بحثی درباره گذشته و میراث ایرانیان در سیاست و تاریخ، فکر و علم، ادبیات و زبان
عظیم سید اشرفی
به طور کلی دو تمدن مهم و موفق برای مردمان فلات ایران ثبت تاریخ شده است: تمدن پیش از دوره اسلامی که در دوره ساسانی بهنام تمدن ایرانشهری خوانده شده و دیگر تمدن ایرانی ـ اسلامی که در دوره سامانیان با آمیختن عقل و برهان با وحی و ایمان بنیاد یافت و صدها سال بر بسیاری از سرزمینهای دیگر تاثیر گذاشت.
بسیاری از تاریخدانان غیرایرانی از این دو تمدن یاد کردهاند. از جمله ابن خلدون تونسی که نقد علمی و منطقی را در شناخت اخبار و سنجش رویدادهای تاریخی به کار میگیرد و جدا از وی منابع و افراد مختلفی از جمله کتزیاس پزشک و مورخ دربار داریوش دوم، گزنفون، توسیدید، استرابون، سیسرون، پلوتارک و نیز منابع آرامی، سریانی، پهلوی، روایات ساسانی در ادبیات عرب، تاریخ طبری، شاهنامه فردوسی، آثار ابن اثیر و بیرونی و … از اهمیت وجود تمدن فلات پارسسخن به میان آوردهاند. این تمدن که مرزهایش فراتر از قفقاز، سیحون و جیحون، میانرودان و دریای پارس و عمان بود سرزمینهای زیادی را فرا میگرفت که به جرات میتوان گفت، میلهگذاری حوزه تمدنی آن بسیار دشوار است. بسیاری از باستانشناسان تمدنهایی از جمله «سیلک» کاشان متعلق به ۴۰۰۰ تا ۵۰۰۰ سال پیش از میلاد، «تپه حصار» دامغان مربوط به ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد و «تپه گیان» نهاوند از دورهای بین ۱۴۰۰ تا ۱۰۰۰ سال پیش از میلاد را بررسی کردهاند.
امپراطوری هخامنشی با دست یافتن به مصر، لیبی و تمدنهای بینالنهرین، دره سند، سوریه و آناتولی بزرگترین امپراطوری زمان خود بود که تا آن زمان جهان به خود ندیده بود. شاهان هخامنشی پیروزیهای نظامی و سیاسیشان را با ساختن بناهای شکوهمند گرامی داشتند، این ساختمانها نه تنها ثروت پارسها، بلکه تاثیرهای فرهنگی در بخشهای مختلف امپراطوری را نیز نشان میداد.
البته معماری خشت و گل و آجری ایران باستان در برابر معماری سنگی رم و یونان میتواند دلیلی باشد که با وجود کشف بیشمار آثار تاریخی تمدن باستانی ایران، از جمله نبشتههایی بر سنگ، چرم، زیورآلات سکهها، مجسمههای مفرغی، کتیبههای سلطنتی، بیزانسی، مسیحی، سریانی، مانوی، ارمنی و نیز تختجمشید قلب پارسها، پاسارگادنقش رستم، و سنیم کاریز و آبراههها و راههای ارتباطی، آنچه برجایمانده با عظمت تمدن تاریخی ایران چندان همخوان نیست.
از قول کتزیاس گفته شده که شاهان هخامنشی، آب هفت رود قلمرو خود را در هفت ظرف بلورین قرار داده بودند و در نوروز، سفرای سایر کشورها از آن دیدن می کردند. این هفت رود را دجله، فرات، جیحون، سیحون، نیل، سند و دانوب نام برده است.
«گروسه» مورخ فرانسوی درباره ایران میگوید: «ایران خود را به ما چون باستانیترین تمدن جهان نشان میدهد، چراغی که در سپیدهدم تاریخ ایران روشن شده هرگز خاموش نگردیده است.» ایران همواره با تمدنهای دیگر در داد و ستد بوده چنانچه نجوم را از بابلیها، طب را از هند و یونان گرفت و با نبوغ دانشمندانش ابداعات بسیار بر دانش آنان افزود (چنانچه بعدها ابنسینا طب جالینوسی و هندی را فرا گرفت و با استعدادها خارقالعاده خود بنیانگذار طبی شد بهنام «طبسینایی» که تا قرن پانزدهم در اروپا رواج داشت و گفتهاند که قانون ابنسینا دومین کتابی بود که با ماشین چاپ، چاپ شد.)
در حوزه تمدنی ایرانشهری به دلیل وسعت جغرافیایی زبانهای متنوعی وجود داشت، از جمله فارسی باستان، اوستایی، پهلوی اشکانی، فارسی میانه (پهلوی ساسانی)، سغدی، خوارزمی، سکایی، و زبان آرامی که با تصرف بابل به دست کوروش در قلمرو هخامنشی قرار گرفت و به عنوان زبان دیوانی شاهنشاهی نوبنیاد هخامنشی برگزیده شد. (زبان آرامی عضوی از زبانهای سامی است با ۳۰۰۰ سال قدمت که بخشهایی از کتاب دانیل و عزرا و کتاب تلمود قوم یهود با این زبان نگاشته شده است).
شاهان ایرانی در برابر مراکز تعلیم رم شرقی، مدرسهای در گندی شاپور تاسیس کردند و فیلسوفان و دانشمندان مسیحی، هندی، یونانی در آنجا به تدریس و تحقیق اشتغال داشتند و در همین جا بود که با بررسی زیج هندی «آرکَند» و «مجطی» بطلمیوس، زیج هندی را دقیقتر یافتند و سپس زیج کاملتری بر پایه آن ترتیب دادند و «زیج شهر یاران» تألیف شد. گندی شاپور تا زمان عباسیان و تاسیس بیتالحکمه همچنان به کار خود ادامه داد.
تالیفات بسیاری از معلمان اسکندریه یعنی شهری که محل تلاقی جریانهای فکری ـ فرهنگی یونانی، یهودی، بابلی و مصری بود به زبان سریانی ترجمه شد و به انطاکیه رسید و از آنجا به مناطق شرقیتر انتقال یافت.
آوازه فرهنگ و تمدن و قدرت ایرانی و شهرت دانش مغان، مشتاقان را متوجه این تمدن میکرد. از قول ابن خلدون گفته شده که علومی که از ایرانیان به مسلمانان رسید، در قرون وسطی و عهد رنسانس مورد توجه اروپائیان قرار گرفت.
شکوه و فروغ تمدن ایرانشهری و کلاً پیش از دوره اسلامی چنان بود که بعد از ساسانیان، بسیاری خود را منسوب شخصیتها و سلسلههای پیش از اسلام میدانستند. از جمله صفاریان خود را به انوشیروان، طاهریان به رستم، پسران بویه ماهیگیر به بهرام گور و … نسبت میدادند.
نقش ایرانیان در فرهنگ و تمدن بشری
در جای جای جهان باستان نقش ایرانیان در فرهنگ و تمدن بشری انکارناشدنی است و در کتاب دینکرد زرتشتیان از نقش ایرانیان در این مورد یاد شده است در معماری، ریاضی (از جمله تقسیمبندی محیط دایره به ۳۶۰ درجه، عدد پی)، داروسازی، شناخت بخش مادی بدن (تن) و بخش مجرد آن (روان) و سیستم اداری پیچیده یک امپراطوری بزرگ، ایرانیان مورد توجه دنیا بودهاند.
جرجی زیدان مورخ مصری منشاء برخی آثاری که بعد از دوره ساسانی، در دوره اسلامی به طبع رسیده است را از دوره پیش از اسلام میداند، از جمله این آثار میتوان از وامق و عذرا، کارنامه اردشیر، سندبادنامه، یادگار زریران و از همه مهمتر خدای نامک را نام برد. البته موبدان زرتشتی هم پس از دوره ساسانی، کتابهای دینی خودشان را که به زبان پهلوی بود جمع و مدون کردند. از جمله بندهش، بهمن یشت، یادگار جاماسپ، تا از پراکندگی و آسیب در امان باشد. با این وجود، نبود کاغذ در ایران باستان، نوشتههای کشف شده را در حد کتیبهها، سنگنبشتهها و چرمنبشتهها و… محدود میکند.
یادآوری این نکته لازم است که کاغذ در قرون دوم میلادی در چین اختراع شد و صدها سال بعد، در قرن دوم هجری از چین به سمرقند وارد شد و از آنجا به مرو، بغداد، نیشابور… رسید، و این در حالی بود که اروپائیان خیلی بعد از ایرانیان به کاغذ دست یافتند.
ایرانیان در دوره باستان بر چرمی تغییر یافته به نام پارشمن مینوشتند و معروف است که از دو نسخه اوستا که بر چرم نوشته شده بود، یک نسخه در کتابخانه دژ نپشت تختجمشید سوزانده شد و نسخه دیگر از کتابخانه شیز در تختسلیمان توسط یونانیان برای ترجمه به یونان
برده شد.
اگر نگاهمان را متوجه ایران دوره اسلامی کنیم درمییابیم که کمتر از ۲۰۰ سال پس از سقوط ساسانیان، ایرانیان دین جدید را پذیرفته بودند، در حالی که تمایلی به پذیرش فرهنگ نژادی قوم غالب و حاکم نداشتند و به هیچ وجه زیربار برتری نژادی قوم فاتح نمیرفتند. شواهدی در تاریخ بخارا، تاریخ سیستان حتی تاریخ طبری، نشان میدهد که رفتار تحقیرآمیز اعراب به ویژه بنیامیه در تلاش ایرانیان برای بازگشت به استقلال و قدرت خود موثر بوده است و دیگر اینکه در دو عنصر مهم ملیت یعنی زبان و تاریخ با قوم حاکم در تعارض بودند و این موجب مقاومتهای فرهنگی (شعوبیه، اسماعیلیه، عرفان، تشیع) و نظامی (سندباد و استاذ سیس در خراسان، مازیار در مازندران، بابک در آذربایجان و المفتح در ماوراءالنهر) شد.
کم کم دولتهای مستقل ایرانی شکل گرفت، دیری نگذشت که در دوره صفاریان و پس از آن زبان پارسی دری که ابن الندیم صاحب «الفهرست» از قول ابن المقفع گفته است در دوره ساسانیان لهجه متداول شهرهای مداین، دری بوده است و درباریان بدان سخن میگفتند که همین نکته را حمزه بن اصفهانی در کتاب «التنبیه» آورده است و المقدسی هم در کتاب خود «التقاسیم» هنگام ذکر زبان مردم بخارا (که در عصر او یعنی قرن چهارم هجری پایتخت سامانیان بود) آن را زبان دری میداند و این زبانی بوده که نامههای پادشاه بدان نوشته میشده.
زبان دری به جای پهلوی ساسانی یا فارسی میانه به عنوان زبان رسمی ایرانیان پذیرفته شد و کم کم شعرایی با این زبان طبعآزمایی کردند از جمله: فیروز مشرقی، و صیف سگزی، حنظله باد قیسی، ابوحفص سغدی و بالاخره مهمتر از آنها رودکی سمرقندی که به قولی میخ زبان دری را کوبید و در همگانیشدن آن نقش مهمی داشت، البته در این مورد نقش موثر ابوالعباس فضل این احمد اسفراینی را نباید فراموش کرد که فردوسی درباره وی سروده:
کجا فضل را مسند و مرقد است
نباید نشستنگه فضل ابن احمد است
شعر و شاعری در ایران
زبان دری، زبان معمول، در شهرهای خراسان بزرگ و ماوراءالنهر یعنی، نیشابور، طوس، هرات، بلخ، مرو، سمرقند، بخارا، اخسیکت، زرافشان، فرغانه، خجند، ترمذ، نخشب، قبادیان و … شد و سرانجام این زبان که خود زاده زبان پهلوانی (پارتی) و محصول اختلاط آن با زبان اهل مداین و زبان پارسی میانه بود با نوشتن آن به خط عربی دوره جدیدی در ادبیات ایرانی پدیدار شد و از آنجا که اندیشه در زبان جسمانیت مییابد بستری شد برای خلق آثار فاخر نظم و نثر فارسی از قرن دوم هجری به تدریج عرفا و صوفیه پدیدار شدند و ابوسعید ابوالخیر، نخستین رباعیات صوفیانه را سرود و خواجه عبدالله انصاری هم نخستین نثر صوفیانه را نگاشت.
با وجود مفاهیم و مضامین سُست شعر اعراب که بیشتر در ستایش جنگ و عشق جسمانی و کامجویی از شراب بود، شاعران ایرانی با توجه به فصاحت و زیبایی خاصی که محصول وزن و قافیه شعر عروضی بود به این شیوه راغب شدند و سخنسرایان فارسیزبان بنا بر ذوق و سلیقه خود در قالبهای غزل، مثنوی، رباعی و … در زمینههای اجتماعی، حماسی، عرفانی، اخلاقی، عاشقانه، حکمی مدح و ثنا، طبعآزمایی کردند.»
در قرون چهارم، پنجم و ششم هجری که به نوعی دوره زرین علم و ادب ایران بود شاعران بسیاری با مضامین فراوان و مهارت در تشبیهات محسوس و معقول و خیالی و وهمی که این تشبیهات بیشتر آمیخته به وصف بود آثاری ارائه دادند، توضیحات دلپذیری در شعر شاعران این دورهها است که خود بنمایهای بوده برای رشد شاعرانی در سدههای بعدی. شاید بتوان گفت اینان بودند که بعدها، عطار، مولانا، حافظه با اشعار عرفانی که به قول صاحبنظری، عرفان را سلطان بلامنازع مملکت پهناور شعر فارسی میداند، پایه عرصه شعر و ادب گذاشتند و بزرگترین آثار مانای ادب ایرانی را سرودند و به دنیا شناساندند.
بیمناسبت نیست که گفته شود، پیش از شعرعروضی، ایرانیان، در فرس قدیم که این اصطلاح را ابن بلخی هم در فارسنامه به کار برده است و اشعار یونانی، عبری، سریانی، وزن و قافیه مطرح نبوده و چنانچه دیدگاه ارسطو در مورد شعر فقط تکیه بر مخیلات بوده و شعر را سخنی میدانست که از خیال آدمی سرچشمه میگیرد و بنابراین با بیان عقلی و منطقی امور سروکاری ندارد. حال آنکه شعر عروضی به تعبیر خواجهنصرالدین طوسی، کلامی است مخیل، مولف از اقوالی موزون، متساوی مقفی، از این جهات شعر، زیبا و جذاب است و شعر کلاسیک یا کهن ایرانیان همواره از رونق نیفتاده چرا که شعر نوعی محالات از عالم واقع است.
با اتمام کار شاهنامه فردوسی در دوره غزنویان، در واقع بزرگترین شاهکار ادبی حماسی جهان خلق شد که به گفته گوته روح ایرانی در شاهنامه فردوسی متجلی است و میتوان گفت این اثر جاویدان خون تازهای در رگهای ایرانیان به جریان انداخت و مانع از آن شد که ایرانیان دچار آلزایمر تاریخی شوند، چرا که قوم بیخاطره مانند انسان بیحافظه است. شاید بتوان ادعا کرد که آنچه یونانیان با فلسفه ارائه دادند، ایرانیان با شعر، به میدان اندیشه و سخن وارد شدند، آن هم با زیبایی بسیار. مفاهیم اشعار عرفانی و حکمی سنایی، ناصرخسرو، عطار، و مولانا، حافظ، کلام موزون و شعر را به مقام و مرتبه والایی رسانید که اکنون نیز در دانشگاههای دنیا نوعی هویت و شناسنامه ملیت و فرهنگ ایرانی به حساب میآید.
در فلسفه و حکمت، ابونصر فارابی، نخستین فیلسوف جامع ایرانی که شارح آثار ارسطو بود و بعدها بوعلی سینا که تاثیرگذارترین دانشمند در علم و ادب و حکمت ایران بود ظهور یافتند، چنانچه گفتهاند، اگر شفای بوعلیسینا نبود، ابنرشد آندلیسی کار چندانی انجام نمیداد یا نمونه دیگر:
میتوان گفت آنچه افلاطون و پیش از آن پارمیندس براساس تمیزدادن میان واقعیت و صورت ظاهر (بود و نمود) مطرح کرده بودند را بوعلیسینا در بحث وجود و موجود و مغایرت وجود و ماهیت به تفسیر بیان نموده است.
فارابی و بوعلیسینا، حکیم بودند نه شاعر، اما گاهی تفکر حکمی خود را با اشعاری کم حجم و پر معنی ابراز میداشتند.
چنانچه فارابی سروده:
اسرار وجود خام و ناپخته بماند
و آن گوهر بس شریف ناسفته بماند
هر کس به دلیل عقل چیزی گفتند
آن نکته که اصل بود ناگفته بماند
و یا بوعلیسینا گفته:
از قعر گل سیاه تا اوج زحل
کردم همه مشکلات گیتی را حل
بیرون جستم ز قید هرمکر و جبل
هر بند گشاده شد مگر بند اجل
باید اذعان داشت که اندیشمندان و متفکران ایرانی نوعی پیشگامی در انتولوژی (هستیشناسی) داشتهاند.
چنانچه، ابوریحان بیرونی صدها سال پیش از ظهور فیلسوفانی که امروزه زیر عنوان تحصلی یا پوزیتیویست معروفند (از جمله فرانسیس بیکن و اگوست کانت) که فقط به روشهای علمی استناد میکردند، با روش استقرایی خاص خود، به نوعی شیوه علمی در تحقیقات و اکتشافات به کار میبرد و نیز افکار و آرای فیلسوفان مکتب اصالت وجود یا اگزیستانسیا لیستها مثل کی یرکگارد که انسان را بخشی حیوانیت و پارهای عقلانیت میدانستند، پیش از آن در افکار مولانا جلالالدین بلغی فراوان دیده میشود. از جمله در این نمونه شعر وی:
در حدیث آمد که یزدان مجید
خلق عالم را سه گونه آفرید
یگ گُرُه را جمله عقل و علم و جود
آن فرشته ست و نداند جز سجود
یک گروه دیگر از دانش تهی
همچو حیوان از علف در فربهی
این سوم هست آدمیزاد و بشر
نیم او ز افرشته و نیمیش خر
این مثالها فراوان است. از جمله: اهوازی پزشک ایرانی در دوره دیلمیان از مویرگ صحبت کرده بود یا ابن تفیس پزشک ایرانی، پیش از ویلیام هاروی از گردش خون حرف زده بود.
از شواهد تاریخی برمیآید که آل بویه با وجود اینکه ایرانی بودند در ترغیب و تشویق اندیشمندان و رونق ادب فارسی چندان میلی نشان ندادند. در حالی ترکان غزنوی حداقل دو اثر مهم یعنی شاهنامه، تاریخی بیهقی را در کارنامه خود دارند. همچنین در دوره ترکان سلجوقی با ظهور بزرگان ادب و اندیشه فارسی چون، انوری، امیر معزی، خاقانی، نظامی، عمرخیام، ناصرخسرو، سنایی و تاسیس نظامیههای بغداد اصفهان، بصره، بلخ، نیشابور که به نظر برخی نسل اول دانشگاههای ایرانی به حساب میآیند. (بعدها دارالفنون، نسل دوم و دانشگاه تهران، نسل سوم) به همت خواجه نظامالملک وزیر ملکشاه سلجوقی دوره درخشانی را از جنبه توجه به علم و ادب فارسی و خلق آثاری مانا رقم زدند.
سده هفتم هجری با وجود فتنه مغول، اندیشهورزان بسیاری از جمله، حکما، عرفا، شعرا و تاریخنویسان حضور داشتند که به دلیل پرهیز از درازنویسی، تنها به یادآوری نام آنها بسنده میشود:
مولانا جلالالدین بلخی، خواجه نصرالدین طوسی، برهانالدین ترمندی، عطار، نجمالدین کبری، سعدی، نجم رازی، علاءالدوله سمنانی، همام تبریزی، امیرخسرو دهلوی، ابن یمین، کمال اسماعیل اصفهانی، قطبالدین شیرازی، شهابالدین عمر سهروردی (مولف عوارف المعارف، که این شخصیت جدا از شیخ اشراق است) شمس قیس رازی، جوینی، رشیدالدین فضلالله همدانی.
فرهنگ و ادب و هنر ایرانی حتی بر نوادگان تیمور، الغبیگ در سمرقند و بایسنقر در هرات تاثیر بهسزایی گذارد چنانچه الغبیگ ستارهشناس، ریاضیدان و اهل علم و ادب بود، کتابش به نام زیج الغبیگ دقیقترین تقویم اسلامی است و بایسنقر در تاریخ به عنوان شاهزاده هنرمند و هنرپرور شهرت دارد. شاهنامهی بایسنقری یکی از نسخ کهن مصور شاهنامه فردوسی از قرن نهم است که به سفارش بایسنقر تهیه شده است. این اثر فاخر در موزه کاخ گلستان نگهداری میشود.
روزنامه اطلاعات ، ضمیمه فرهنگی
* منابع و مآخذ و ارجاعات مقاله در روزنامه موجود است.