You are currently viewing ریشه‌های تولید فقر زا

اثر تازیانه ماندگار برده‌داری و استعمار بر کشورهای آفریقایی

راضیه احقاقی

تقریبا ۲ قرن از پایان استعمار رسمی در آفریقا می‌گذرد؛ اما بسیاری از کشورهای این منطقه نتوانسته‌اند تاثیرات نامطلوب سال‌ها استعمار و برده‌داری بر روند توسعه اقتصادی خود را مرتفع کرده و رشد مطلوبی را به ثبت برسانند. یافته‌های برخی مطالعات تجربی شواهد فزاینده‌ای را ارائه‌ می‌کند که مطابق با آن عملکرد ضعیف آفریقا در نیمه دوم قرن بیستم تا حد زیادی نتیجه تاریخ منحصر به فرد آن و با تکیه بر ۲ کلیدواژه برده‌داری و استعمار قابل توجیه است. اگرچه سال‌ها از پایان یافتن تجارت برده و استعمار در این قاره می‌گذرد، اما همچنان تاثیر این اتفاقات بر توسعه آفریقا پا برجاست. ناتان نان استاد اقتصاد دانشگاه ونکوور از جمله کسانی است که با مطالعات گسترده نشان می‌دهد که چرا و چگونه این ۲تجربه تاریخی بر سیر توسعه فعلی در این قاره اثرگذار است. وی معتقد است سیر تاریخی برده‌داری، استعمار و حقوق مالکیت ناچیز و ناامن یک جامعه را از سطح تعادل تولید ابتدایی بالا به سمت سطح تعادل تولید پایین سوق داده و با تقویت فعالیت غیرمولد در آن یک جامعه را در تله توسعه نیافتگی به دام می‌اندازد.

 استعمار و برده‌داری؛ کلیدواژه عدم توسعه

ناتان نان، استاد دانشکده اقتصاد ونکوور که فعالیت گسترده‌ای روی اقتصاد سیاسی و تاریخ اقتصادی داشته است در مقاله‌ای مفصل به بررسی تاثیر  استعمار و سال‌ها برده‌داری در آفریقا بر روند توسعه این قاره پرداخته است. نتایج بررسی‌های وی حاکی از آن است که توسعه‌نیافتگی فعلی این قاره به شکل مستقیم در ارتباط با نتیجه سال‌ها حکومت‌های استعماری و برده‌داری در این منطقه است. نکته مورد اهمیت در این گزارش آن است که چرا به‌رغم پایان یافتن دوره استعمار، همچنان کشورهای آفریقایی نتوانسته‌اند به مسیر رشد بازگردند.

ناتان نان در بررسی‌های خود، مدلی را ارائه می‌کند که بر پایه آن دلایل تاثیرات پایدار رویدادهای گذشته بر وضعیت فعلی توسعه‌یافتگی یک منطقه مورد بررسی قرار می‌گیرد. درواقع این مدل وابستگی وضعیت فعلی توسعه‌یافتگی یک منطقه به مسیر تاریخ را نشان می‌دهد.   این اقتصاددان در این بررسی نشان می‌دهد که چگونه برداشت منابع داخلی یک کشور توسط افراد خارجی، باعث می‌شود تا میزان تولید از نرخی بالا به سمت نرخی پایین حرکت کند. تاثیر این برداشت منابع توسط نیروهای خارجی به میزانی جدی است که یک کشور را به دام تعادل غیربهینه می‌اندازد؛ به‌نحوی‌که تاثیر آن برای سال‌های متمادی بر سرنوشت مردم یک منطقه اثرگذار است.

عملکرد اقتصادی آفریقا حتی پس از استقلال نیز ضعیف ماند. این عملکرد ضعیف اقتصادی آفریقا نتیجه تاریخ منحصر به فرد این منطقه است. تاریخی که انباشته از حکومت‌های استعماری و همچنین تجارت برده است. مطالعات گسترده اقتصاددانان قبلی ( برتوچی و کانووا، ۲۰۰۲؛ پرایس، ۲۰۰۳، گریر، ۱۹۹۹؛ برتوچی و کانوا، ۲۰۰۲ ) نشان می‌دهد که میراث استعماری یک کشور و هویت استعمارگر، فاکتورهای اصلی اثرگذار بر  رشد اقتصادی یک منطقه پس از پایان یافتن دوره استعمار هستند.  مطالعات لاگ در سال ۲۰۰۴ نشان داد که در میان کشورهایی که جزو مستعمرات سابق بریتانیا بودند؛ آنهایی که تحت حکومت غیرمستقیم بریتانیا قرار داشتند، در حال حاضر نیز از نظر سیاسی ثبات کمتری داشته و حاکمیت قانون ضعیف‌تری دارند. مطالعات انگلبرت در سال ۲۰۰۰ نیز نشان داد که بخش قابل توجهی از توسعه‌نیافتگی کشورهای جنوب صحرای آفریقا نتیجه نارسایی نهادهای پسااستعماری است.

مطالعات عجم اوغلو و همکاران طی سال‌های ۲۰۱۱ تا ۲۰۰۲  نیز نشان می‌دهد، در کشورهای مستعمره سابقی که تمرکز استعمارگر بر استخراج منابع یک کشور متمرکز شده بود؛ نهادهایی ضعیف با مالکیت خصوصی ناامن امکان شکل‌گیری پیدا کردند و این نهادهای ناکارآمد همچنان پابرجا هستند. در ادامه مطالعات، نان در سال۲۰۰۴ به بررسی تاثیر بلندمدت تجارت برده از آفریقا بر مساله توسعه در این منطقه پرداخته است. نتایج تحقیقات وی نشان می‌دهد که هر چه میزان تجارت برده از یک منطقه بیشتر بوده، این منطقه در آینده و با پایان یافتن دوره استعمار عملکرد اقتصادی ضعیف‌تری از خود برجای گذاشته است.

 عبور از تاریخ به سادگی میسر نیست

با توجه به شواهد فزاینده میان گذشته آفریقا و عملکرد اقتصادی فعلی آن، یک سوال مطرح می‌شود. چرا به‌رغم آنکه این رویدادها سال‌ها پیش به پایان رسیده‌اند، همچنان تاثیر آن در بررسی عملکرد اقتصادی آفریقا اهمیت دارد؟ در این گزارش، مدلی ارائه می‌شود که در آن وابستگی توسعه اقتصادی به مسیر و دلایل تاثیرات پایدار یک رویداد تاریخی بر عملکرد اقتصادی در یک منطقه توضیح داده می‌شود. تاثیر حضور حکومت استعماری و تجارت برده بر امنیت مالکیت خصوصی و در نتیجه سطح تولید و در نهایت تاثیر منفی آن‌ها بر اقتصاد، ۲ عاملی است که در گزارش ناتان نان مورد بررسی قرار گرفته است. البته این اقتصاددان در گزارش خود تاکید دارد که این ۲ پارامتر تنها عواملی نیستند که به عدم توسعه‌یافتگی آفریقا منجر شده‌اند، اما تمرکز این گزارش بر تاثیر این ۲ دو پارامتر بر سیر تاریخ توسعه صنعتی آفریقا است.

مدل ارائه‌شده برای بررسی تاثیر تاریخ استعماری بر عدم توسعه‌یافتگی اقتصادی فعلی آفریقا دارای ۲ مرحله است. در مرحله اول استعمارگر دو انتخاب در دست دارد، میزان منابعی که از یک منطقه استخراج می‌شود و میزان منابعی که به مالکیت داخلی اختصاص داده می‌شود، یعنی سود حاصل از استخراج از آن منبع صرف هزینه‌های داخلی در منطقه تحت استعمار شود.   مرحله دوم مدل عدم توسعه آفریقا نیز بر وجود قابل ملاحظه دزدی، سرقت، کلاهبرداری، فساد و درگیری داخلی در آفریقا و تاثیر این موارد بر عملکرد ضعیف اقتصادی آفریقا تمرکز دارد. برای بررسی نتایج چنین دست اقداماتی بر روند توسعه، این فعالیت‌های بزهکارانه در زمره فعالیت‌های غیر مولد انگاشته شده و تاثیر آن بر فعالیت‌های مولد بررسی می‌شود.  هر فعالیتی را می‌توان به فعالیت مولد یا غیر مولد تقسیم کرد. افرادی که در فعالیت مولد نقش دارند، با تولید محصول به بازده می‌رسند و افرادی که در فعالیت غیرمولد نقش دارند با تصاحب نتیجه و عایدی فعالیت دیگران به بازده می‌رسند.

فعالیت‌های غیر مولد، صرفا یک ارزش از پیش ایجادشده را مجدد توزیع می‌کنند؛ کسانی که در این فعالیت‌ها، مشغول هستند با دریافت بخشی از ارزش حاصل از فعالیت تولیدکنندگان، سود می‌برند. به این ترتیب می‌توان گفت، یک فعالیت غیرمولد، اثر بیرونی منفی بر فعالیت‌های مولد برجای می‌گذارد؛ اما عملکرد کار مولد تاثیر خارجی منفی برجای نمی‌گذارد. این تاثیر منفی تفاوت اصلی میان فعالیت مولد و غیر مولد است.  حضور حاکمیت استعماری جامعه را به سمت فعالیت غیرمولد سوق می‌دهد. اثرگذاری حاکمیت استعماری بر یک جامعه به نحوی است که در آن نهادها و سازمان‌های غیر مولد و درواقع فعالیت غیر مولد پررنگ می‌شوند؛ در چنین سیستمی حتی در صورت حذف حاکمیت استعماری، سازمان‌ها و نهادهای غیر مولد و تکثیر کار غیر مولد در جامعه مانع از افزایش فعالیت بخش مولد می‌شوند.  درواقع تعادل میان کار مولد و غیر مولد در یک جامعه از اهمیت بالایی برخوردار است؛ در صورتی که سهم فعالیت مولد در یک جامعه از سهم کار غیر مولد بیشتر باشد، بهبود تولید امکان‌پذیر است. اما در صورتی که سهم کار غیر مولد بیش از کار مولد باشد، بازگشت به تولید کارا و مولد به سادگی میسر نیست.

در جامعه‌ای که هرگز، تجربه یک حکومت استعماری را نداشته است، به شکل پیش فرض این امکان فراهم است تا کارآفرینان مولد قدرت یابند و همین موضوع افراد درگیر در فعالیت مولد در یک جامعه را افزایش می‌دهد. درواقع در چنین سیستمی، تعادل تولید به سمت بالا متمایل است.  در یک سیستم استعماری، بسیاری از افراد درگیر فعالیت‌های غیرمولد هستند؛ در چنین سیستمی بازگشت به تولید به ندرت رخ می‌دهد و درواقع وضعیت نابسامان بخش تولید باعث می‌شود تا تمایل افراد برای مشارکت در یک فعالیت مولد به شدت کاهش یابد و به این ترتیب دلسردی افراد از کار مولد، باعث می‌شود تا سطح کلی تولید به مرور کاهش یابد. درواقع در چنین سیستمی، تعادل تولید به سمت تولید کمتر تمایل دارد.

هنگامی که یک استعمارگر، در مرحله ابتدایی سطح اخراج بالا از منابع داخلی یک کشور را انتخاب کند، در مرحله دوم یعنی با پایان یافتن دوره استعمار، تعادل تولید در آن جامعه به سمت تعادل با تولید پایین و انحصاری پیش می‌رود.  میان افرادی که در یک فعالیت مولد یا غیر مولد حضور دارند، عدم تقارن در کارکرد وجود دارد. افراد درگیر در فعالیت‌های غیرمولد می توانند از استخراج اجتناب کنند، در حالی که افراد درگیر در فعالیت‌های مولد این امکان را ندارند. در نهایت، وجود سیستم استعماری و استخراج منابع داخلی یک کشور به سود خارجی‌ها می‌تواند یک جامعه با تعادل تولید بالا را به سمت تعادل تولید پایین سوق دهد. پس از دوره استعمار، اگرچه انتظار می‌رود که تولید باید به سمت تعادل بالا حرکت کند، اما پایداری تعادل با تولید پایین بیش از تعادل تولید بالا است و این یک جامعه را پس از دوران استعمار گرفتار می‌کند.

مثال تاریخی ناتان نان در این خصوص که فعالیت عمده در آفریقا پس از تماس با اروپاییان به دزدی و برده‌گیری تبدیل شد نمود آشکار همین مساله است. کسانی که به کار مولد هرچند ابتدایی مشغولیت داشتند به راهزنان، برده‌گیران و متجاوزان تبدیل شدند.  بررسی‌های تاریخی نشان می‌دهد که انواع مدل‌های حکومت‌های استعماری در طول تاریخ وجود داشته‌اند؛ در برخی مدل‌ها، استعمارگر نرخ پایین بهره‌برداری از منابع داخلی در یک کشور را انتخاب کرده و در سطح بالایی مالکیت خصوصی را حفظ کرده است. در چنین سیستمی، یک جامعه که پیش از استعمار در وضعیت تعادلی تولید رو به بالا قرار داشت، در طول حکومت استعماری و پس از آن نیز، این رویه را حفظ می‌کند.

 استعمار تعادل تولید در آفریقا را از میان برد

مدل ارائه شده توسط ناتان نان، توصیحات قابل قبولی برای توسعه‌نیافتگی آفریقا با تکیه بر ریشه‌های تاریخی استعمار در این منطقه ارائه می‌کند. بسیاری از جوامع آفریقایی قبل از تماس با اروپا، در تعادل تولید بالا قرار داشتند. ارتباط آفریقا با کشورهای اروپایی و درواقع استعمار آنها توسط دولت‌های استعمارگر و استخراج خارجی، بازده فعالیت‌های تولیدی را نسبت به فعالیت‌های غیرمولد کاهش می‌دهد. این امر باعث می شود تا تعادل تولید بالا در یک منطقه از میان برود و یک تعادل با تولید کم و انحصاری باقی بماند.

با حرکت جامعه به سمت تعادل جدید یعنی تعادل متمایل به تولید کم، افراد از فعالیت‌های مولد به فعالیت‌های غیرمولد روی می‌آورند.  با پایان یافتن دوره استعمار و استخراج منابع داخلی یک کشور توسط خارجیان، فرصت تولید با تعادل بالا مهیا می‌شود؛ اما جامعه در این شرایط دچار تله تعادل پایین شده است. پایداری این تعادل غیربهینه، حرکت به سمت تعادل تولید بالا و کارآمد را دشوار می‌کند. به نوعی می‌توان گفت استعمار و تجارت برده هزینه فرصت مفت خوارگی را کاهش و هزینه فرصت فعالیت های مولد را به شدت کاهش داده است.

در عین حال تجارت برده از آفریقا، هزینه تولید در این منطقه را افزایش داده است. بررسی‌های تاریخی نشان می‌دهد که آفریقایی‌ها با پایان یافتن عصر استعمار به شکل رسمی و با پایان یافتن برده‌داری نیز به دلیل دوران به بردگی گرفته شدن مردم این قاره غرامت دریافت نکرده‌اند. در حالی که تجارت برده، فرصت توسعه را برای اروپایی‌ها فراهم کرد، نقشی بسزا در توسعه‌نیافتگی آفریقا داشت.

 گذشته درخشان آفریقا به گواهی تاریخ مدل تاثیر استعمار و برده‌داری بر عدم توسعه آفریقا بر  ۳ فاکتور بنا گذاشته شده است.  ‌ جوامع آفریقایی قبل از تماس با اروپا در تعادل تولید بالا قرار داشتند.  استخراج خارجی، تجارت برده و حکومت استعماری، نسبت فعالیت تولیدی به کارهای غیر مولد در این مناطق را کاهش داد.  پس از تجربه تجارت برده و استعمار، نسبت افراد درگیر در فعالیت‌های غیرمولد به تعداد افراد مشغول در فعالیت مولد افزایش یافت. ۳ فاکتور مد نظر با تاریخ آفریقا سازگاری دارد.  گزاره ابتدایی در نظر گرفته‌شده در این مدل بر تعادل تولید بالا در آفریقا پیش از استعمار حکایت داشت. اگرچه شواهد تاریخی محدودی در این خصوص وجود دارد، اما همان شواهد تاریخی بیانگر آن است که جوامع آفریقایی سطوحی از توسعه اقتصادی و اجتماعی را داشتند که مشابه سایر جوامع در سراسر جهان بود.

امین (۱۹۷۲) در کتاب black Africa می‌گوید این قاره عقب مانده‌تر از بقیه جهان نبود. آفریقا شکل‌بندی‌های اجتماعی پیچیده‌ای دارد و در برخی مناطق توسعه دولت نیز در کنار آن وجود دارد. در عین حال فروپاشی جامعه روستایی بدوی در آن قابل مشاهده است. جوامع آفریقایی آداب و رسوم، قوانین، کنوانسیون‌ها، اخلاقیات یا مناسکی را برای حل تعارض و اجرای نظم ایجاد کرده بودند. در بسیاری از این جوامع، نظم از طریق پیوندهای خویشاوندی یا سیستم نسب و درواقع از ظریق اجماع یا شورای بزرگان حل می‌شد. در این مناطق جوامع متمرکزتری نیز وجود داشتند که در آن نظام‌های سیاسی رسمی و نهادهای حقوقی پیشرفته همچون دادگاه‌های پیشرفته توسعه یافته بود.

سفرنامه ابن بطوطه مسافر مراکشی در سال ۱۳۵۲م. به امپراتوری مالی از جمله گزارش‌های مکتوبی است که اطلاعات خوبی از وضعیت آفریقا پیش از تجارت برده ارائه می‌کند. ابن بطوطه جاده والاتا، واقع در موریتانی امروزی را که به پایتخت مالی متصل می‌شود، امن و امپراتوری مالی را حکومتی در صلح با ساکنان منطقه توصیف می‌کند. وی در بخش دیگری از این سفرنامه می‌گوید سیاه‌پوستان مردمی با ویژگی‌های تحسین برانگیز هستند. آنها به ندرت ظلم می‌کنند و از بی عدالتی بیش از مردم دیگر نقاط دنیا بیزارند و امنیت کامل در کشورشان برقرار است.

مسافران و ساکنان این منطقه ترسی از دزدان یا افراد خشونت‌طلب ندارند.  یکی از شاخص‌های رفاه شهرنشینی و تراکم جمعیت است. درواقع جمعیت شهری یک منطقه، شاخص خوبی برای سطح توسعه اقتصادی آن است. داده‌های شهرنشینی چندلر ۱۹۸۷ و بروک ۱۹۸۸ نشان می‌دهد که در قرن ۱۵ میلادی، بسیاری از مناطق جنوب صحرای آفریقا به اندازه سایر نقاط جهان مرفه بودند.  با استفاده از داده‌های مک اودی و جونز (۱۹۷۸) و چندلر (۱۹۸۷)، و روش شناسی عجم اوغلو می‌توان برآوردهای شهرنشینی برای کشورهای آفریقایی در سال۱۵۰۰میلادی را ایجاد کرد.

  طبق محاسبات ناتان نان، نرخ شهرنشینی در قرن پانزده برای زیمبابوه  ۱۵درصد، مالی ۷/ ۱۲درصد، موریتانی ۷/ ۶درصد، نیجریه ۸/ ۴درصد، آنگولا ۱/ ۳درصد، نیجر ۳/ ۲درصد، اتیوپی ۷/ ۲درصد و تانزانیا ۷/ ۲درصد است. این نرخ شهرنشینی به جز شمال اروپا، از بالاترین نرخ‌های شهرنشینی در جهان است. در همین زمان نرخ شهرنشینی برای پرتغال ۸/ ۵ درصد، نرخ شهرنشینی در هند ۸/ ۱ درصد و نرخ شهرنشینی پرو و مکزیک، محل امپراتوری های اینکا و آزتک، ۵/ ۲درصد و ۵/ ۶ درصد است.

 فعالیت غیرمولد؛ میراث ماند‌گار برده‌داران

از آغاز قرن شانزدهم تا اواسط قرن نوزدهم، تماس اروپا با آفریقا عمدتا به شکل تجارت برده در اقیانوس اطلس بود. در این مدت تقریبا ۱۲میلیون برده به قاره آمریکا فرستاده شدند. تقاضا برای برده در این منطقه، فرصت رشد کار غیر مولد در این منطقه را افزایش داد. درواقع برده‌داری نیازمند مهاجمانی برای اسیر کردن افراد به‌عنوان برده و انتقال آن‌ها به بنادر ساحلی، تاجران برده و… بود. تمام این فعالیت‌ها در زمره کارهای غیرمولد جای می‌گرفتند؛ چرا که برده‌داری ارزشی ایجاد نمی‌کند. سود حاصل از این فعالیت در واقع از بازده حاصل از بردگان دزدیده می‌شود.  درایتی در ۱۹۹۲ می‌گوید آفریقایی‌ها در قرن هجده باید میان به بردگی گرفته شدن یا همکاری در تجارت برده انتخاب می‌کردند؛ در این زمان صادرات انسان به‌عنوان برده از این قاره به اروپا از سودآورترین فعالیت‌ها در این منطقه بود. در اوایل قرن نوزدهم، تجارت برده در اقیانوس اطلس به آرامی به پایان رسید. اما با کاهش تجارت برده، استعمار اروپا در قاره آفریقا آغاز شد. کنفرانس برلین در سال‌های ۱۸۸۵-۱۸۸۴ اولین نشانه آغاز رسمی حکومت‌های رسمی استعماری بود.

اگرچه دوره حکومت استعماری با تجارت برده بسیار متفاوت بود، اما همچنان در آن بازده فعالیت‌های تولیدی نسبت به فعالیت‌های غیرمولد کمتر بود. سیاست‌های استعماری نظیر مصادره زمین، مالیات و کار اجباری، کسانی را که در این مناطق در بخش تولید فعال بودند، هدف قرار داد. در عین حال دولت‌های استعمارگر به سراغ وضع مالیات‌های قابل توجه برای کسب درآمد رفتند.

مالیات سالانه، معمولا معادل حدود ۳۰ روز کاری، فقط به ارز رسمی کشور استعماری بود. این در حالی بود که بومیان برای پرداخت این پول به ارز رسمی کشور استعماری مجبور به امضای قراردادهای کاری می‌شدند که در عمل آنها را به برده‌داری در کشور خود وا می‌داشت. در عین حال دهقانان نیز مجبور به کار اجباری یا کار با نرخی به مراتب پایین بودند.  در کنگو ، بومیان موظف بودند هر ماه ۴۰ ساعت را صرف جمع‌آوری لاستیک برای درآمد دولت استعمارگر کنند. این در حالی بود که در اوگاندا بومیان موظف بودند هر سال، ۳۰ روز کار رایگان در جاده ها ارائه کنند.

در کنیا علاوه بر تعهد ۲۴ روز کار بدون دستمزد در سال، بومیان ملزم به ارائه ۶۰ روز کار جبرانی و اجباری بودند. در چنین شرایطی افرادی که در این مناطق مشغول به فعالیت غیر مولد بودند بهتر می‌توانستند از به استعمار گرفته‌شده توسط اروپایی‌ها اجتناب کنند. برخی از این افراد توانستد از کار رایگان برای اروپایی‌ها سرباز بزنند، برخی دیگر علیه اروپایی‌ها جنگیدند یا به گروه‌های راهزن رومینگ پیوستند. در عین حال کسانی که به‌عنوان بخشی از ارتش استعماری، بوروکراسی، خزانه داری یا نیروی پلیس با اروپایی‌ها در اداره استعمار کار می‌کردند، از مالیات، کار اجباری و اجبار عمومی که بر بقیه مردم اعمال می‌شد، معاف بودند. به این ترتیب راه زنده ماندن این بخش از جامعه به جای تولید بر دریافت بخشی از نتیجه فعالیت دهقانان بود.

در این میان، افرادی که پیوستن به گروه‌های شورشی ضد استعمار را انتخاب می‌کردند نیز امکان کار تولیدی نداشتند. ارتش شورشیان غذا و کالای مورد نیاز خود را از دهقانان روستایی دریافت می‌کردند و راهزنان نیز با یورش به جوامع محلی و مسیر کاروان‌ها زندگی می‌کردند. بنابراین تماس با اروپا برای آفریقایی‌ها به افزایش افراد درگیر در فعالیت‌های غیرمولد انجامید. افزایش فعالیت‌های غیرمولد در طول تجارت برده و بعد از آن در طول حکومت استعماری ثبت شده است. در نتیجه پس از پایان یافتن کار استعمارگران در این مناطق، کشورهای آفریقایی که با چالش ریشه‌ای کار غیر مولد مواجه بودند نیز نتوانستند به سرعت به مسیر رشد بازگردند. درواقع تاثیر برده‌برداری و استعمار بر این مناطق بیش از چند قرن حضور مستقیم در این کشورها بود.

ویرانی آفریقا منبع انباشت ثروت و انقلاب صنعتی در جوامع اروپایی به‌خصوص انگلستان بود. این شاید چکیده یک جمله از مقاله استفان هبلیچ، استفان ردینگ و هانس وف درباره اثرات برده‌داری بر تسریع توسعه اقتصادی در بریتانیا باشد. اروپایی‌ها در طول استعمار خود در قاره آمریکا‌ میلیون‌ها نفر را از قاره آفریقا به بردگی گرفتند و بازماندگان سفرهای ماورا اقیانوس اطلس را به‌کار اجباری در مزارع شکر، تنباکو، پنبه و قهوه در دریای کارائیب و آمریکای‌شمالی و جنوبی فرستادند. در این فرآیند، اروپایی‌ها ثروت اندوختند و از طریق تجارت برده و تولید مزارع، مثلثی گسترده‌تر بین اروپا، آفریقا و قاره آمریکا ایجاد کردند. شواهد و داده‌ها نشان می‌دهند که هرقدر این برده‌داری و استعمار موجب توسعه‌نیافتگی آمریکای‌لاتین و آفریقا شد، به همان اندازه در توسعه و حتی انقلاب صنعتی در اروپا سهم داشت.

این ایده که برده‌‌‌‌‌‌‌داری و تجارت برده باعث شروع انقلاب صنعتی شد، جدید نیست؛ اریک ویلیامز(۱۹۴۴) استدلال معروفی داشت که بریتانیا ثروت هنگفتی را از تجارت مثلثی انباشته ‌کرد و این ثروت را دوباره در بخش‌های پیشرو انقلاب صنعتی سرمایه‌گذاری کرد. در واقع هیچ کشوری به اندازه بریتانیا در تجارت برده اقیانوس اطلس دخالت نداشت. برخی داده‌ها در این زمینه جالب هستند. برای نمونه خرید و فروش انسان تنها بخشی از اقتصاد برده‌داری بود؛ در حالی‌که بیشتر ثروت انباشته شده از برده‌داری از مزارع شکر، تنباکو، پنبه و شرکت‌های مستعمره به‌دست می‌آمد. مشارکت در تجارت برده اغلب انتقال به مالکیت مزارع را تسهیل می‌کرد؛ در واقع سولو(۱۹۹۳) استدلال می‌کند که منافع حاصل از برده‌‌‌‌‌‌‌داری بسیار بزرگ‌تر از منافع مستقیم خود تجارت برده بود. بدون شک تجارت برده مبادله ای نابرابر بود که در آن یک طرف دستخوش گرفتاری در دام تعادل تولید غیرمولد، درآمد سرانه پایین و نهادهای ضعیف شد و طرف دیگر توانست با انباشت سرمایه حاصل از آن موجبات تسریع انقلاب صنعتی را فراهم کند.

روزنامه دنیای اقتصاد