شرق تا شبه‌جزیره بالکان و لیبی در غرب گسترده بود.

معمولا از امپراتوری ایران، جز یادی مختصر آن هم در فصل یونان باستان کتاب‌های تاریخ عمومی، چیز بیشتری نمی‌بینیم، چرا؟

امپراتوری ایرانی به فراموشی سپرده شده، زیرا بیشتر گستره‌اش در آسیا واقع شده بود و تمرکز تاریخ‌دانان غرب، روی اروپا بوده است که این طبیعی است. جنگهای ایرانی نیز نقطه عطف واقعی در تاریخ یونان بودند. وقتی آنها شروع به نوشتن تاریخ خود کردند، همزمان شد با مواجهه‌شان با ایرانیان؛ لذا تاریخ یونانیان از همان ابتدا، در بر گیرندۀ روابط با امپراتوری ایرانی بود. از دید آتنی‌ها، ایرانیان دشمن بودند، دست‌کم از نظر سیاسی. از این رو تاریخ‌نگاران غربی اغلب از یونان آغاز کرده‌اند که آن را «گهواره فرهنگ اروپا» می‌دانند و تنها وقتی به ایرانیان می‌پرداختند که پای یونانیان در میان بود. در طول زمان، ایرانیان به «دشمن شرقی» فرو کاسته شدند که یونانیان علیه‌شان می‌جنگیدند و از نظر تاریخی، چیزی گمراه‌کننده‌تر از این نیست!

این دریافت که یونانیان و ایرانیان دشمنان هم بودند اشتباه است. برخورد نظامی میان آنها، عمر کوتاهی داشت و تعداد یونانیان در ارتش چند‌قومیتی ایران، اغلب از تعدادشان در ارتش یونان بیشتر بود. به علاوه یونان متحدی نداشت و لذا به دلایل سیاسی و اقتصادی، بسیاری از یونانیان ترجیج می‌دادند از ایرانیان حمایت کنند تا از آتن. دولت‌شهرهای یونانی که بخشی از امپراتوری ایران می‌شدند، علاوه بر تضمین‌های صلح، دسترسی به شبکه عظیمی از راههای تجاری و فرصت دستیابی به تبادلات وسیع علمی و فرهنگی نیز به دست می‌آورند.

در این مورد، چیزی که در ذهن من است، دستاوردها و نوآوری‌های خاورمیانه در زمینه فنّاوری، پزشکی، ریاضیات و ستاره‌شناسی است. و آخرین اما نه کمترین مورد، این است که آتن در چشم بسیاری از یونانیان، استعمارگر خارجی بود. از آنجا که بسیاری از تاریخ‌دانان در آتن گرامی داشته شدند یا در آنجا سکونت داشتند، نظرگاه‌های ایدئولوژیک آتن، بر نوشته‌های یونانی، تأثیری ماندگار داشته است.

سروکار داشتن با چنین منابع غرض‌آلودی باید مسئله‌ساز باشد.

شوربختانه ایرانیان نوشته تاریخی حفظ‌شده‌ای به جا نگذاشته‌اند، زیرا‌ آنها در وهله اول، سنتهای تاریخی خود را به طور شفاهی منتقل می‌کردند. در نتیجه، تاریخ با افسانه و اسطوره در هم آمیخته گردید. در قرن بیستم باستان‌شناسان در ایران بایگانی‌های عظیمی از متون اقتصادی و مدیریتی متعلق به دوران هخامنشی کشف کردند که اطلاعات مهمی در مورد حوزه‌های بسیاری که ما پیش ‌از‌ این نمی‌دانستیم، در اختیار قرار داده است. از آن مطالب، نه تنها چیزهای بسیاری درباره قانون، امور مالی و حکومت‌داری، بلکه درباره وضعیت اجتماعی، فرهنگی و ادیان هم آموخته‌ایم. از سالهای ۱۹۸۰ تحقیقات سطح بالائی بر سنجش و مقایسه این منابع جدید با گزارش‌های یونانی تمرکز یافته است. هدف اصلی این نبوده که گزارش‌های هرودوت و سایر تاریخ‌دانان یونانی را به طور کلی باطل نشان دهند، بلکه می‌خواستند این نوشته‌ها را باز‌بینی کنند و با دید انتقادی به آنها بپردازند.

پیوسته مطالب جدیدی از بابل، آسیای صغیر، باختر (بلخ) و مصر، به یافته‌های تحقیقات جدید اضافه می‌شود که امکان می‌دهد تصویری دقیق‌تر و همه‌جانبه از ایران باستان به دست آید. دیگر اینکه اطلاعات مهمی را می‌توان در «عهد عتیق» یافت، جایی که از ایرانیان یاد شده است و هرچند بسیاری از این مطالب را می‌توان ادبیات خلاقه فرض کرد.

مشخص‌ترین ویژ‌گی‌های امپراتوری هخامنشی چه هستند؟

با نگاه به کورش شروع کنیم، او فرمانده نظامی برجسته و فرمانروایی عملگراست. سیاست‌سازی او تحت‌تأثیر واقعیت‌های سیاسی و همچنین آرمان‌های انسان‌گرایانه بود. در فرهنگ‌های دیگر، هر چه را مفید می‌یافت که به ایجاد یک حکومت مؤثر و مشارکت سیاسی کمک می‌کرد، می‌پذیرفت. پارسیان در آغاز عشایر نیمه‌کوچنده‌ای بودند که از ظرایف فرهنگ شهر‌نشینی چیزی نمی‌دانستند. لذا آموختن ویژ‌گی‌های تمدن را از سایر مردمان شروع کردند؛ خط میخی پارسی باستان را به تأثیر از ایلامیان توسعه دادند. ضرب سکه را از لیدیه و آیین قضاوت، تشریفات سلطنتی و طراحی شهری را از مادها گرفتند. این امپراتوری از همان آغاز به شکل برجسته‌ای به خاطر چند‌فرهنگی بودن و مهمتر از آن، نگاه جهان‌وطنی و تعامل میان‌فرهنگی، شاخص بود. کورش جان دشمنان شکست‌خورده‌اش را حفظ کرد، مانند ایشتوویگوی مادی، نبونیید بابلی و کرزوس لیدی و آنان را به عنوان مشاوران خود نگه داشت تا از دانش سیاسی و تجربیات عملی‌شان سود ببرد.

بعد از کورش، شاخص‌ترین فرد داریوش یکم است. او به مجموعه‌ای از اصلاحات حکومتی تأثیرگذار دست زد که به امپراتوری، استحکام مدیریتی و ثبات سیاسی بخشید. داریوش مرزهای خارجی را تقویت نمود و در قلمرو خود وضعیتی صلح‌آمیز به وجود آورد که تقریبا دویست سال دوام آورد؛ چیزی که عموما به نام «پاکس پِرسیکا» (صلح ایرانی) شناخته می‌شود و این دستاورد کوچکی نیست، به‌خصوص اگر مقایسه کنیم با مثلا اسکندر که امپراتوری‌اش به‌سرعت بعد از مرگ او متلاشی شد. داریوش قوه نظامی و مدنی را از هم جدا کرد، قانون حکومتی را سامان داد، و ارز بین‌المللی را معرفی نمود؛ اما از همه مهمتر ساختار ساتراپی را توسعه داد که در آن هر ناحیه را یک ساتراپ (شهربان) اداره می‌کرد که معمولا از میان نخبگان محلی انتخاب شده بود. کلمه ساتراپ از یک کلمه کهن پارسی گرفته شده است به معنی «فرماندار». در ساتراپ‌نشین‌ها، درجه بالایی از خود‌گردانی وجود داشت، به‌خصوص در عرصه قانون‌گذاری و این به نظر من کلید اصلی وحدت سرزمینی در امپراتوری بود.

در چنین امپراتوری وسیع و چند‌فرهنگی، عمدتاً به چه زبانی گفتگو می‌شد؟

شاید کسی تصور کند فارسی باستان زبان برتر بود، اما چنین نیست. در حقیقت زبان آرامی نقش زبان عمده را داشت؛ زیرا بسیاری از دبیران دربار، آرامی بودند. امپراتوری ایران کاملا چند‌زبانی بود؛ برای مثال زبان یونانی در مقدونیه، ترکیه و بخش غربی آسیای صغیر در کنار زبان‌های آرامی و فارسی باستان به کار می‌رفت. فارسی معاصر، ادامه فارسی باستان است؛ اما برای درک آن باید زبان‌دان بود. امروزه ایرانی تحصیل‌کرده فقط بعضی کلمات مجزا یا نکات سبک‌شناسی از فارسی باستان را می‌تواند تشخیص دهد و نه بیشتر؛ زیرا کلمات عمدتا تغییر یافته یا جایگزین شده‌اند، مانند کلمه «بَغ» در فارسی باستان که در فارسی کلمه خدا، جایش را گرفته. کلمه بغ را بعدها در ترکیب «بغداد» می‌یابیم که به معنی خداداد یا هدیه خداست. فارسی باستان بعد از شکست داریوش سوم از اسکندر، چندصد سال به حیات خود ادامه داد و سپس به شکل فارسی میانه (پهلوی) تحول پیدا کرد که پیش‌زمینۀ مستقیم فارسی دری است.

آیا امپراتوری در حوزه دین نیز همان‌سان ناهمگن بود؟

بله. همان تکثر در مورد دین هم بود. مردمان ایرانی تنوعی غنی، از ایزدان، ادیان و به اصطلاح فرقه‌ها داشتند. خدایان متعددی را برای منظورهای متفاوت می‌پرستیدند، بسیار شبیه دین اسکاندیناوی‌ها. این ویژه ایرانیان بود که مراسم دینی مردمان دیگر را می‌گرفتند و در سنتهای خود به کار می‌بردند. نمی‌ترسیدند که شاخصه‌های قومی یا دینی خود را ببازند، بلکه برعکس، با هوشیاری میان فرهنگ‌ها پل می‌ساختند و کاملا طبیعی می‌دانستند که سنتهای ارزشمند سایر مردمان را جذب کنند. یک مثل خیلی مشهور، داستان فتح مصر به دست کمبوجیه دوم، پسر کورش است. او خود را فرعون نامید، گاو مقدس (آپیس) را ستود و به عبادتگاه‌های مصر هدایا بخشید. میزان پذیرش فرهنگی نخبگان ایرانی، نشانه درجه بالای واقع‌گرایی سیاسی است و قبول این واقعیت که برای حکومت بر یک سرزمین غریبه، حاکم باید سنتهای آنجا را پذیرا باشد؛ اما اساس این رفتار، ریشه در فلسفه و دین ایران کهن دارد. آنها اهوره‌مزدا را بالاترین اصل یا روح پرستش می‌دانستند. اهوره‌مزدا به معنی «دانای اعظم» است، بنابراین نظم او یعنی آفرینش نیک، کاملا منطقی است و این بدین معناست که ایرانیان با خدایانی که در سرزمین‌های دیگر مواجه می‌شدند تا وقتی که حاکمان محلی به قدرت فائقه هخامنشیان وفادار بودند، برخورد دشمنانه نداشتند، مثلا وقتی خشایارشا به آسیای صغیر رفت، ایزدبانو آرتمیس را ستود و این کار را پس از لشکر‌کشی به یونان نیز ادامه داد.

در مقوله هویت، شهروندان امپراتوری ایران چه چیز مشترکی داشتند؟

این کاملا طبیعی است که ساکنان چنان امپراتوری گسترده، کمابیش مجزا از یکدیگر زندگی کنند، به‌ویژه از آن رو که اکثریت‌شان سرزمین خود را ترک نکرده بودند. در همان حال حکومت ایران همۀ آن نواحی از بالکان و لیبی تا هند را برای نخستین بار متحد ساخته بود. سیاست‌های جهان‌وطنی امپراتوری موقعیت مناسبی برای تجارت بین‌المللی و تبادلات علمی، فرهنگی و اجتماعی به وجود آورده بود.

مردمان گوناگون در ابعادی که تا آن زمان دیده نشده بود، از طریق مسافرت یا ازدواج‌، شروع به آمیختگی با هم نمودند. معماران و هنرمندان یونانی در کارهای بزرگ ساختمانی به مشغول شدند و سربازان یونانی در ارتش به خدمت گرفته شدند و وقتی به دیار خود بازگشتند، تجربیات و مهارت‌های جدیدشان را به جامعه خود منتقل کردند. همچنان که ذکر کردم، ساختار قانونی در ساتراپی‌های مختلف، متفاوت بود. تنها چیزی که واقعا مشخص می‌کرد یک جامعه بخشی از امپراتوری ایران هست یا نه، این بود که آیا فرماندار محلی، برتری فرمانروای ایرانی را به رسمیت می‌شناسد یا نه و مالیات و خراج جمع‌آوری شده را به مدیریت مرکزی که همه اسناد را به دقت و در همه سطوح نگهداری می‌کرد، می‌فرستد و گزارش می‌کند.

پارسه (پرسه‌پلیس) مکانی است که امروزه بیشتر از هر جا، به ما درباره امپراتوری هخامنشی، اطلاعات می‌دهد. درباره اهداف ساختن آن چه می‌دانیم؟

این موضوعی است که برای مدت طولانی، روی آن بحث شده. فرمانروای ایران دارای چهار پایتخت بود که در فصول مختلف در آنها به سر می‌برد: زمستان‌ها در تخت‌جمشید اقامت می‌کرد، چون گرمترین منطقه بود. بعضی از دانشمندان، باور دارند که پرسه‌پلیس با این هدف بنا گردید که وحدت و تکثر امپراتوری را با زبان معماری به نمایش بگذارد. تمام ملتهایی که بخشی از امپراتوری بودند، روی دیوارهای شهر، پلکان‌ها، ایوان‌ها و کنده‌کاری‌ها، به تصویر کشیده شده اند.

این حقیقت که خصلت چند‌فرهنگی امپراتوری، در معماری به یاد‌ماندنی آن بازتاب دارد، یک سیاست سنجیده شده بود. تخت‌جمشید شاهدی است بر رفتار جهان‌وطنی حاکمان و عناصر هنری به کار رفته در آن از فرهنگ‌های مختلف موجود در امپراتوری (همچون ماد، بابل، مصر و یونان) بهره برده است. مجموعه الواح گلیِ بایگانی خزانه‌داری و بایگانی اداری آن اثبات می‌نمایند که تخت‌جمشید قلب اداری امپراتوری بود.

وقتی اسکندرتخت‌جمشید را فتح کرد، بیشتر ساختمان‌ها را به آتش کشید، به‌ویژه آنچه را خشایارشا ساخته بود؛ اما کاخ داریوش بزرگ را نگاه داشت. پرسه‌پلیس با همه ثروت و شکوهش، نشانه‌ای قدرتمند از هخامنشیان بود، لذا شاید احساس می‌کرد مجبور است شهر را ویران سازد تا خود را به عنوان حاکم جدید ایران، بشناساند. اهمیت دارد تأکید شود که بقایای پرسه‌پلیس در مقایسه با ویرانه‌های باستانی دیگر، بیشتر حفظ شده است. علاوه بر کاخ داریوش، بسیاری از کنده‌کاری‌ها و مجسمه‌های هنری، مانند سرستون‌های با دو سر حیوانی، محفوظ مانده‌اند. اشیای هنری متعددی را می‌شود در موزه‌های شیکاگو، پاریس، کمبریج و تهران مشاهده کرد. خسارت وارده بر آن، به اسکندر محدود نشد و شوربختانه تا کنون ادامه یافته است؛ برای مثال تا همین اواخر، فیلمبرداری‌ها در این محل، خسارات بسیاری از سوی بازیگران و وسایل نقلیه‌شان وارد می‌آورد. در سال ۱۹۷۹، یونسکو آن را در فهرست میراث جهانی ثبت نمود.

آیا نماد‌های هخامنشی تا ایران معاصر دوام آورده‌اند؟

بله. بسیاری از ایرانیان آن امپراتوری را نماد فرهنگ اصیل ایران می‌بینند. برای مثال، فروهر، آرامگاه کورش و استوانه کورش موضوع اصلی گردن‌آویزها، لباس‌ها، خالکوبی‌ها و غیره، شده اند. آنهابیانگر قدرتمندی از یک هویت ملی است. البته این نماد‌ها کاربرد غلطی هم در میان جریانات ملی‌گرای افراطی پیدا کرده‌اند و این جای تأسف دارد. امروزه ایرانیان به طور کلی، درباره گذشته باستانی خود اطلاعات بهتری دارند و امپراتوری ایران، به نحو فزاینده‌ای در هنرها، ادبیات و موسیقی مردمی و همچنین جشنواره‌ها، فیلم‌ها و نمایش‌های تلویزیونی حضور دارد.

گرایش‌ها و چالش‌های مهم در جریان تحقیقات معاصر درباره امپراتوری هخامنشی چه هستند؟

امروزه تمرکز زیادی روی مقوله ریشه‌شناسی، زبان‌شناسی تاریخی و مطالعات تاریخ هنر در تحلیل یافته‌های باستان‌شناسی وجود دارد، مانندسنگ‌نوشته‌های میخی، کنده‌کاری‌ها و مهرها. کاوش‌های جاری در محوطه‌های باستانی در مناطق مختلف سرزمین امپراتوری، به‌خصوص بخش آسیای صغیر (ترکیه امروزین)، آسیای میانه و باختر (بلخ) استخراج می‌شوند. به نظر من، هیجان‌انگیزترین پژوهش این روزها، مطالعات چند‌رشته‌ای است که دانش حاصل از باستان‌شناسی، تاریخ، زبان‌شناسی، سکه‌شناسی و جغرافیای تاریخی را ترکیب می‌کند. در واقع حوزه‌های کمی مانند مطالعات هخامنشی توانسته‌اند تعداد چشمگیری محقق از رشته‌های گوناگون علمی را درگیر خود نمایند و منابعشان، کمتر با منابع نوشتاری و مادی بسیار متنوع این گستره قابل مقایسه است.

ما هنوز هم روی نوشته‌های یونانی کار می‌کنیم، اما آنها دیگر اهمیت مرکزی خود را از دست داده‌اند. امروزه ترجمه و تفسیر منابع اداری از بابل، باختر و خود ایران منجر به دیدگاه‌های جدیدی شده که خلأ‌های دانش ما درباره تکامل اجتماعی، زندگی روزمره مردمان عادی و جایگاه زنان در امپراتوری ایران را پر می‌کنند.

آیا برای آن دسته از خوانندگان ما که می‌خواهند درباره این موضوع بیشتر بیاموزند، توصیه‌ای دارید؟ و آیا کتاب خودتان «ایران باستان» شروع خوبی است؟

بله، این کتاب برای آن نوشته شده که مقدمه‌ای باشد برای سوئدی‌زبانان که می‌خواهند این برهۀ حیاتی از تاریخ ایران را بشناسند. من در آخر کتاب، فهرست مفصلی به دست داده‌ام برای آنان که می‌خواهند بیشتر بدانند و دو کتاب دیگر را توصیه می‌کنم : یکی «ایرانیان» اثر ماریا بروسیوس و دیگری «ایران کهن» اثر ژوزف ویزه هوفر که می‌شود آنها را در کتابفروشی‌های بزرگ اینترنتی پیدا کرد. هر دو حاوی اطلاعات بسیار هستند و به‌راحتی قابل درک. و البته کتاب پیِر بریان، «تاریخ امپراتوری ایران» که همه چیز را درباره هخامنشیان، در بیش از ۱۲۰۰ صفحه بیان کرده است. علاوه بر اینان، تعدادی کاتالوگ نمایشگاهی وجود دارد حاوی اطلاعاتی منحصربه فرد که درک ما از امپراتوری هخامنشی را آسان‌تر می‌کند و از چگونگی زندگی روزانه شهروندان آن تصویری روشن ارائه می‌دهد.

و کلام پایانی؟

می‌خواهم تأکید کنم که امپراتوری هخامنشی نه تنها چندقومیتی، که جهان‌شمول و جهان‌میهنی بود. نخبگان دریافته بودند که همه مردمان و فرهنگ‌ها، در توسعه و تکامل جامعه انسانی، یا در اصطلاح زبان اَوستایی«فِراشوکِرِتی» (نوسازی جهان) سهم ارزشمندی دارند. وقتی برای مثال بحثهای امروزه درباره ‌آیندۀ اتحادیه اروپا و نظریات و سیاست‌های مربوط به وحدت اروپایی را مطالعه می‌کنیم، می‌بینیم که درسهایی هست که می‌توان از تاریخ دوره هخامنشیان آموخت. در اروپای امروز جریانات ملی‌گرای افراطی، در برخورد با مقوله تنوع و تفاوت در جوامع خود، باهمکاری میان ملتها مخالفت می‌کنند و هر نوع تنوع فرهنگی و یا چند‌فرهنگی را رد می‌کنند.در این حال باید به خود یادآوری کنیم که جهانی‌شدن برای پیشینیان هم به اندازه امروز ما واقعی بود! هخامنشیان نخستین دولتمردانی بودند که در یک سطح بین‌المللی واقعی بر مردمان مختلف حکومت و مدیریت می‌کردند و با آنان دادوستد می‌نمودند و مشارکتشان در تکامل تمدن بشری به ما یادآوری می‌کند که بشریت از مشارکت و تعاملات بین‌المللی در عرصه‌های فرهنگ، اقتصاد، دانش، فن‌آوری و فلسفه، بسیار سود برده است.

منبع:

The Persian Empire.Ashk Dahlén in conversation with PelleAxelsson, IntellectInterviews.com

روزنامه اطلاعات