You are currently viewing کاشان صنعتی یا فرهنگی؟

طرح باغ‌موزه و کریدرهای فرهنگی بین‌شهری

دکتر محمدرضا مهدیزاده ـ جامعه‌شناس

آینده و نوع توسعه و رشد موفق شهرها چونان کشورها، در احاطه عوامل و معیارهای مختلف است و با نگاه جامع و کلان‌نگری چون آمایش سرزمینی و پایداری، بنا به شرایط هر زمانه مشخص می‌شود. امروزه سخن از یک الگوی واحد و لایتغیر و تعصب و اصرار بر آن، با مقتضا و جایگاه پیچیده، نسبی و چندرشته‌ای توسعه، در تعارض است؛ اما چیزی که مورد اجماع جهانی است و تجارب اکثر کشورهای موفق و حتی ناکام آن را ثابت می‌کند، تأکید بر «پایداری و موزون‌بودن توسعه» در کلیه سطوح ـ اعم از محلی و ملی و جهانی ـ است؛ یعنی «توسعه برای همه گروه‌ها و نسلها و همراه و همدلانه با انسان و محیط زیست». از این رو سخن از دوقطبی‌های سفت و سخت مانند توسعه صنعتی یا فرهنگی برای شهر نیز دشوار است و برای آنکه به جزمیت غیرقابل تحقق یا عاجز از راست‌آزمایی نینجامد، باید با دیدن و توجه و التفات عملی به همه عوامل و خاصه نمونه‌ها و تجارب رخ‌داده تاریخی، صورت گیرد؛ نمونه‌هایی که اعتقاد به برتری توسعه صنعتی و ایجاد اشتغال با صنعت را هر چه بیشتر تضعیف می‌کند.۱

قابل ذکر است در مناقشۀ «صنعت» و «سنت»، منظور از صنعت، نه صنعتگری سنتی و خانگی و مبتنی بر دست و فنّاوری‌های اقلیم‌بنیاد و سبک، بلکه صنعت موج دومی تافلری، بزرگ‌مقیاس و وارداتی کثیرالآثار یا نوع سنگین و آلاینده و فاقد نسبت با سنت و فرهنگ است. وگرنه شهری چون کاشان بنا به شواهد و گواهی اکثر گردشگران هر عصر، شهری صنعتگرانه و با رونقی منبعث از آن بوده است. خاصه در عصر صفوی و فرمانداری ۱۵سالۀ آقاخضرای نهاوندی (و ترور مشکوکش در حضور شاه‌عباس: ۱۰۰۰ ـ ۱۰۱۶هـ). یا حتی قبل از آن، شاهکارهای بازمانده قدیمی‌تر نظیر آثار عمادی میدان سنگ در عصر خواجه عمادالدین شروانی، مؤید میزان توسعه صنعت و فنّاوری، خاصه رشد صنعت سنگبری و کاشی‌سازی و تزیین و احتمالا ساعت‌سازی (بنا به روایت زینت‌المجالس، که هر سه رشته تقریبا تا عصر قاجار مضمحل شدند) در کاشان هستند. تمامی این صنایع برآمده از دل سنت و جامعه شهری و ریشه دوانده بر فکر و اندیشه کارگزاران، اصناف و مردم صنعتگر و تاجر بوده است (مانند بازار سنتی، اما عملا مدرن کاشان یا انتقال آب شرب خمب و دره با قنات از زیر کاشان به آران و… و ساخت باغها و سیپک‌ها. رک: پرتو بیضایی، ۱۴۰۰).

اما در عصر پهلوی و دهه۳۰، کاشان وارد دوران صنعت ماشینی و مدرن گردید و نخستین نشانه آن، سوای ایجاد چاههای عمیق آب و شرکت‌های تأمین آب با چاه عمیق (رک خاطرات تفضلی و لاجوردی و دیگران)، در ساخت و راه‌اندازی کارخانجات ریسندگی و برق‌دارشدن کاشان (نراقی ۱۳۴۵ :۳۲۷)، و مهمتر تغییر بافت و کالبد شهری و بافت مرکزی و بازار کاشان است. خیابان‌کشی و آسفالت و تغییر در بافت بازار و کوی‌ها به تقلید یا تبعیت از تهران (و شهردار مشهور رضاشاهی آن، بوذرجمهری)، آماده‌کردن فضا برای پویش و تحرکت «بنیاد صنعت نو»، یعنی چرخش ماشین‌ها و چرخها در شهری کوچک بود. شهری که دامنه و گستره اش شاید فقط از دروازه عطا به دروازه دولت می‌رسید (بیضایی،۱۴۰۰).

اما امروزه که از اکسیر و کرامات فنّاوری، به مضار و محاسن دوسویۀ تکنولوژی رسیده‌ایم، قطع پیوند آن با سنت و خانه و جامعه هم ناممکن است و دخیل بستن بر معجزات آن نیز شمشیری دودم است که گاه ممکن است صاحبش را هم ملاحظه نکند و چه‌بسا در آینده «کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند»! شهر در محاصره شن و کویر و گرما و کم‌آبی، در تاریخ، با مدارا و همزیستی با اقلیم و صنعت متمرکز بر این چالش‌ها، رشد و توسعه یافته ‌است؛ لذا فشار تک‌ساحتی بدان، نامتوازن کردن اقلیم گرم و خشک و طبیعت حساس و سست‌خاک و کم‌آب آن است. پس توسعه کاشان نه با نفی مطلق صنعت، بلکه بنا به سرشت انطباق‌گرانۀ این ولایت، با فرهنگی و بومی و کاشانی‌سازی هر صنعتی میسر است که با اقلیم و تاریخ و فرهنگش سازگار و هم‌افزا و همراه و در خدمت انسان باشد. بنای کاشانۀ این شهر بر خاک و خشت و سفال و هنر و چیزی است که «فرهنگ» نامیده می‌شود؛ یعنی از زمانه لاجورد‌های سیلک تا آثار ابوطاهر و خالد کاشانی و کاشی‌های زرین‌فام جهانی آن که اکنون در موزهاست، از دل آن فرّ و دانش و ذوق و تربیت عالی و برتر از رفتاردانی و رفع نیاز روزمره، و در یک کلام انسان‌وار و نیکو و زندگی درخور و اصیل رخ می‌دهد. کنشهایی که به شعر و شعور و فکر و فرهیختگی و عمارت و روزگار و ابنیه‌‌های آکنده از تاریخ و انسانیت و نیکی می‌انجامند.

چه باید کرد؟

برای توسعه فرهنگی شهری که میراثش در غنایی برتر از هزاران کارخانه آهنین است و تاریخش با مبتنی بر چنین میراث پرباری است، چه می‌توان کرد؟ نخست لحاظ‌کردن پایداری و توازن رابطه اقلیم و انسان برای هر اقدام نو؛ دوم توجه به تاریخ و فرهنگ در هر ساخت و ساز و شهرسازی؛ و سوم تأمین زیرساخت‌های متناسب با این پیشینۀ سفال و تجارت و هنر و عادت، و آموزش‌دادن مردم به زیستن و گرامیداشتن این ارزش و سرمایه است.

معمولا کارگزاران هر کشوری قبل یا بعد از اشباع فعالیت‌های ضروری توسعه، به دنبال ساخت و ساز و انجام پروژه‌های خیره‌کننده و عظیم‌المنظر یا وسیع‌الاثر و افتتاحیه‌ها می‌روند. گذشته از شعار «کوچک زیباست»، فعال‌سازی زمینه‌هایی برای توسعه، ضرورتا و همیشه از خلال مگاپروژه‌ها و بزرگراه و پل و تونل و… نمی‌گذرد. در جایی که ظرفیت‌های داخلی پر شده‌اند، ظرفیت‌های مرزی و حدی، نه تنها فرصت‌سازند، بلکه ضربه‌گیر خوبی برای مهار سموم و ارزش‌های نامطلوب و نژادپرستانه ناسیونالیسم افراطی و قوم‌گرایی‌های سطحی، محدود و مخرب شهری و روستایی‌اند؛ مثلا به جای ستیزه‌های شهر یا استان‌کردن یک منطفه، باید به فکر صدور و گسترش ارزش‌های آبادانی و تولیدی و خلاقیت‌ها و سنن خوب یک شهر و مکان مولد بود؛ یعنی در عمل گسترش و بسط نفوذ فرهنگی و مولد را بر بسط رسمی و بورکراتیک و ساختاری حوزه استحفاظی و ممالک محروسه تقدم بخشید. مثل توان و آوازه‌ای که پیشتر شهرهایی چون بغداد، نیشابور، بخارا، ری، جندیشاپور و خود کاشان و آوه داشتند، بدون اینکه همیشه دارالخلافه حکومت و ولایتی باشند.

توسعه مرزی و میان‌اقلیمی

راهبرد دیگر، اهمیت‌بخشی به همکاری‌های مشترک و مرزی و حضور فعال‌تر در «توسعه سرحدی» است. توسعه سرحدی، هم برای اقتصاد هر شهر و پیرامونش ظرفیت‌ساز است و هم مهارکنندۀ تعصبات قومی و یک ضامن عالی توسعه ملی و کلا گسترش توسعه است. کارگزاران شهری با تعریف برنامه‌ها و پروژه‌های مشترک و مرزی با نقاط و شهر‌ها و استان‌های مجاور، می‌توانند به این جنبش توسعه مرزی و میان‌اقلیمی وارد شوند و انسجام و همکاری اقلیمی را هم بالا ببرند. با تعریف طرحهای مشترک میان دو مرکز مختلف (دو یا چند استاندار، شهردار، قوم، شهر، روستا و…) عملا خلأهای توسعه‌نیافتگی و فقر حاشیه‌ها که در سرحدات هستند، پر می‌شود، ظرفیت تازه‌ای نیز پدید می‌آید. همکاری جای تضاد را می‌گیرد، فرصت‌های وابستگی جای تهدیدهای قومی ـ عشیره‌ای را پر می‌کند و مهمتر، تعامل و برخورد فرهنگی موجب اشاعه توسعه و ارزش‌ها و چندفرهنگی و رستن از تعصبات تک‌فرهنگی و قشری‌گری می‌شود و درخشش توانایی‌های خوب، یادگیری بیشتر و نوآوری‌های متنوع را در پی دارد.

یکی از این حوزه‌های کار و طرح مشترک برای کارگزاران شهری، توسعه زیرساخت‌هاست. جاده‌ها و دسترسی آسان و ارزان یک نمونه آن است. می‌توان مرکزیت شهرها را با سیاست «توسعۀ انسان‌محور» و نه «خودرومحور» و تشویق پیاده‌محوری (فاقد آلایندگی، ترافیک، تخریب و تشدید ارتباطات و معمای انسانی) توسعه داد؛ همان‌طور که در گذشتۀ کاشان، تکنولوژی همزیستانۀ دوچرخه با عرض گذرها و کوچه‌های تنگ برای تمام سنین منطبق شد و دوچرخه همراه و ابزار کودک تا پیر بود. در مقابل، اتصال مکان‌های پیراشهری را با ساخت و نگهداشت یا بازسازی راههای مناسب باید در دستور کار توسعه زیرساخت قرار داد. به عبارتی سوای ارتباطات سیار و الکترونیکی و اینترنتی، جایگاه ارتباطات و کیفیت ترابری سبک و سنگین (دوچرخه تا خودرو) مراکز و اقمار و همسایگان را گسترش و تعمیق بخشید و فرهنگ و هنر و سنت و تلاش را بر صنعت و ماشین سوار ‌کرد (نه برعکس).

مثلا به جای اولویت‌بخشی به چندبانده کردن مسیرهای نه‌چندان ضروری و سازه‌های غول‌آسا و گسترش نمادها و ابزار فرهنگ سرمایه‌سالار مال‌سازی (در تضاد و تهدیدگر بازار و تیمچۀ سنتی و بومی) در شهرهایی که اصلا مرکز و معابرش خودرو‌محور طراحی نشده‌اند، آسفالت‌کردن یا جاده و محور و گذرسازی برای دوام و قوام و تلألؤ فرهنگ و سنت را درپیش گرفت و این مکان‌ها را با ارتباطات جاده‌ای مناسب و فکرشده، از انزوای فرهنگی و میراثی و توسعه خارج کرد. این زیرساخت‌ها شبکه‌های خرد و بازارهای محلی را با گسترش گردشگری و بازدید، رونق می‌بخشد و به حفظ معیشت و مهمتر، اقتصاد تولیدی روستاها یاری می‌رساند (اگر در برابر مال‌ها منهدم نشوند).

یک نمونه آن استفاده از ظرفیت تاریخی فرهنگی ناحیه کوهستانی «اردهار» کهن و ارزش‌نهی و سوار کردنش بر زیرساخت جاده‌ای است. کاشان اینک با دو مسیر اتوبان و جاده قدیم به قم و پایتخت و کل ایران وصل می‌شود. یک مسیر سوم و مغفول، راه میان‌بر و سرسبز راوند، گلستانه، چنار، برزآباد، کله، ارمک و ازناوه و جاده‌ای است که تا روستای کوهستانی و مرزی رهق در مرز کاشان و قم (و وسف در آن سوی کوه در قم) رفته است و بخشی از روستاهای منطقه اردهار را به هم متصل می‌کند. اگر این مسیر باز شود و به فردوی قم و در نهایت تهران متصل گردد، عملا یک «جاده و گذرگاه سبز و فرهنگی» در سرحدات مرکزی ایران و دو شهر باز می‌شود و دو شهر قم و کاشان در مسیری نو و پربازدید به یکدیگر وصل می‌شوند و روستاهای سبز، مولد و «کشاورزی‌محور» اطراف نیز از منافع اقتصادی، گردشگری و میراث فرهنگی دسترسی جهانی برخوردار می‌گردند. در همین «جاده فرهنگ و میراث کاشان» می‌توان یک باغ‌موزه و مجموعه فرهنگی بزرگی را در محلی مناسب در محدوده تقاطع چنار تا برزآباد با طراحی، کاربری و اهداف حتی فراملی و بین‌المللی (با توجه به شهرت جهانی سهراب و کمال‌الملک) نیز برپا کرد و یاد نویسندگان، شاعران و نقاشان بزرگ کاشان را که از اتفاق از این خطه برخاسته‌اند، با مرکزی فرهنگی و خلق ادب و هنر نو گرامی داشت. پیشنهاد نگارنده باغ‌موزه‌ای به نام سپهری، با بوستان‌ها و بخشهایی به نام مشاهیر منطقه و در محل باغ تاریخی اما معدوم مشرقی است تا باز تاریخ کاشان زنده شود. ظرفیت فرهنگی چنین مرکزی با رفع انسداد این جاده و جاذبه‌های سبز روستاهای ییلاقی آن، انقلابی برای کاشان در حوزه کشاورزی، صنایع دستی، میراث فرهنگی، توسعه روستایی و هنر و ادبیات به پا می‌کند که اثرش از دهها صنعت آلاینده و مخرب با منتفعان و ذی‌نفعان اندک، بسیار بیشتر است.

کریدور دوم فرهنگی دیگر می‌تواند کمربندی بیناشهری و تاریخی دوم اردهار باشد. کمربندی دوم (اولی جاده کاشان، نراق، دلیجان است) باید رینگ و دایره پیرامون ناحیه اردهار را کامل کند. روستاهای اردهار با توجه به ارزش تاریخی این کوه و مزارع و روستاهای اطرافش می‌توانند نقاط فرهنگی و کشاورزی پیرامون این حلقه باشند. کریدور دوم می‌تواند تکمیل‌کنندۀ همان جاده قدیم کاشان ـ نراق ـ دلیجان (جاده اردهار) باشد. بدین نحو که با تکمیل چندکیلومتری اضافه و جدید، این حلقه و رینگ اردهار را کامل کند و روستاهایی دیگر را به هم و به نقاط شهری و کشوری وصل کند (از مرق و باباافضل فیلسوف آن تا قالهر و نیایشگاه ناهیدی آن) و سابقه قدیم دو گدار دنبو تا دایی (دوسوی دسترسی روستاهای غرب به شرق اردهار در گذشته) را زنده سازد. می‌توان جاده دومی را در مسیر جاده قدیم کاشان ـ موته، با اتصال به این جاده و شروع از روستای ویدوجا (سه ده کهن ازوار، ویدوجا و ویدوج) آغاز و بازگشایی کرد. دالانی که از پای رشته کوههای منطقه اردهار از دامنه‌های مرق و سادیان تا سده و قالهر و دربجوقا، مزوش، سینقان و نراق و دلیجان آغاز شود و به عنوان رینگ دوم زیرساخت‌های بین‌المللی اردهار، کاشان را به استان مرکزی و شهرهای اطراف (دلیجان، محلات، گلپایگان، اراک، قم و…) و مجدداً مرکز ایران وصل کند.

مسیر این کریدور را می‌توان باز «سیاحتی، کوهستانی و سبز» تعریف کرد تا در تابستان علاوه بر بهره‌گیری از مناسبت‌های فرهنگی ـ طبیعی (تیرگان، مهرگان، سده، قالیشوران و گردو و میوه و گل و گلاب‌گیران)، به قطب گردشگری و توسعه و آب و هوای پاک و اسکی و کوهنوردی نیز تبدیل شود. شروع مسیر پیشنهادی که هنوز ایجاد نشده و باید بن‌بست‌گشایی شود، از ویدوجا، سپس مزارع مسینه گرد، قرقون، دنبو، ابیجک، سایر مزارع و جاده خاکی کاشان به قالهر، جاده آسفالت دلیجان به قالهر، مسیر خاکی قالهر به روستاهای دربجوقا، توت، چهارباغ، مزوش و در نهایت مسیر اسفالت مزوش، سینقان تا آزادراه نراق به دلیجان در نظر گرفته می‌شود. این کریدور دایره اردهار را کامل خواهد کرد.

تعریف چنین پروژه‌های زیرساخت، علاوه بر اتصال کامل شهر و روستاها و مزارع و مکان‌های سیاحتی و فرهنگی و میراث‌دار، می‌تواند با سیاست و اقدامات مناسب و بازسازی و نگهداشت، مانع ویرانی ابنیه تاریخی هم شوند؛ مثلا «مسینه‌گرد» کهن‌ترین سایت پیشاتاریخ در میان دوشهر دلیجان و کاشان شناسایی شده و «روستای قالهر» کهن‌ترین یادکرد متنی و تاریخی و اسطوره‌ای را حتی نسبت به کاشان در قبل اسلام دارد؛ یا مزوش ییلاقی در «غائله نایبیان» (ظریفت میراث‌باری که اصلا بدان توجه نشده) سرگذشت مفصلی دارد. این دالان فرهنگی نیز می‌تواند ظرفیت جدید و فوق‌العاده‌ای برای اردهار مهجور ایجاد کند، همکاری‌های بین‌شهری و روستایی را افزایش دهد و توسعه را بر مدار و ناخدایی فرهنگ درآورد نه بر تابعیت و حاشیگی با فرمان صنعت. البته شرط موفقیت چنین طرحها و اقداماتی نه نگاه تک‌ساحتی و مهندسی و عمرانی صرف، بلکه چندرشته‌ای و مشارکت همدلانۀ همه اصحاب و شهرها و نهادها خاصه ایفای نقش مؤثر فرهنگ و تاریخ در آنهاست.

به علاوه در این طرحها باید به مضار امروزین گردشگری ناپایدار و بی‌رویه و خطر خارج کردن از اصالت و بکری، تخریب و فرسایش اماکن روستایی و فرهنگی نیز به عنوان معضل و چالش جدید گردشگری توجه لازم را کرد و راههای درست رفتاری و فرهنگی برای آنها با کمک و یاری‌جستن از متخصصان فرهنگی و ایران‌شناس ارائه شود. نکات مهم در حوزه آب و برق و ساخت و ساز روستایی از مهمترین موضوعاتی است که باید بدان تأمل مجدد شود. تأمین برق بدون هزینه و آلودگی فضایی با سیم و کابل و تیر و دکل در مناطق کهن و با بهره از باتری خورشیدی اینک میسر شده است. احیای قنات‌ها و بازاندیشی در چگونگی و حتی بهینه‌سازی مصرف منابع محدود آب روستایی و تطابق آنها با جمعیت یا روشهایی برای جلوگیری از نابودی معماری و سازهای روستایی و ادغام نشدن آنها با معماری شلخته و بازاری و فدانشدن در ویلاسازی و تخریب منابع طبیعی، از جمله پیوست‌ها و الزامات مهم این نوع طرحها باید باشند.

منابع:

ـ بیضایی، پرتو ۱۴۰۰، کاشانه دانش، تصحیح افشین و حسن عاطفی، ارمغان ادب.

ـ نراقی، حسن ۱۳۴۵، تاریخ اجتماعی کاشان، مؤسسه مطالعات دانشگاه تهران.

پی‌نوشت:

۱ـ پیتر ایوانز از نظریه‌پردازان مشهور توسعه که کتاب «دولت و توسعه» او در ایران منتشر شده، استدلال می‌کند صنعتی‌شدن به دو دلیل اصلی برای توسعه ناکافی است: «نخست، تحول فنّاوری بدین معناست که دیگر صنعتی‌شدن نمی‌تواند برای بخشی بزرگ از جمعیت، شغل درآمدزا ایجاد کند. ایوانز نسبت اشتغال کارخانه‌ای را به کل اشتغال در دوران‌های مختلف تاریخی بررسی کرده است. مقایسه مسیرهای توسعه‌یابی انگلستان، ایالات متحده، برزیل و چین نشان می‌دهد هر چه صنعتی‌شدن دیرتر آغاز شود، سهم جمعیت شاغل در صنعت کمتر می‌شود؛ برای مثال چین کمترین نسبت شاغل در صنعت را نسبت به چهار کشور دیگر دارد. ایوانز می‌گوید هر راهبرد مستحکم توسعه باید راههای ایجاد اشتغال مولد مفید را بیابد. از آنجا که صنعتی‌شدن نمی‌تواند به‌تنهایی مسئله اشتغال را حل کند، باید به بخشهایی پرداخت که قابلیت اشتغال فراوان دارند. به این‌ ترتیب ایجاد کار شایسته در بخش خدمات ضروری می‌شود.

دلیل اصلی دوم برای اینکه چرا صنعتی‌شدن دیگر برای توسعه کافی نیست، تغییر خصلت سرمایه‌داری است. در دهه ۱۹۶۰ هم یافتن پیوند قوی بین صنعتی‌شدن با بهروزی انسان سخت بود؛ اما اکنون مشکل‌تر شده است. به دلیل هر چه جهانی‌تر‌شدن قدرت سرمایه، امکان انتخاب فضا برای سرمایه محلی کمتر و نایاب‌تر شده و این مشکل در ۵۰ سال اخیر تشدید شده است. ایوانز گوشزد می‌کند که سرمایه‌داری امروز مرکب از سرمایه‌داری مالی و سرمایه‌داری صنعتی است که با هدایت انحصاری باورها کسب درآمد می‌کنند. در چنین نظامی که تحت سلطه چنین سرمایه‌ای است، ایجاد فضا برای اشتغال شایسته و کافی، محدود است. در وضعیت جدید، این باور به چالش کشیده می‌شود که در جنوب جهانی، صنعتی‌شدن قابلیت‌های انسان را شکوفا و حمایت اجتماعی را تضمین می‌کند. ایوانز به طور دقیق کره ‌جنوبی را بررسی کرده است. او معتقد است کره‌ جنوبی به چندین دلیل «روایتی موفق» است که صنعتی‌شدن تنها یکی از آنهاست. داستان «معجزه» کشورهای آسیای شرقی به این خلاصه نمی‌شود که صنعتی‌شدن همه مسائل را حل کرده است. بهبود کیفیت زندگی به بازتوزیع زمین و سرمایه‌گذاری بالا برای ازدیاد قابلیت‌های انسانی (آموزش، بهداشت، زیرساخت سبک و…) وابسته بوده است. این کشورها راهبردهایی جامع برای توسعه داشته‌اند. این تصور هم که برای ایجاد شغل تنها به سرمایه‌داران باید متکی بود، نادرست است؛ چون آنها تمایل به استفاده از فناوری کاراندوز دارند». (تأکید از ماست. کانگراون، اینگرید، ۱۴۰۱ نظریه توسعه وابسته، ترجمه کمال اطهاری، شرق، ۱۰ تیر ۱۴۰۱).

روزنامه اطلاعات